روزهای بی‌نفس قوجا تبریزیم

تبریز (پانا) - تبریز این روزها زیر آسمانی ایستاده که بیش از آن‌ که آبی باشد، خاکستری‌ است. هوای سنگین، نفس‌ها را کوتاه کرده و خیابان‌ها را به سکوتی خسته سپرده است. شهری که بی‌قرار نخستین قطره باران مانده تا شاید دوباره بتواند عمیق نفس بکشد.

کد مطلب: ۱۶۳۹۳۲۸
لینک کوتاه کپی شد
روزهای بی‌نفس قوجا تبریزیم

این روزها تبریز زیر آسمانی قدم می‌زند که بیشتر شبیه پرده‌ای خاکستری‌ است تا آبی آشنا و همیشگی‌اش. هوای سنگین روی شهر نشسته و خیابان‌هایی را که زمانی پرتحرک بودند، به سکوتی کم‌جان سپرده است. سکوتی که از دل مردم برمی‌خیزد، از دل نگرانی‌هایی که هر روز پررنگ‌تر می‌شوند. انگار هر قدمی که تبریزی‌ها برمی‌دارند، باری از اضطراب همراهشان است. اضطرابی که با هر نفس کوتاه، با سوزش چشم و خشکی گلو، یادآوری می‌شود.

آلودگی هوا برای بسیاری به تجربه‌ای مشترک تبدیل شده است. تجربه‌ای که نه‌تنها کیفیت زندگی را پایین آورده، بلکه حال‌وهوای روحی شهر را نیز تحت‌تأثیر قرار داده است. خانواده‌ها پنجره‌ها را نیمه‌باز نگه می‌دارند و خیلی‌ها از بیرون بردن کودکانشان در این روزها خودداری می‌کنند. حتی صدای مردم هنگام نفس کشیدن، کمی خسته‌تر از همیشه است. شهر انگار در خود فرو رفته؛ مثل انسانی که سعی می‌کند آرام، بدون شکایت و با تحمل، از این دوره سخت عبور کند.

با این حال، در دل همین خستگی یک امید آرام جریان دارد، امیدی به نام باران. مردم تبریز چشم‌ انتظار نخستین قطره‌ هایی هستند که بر شیشه‌ها بنشیند و هوایی را که مدت‌هاست سنگینی‌اش بر دوش همه افتاده، سبک کند. باران در این روزها فقط یک پدیده طبیعی نیست، یک آرزوی جمعی است. آرزویی برای تازه شدن نفس‌ها، برای باز شدن دید افق، برای بازگشت همان شفافیتی که تبریز همیشه به آن می‌بالید.

شهر در انتظار لحظه‌ای است که آسمان بر آن لبخند بزند. لحظه‌ای که نخستین بارش، غبار را بشوید و خیابان‌ها را از رخوت بیرون بکشد. بارانی که اگر بیاید، نه تنها آلودگی را فرومی‌نشاند، بلکه خستگی نشسته بر دل‌ها را نیز می‌زداید. آن وقت تبریز می‌تواند دوباره نفسی عمیق بکشد. نفسی که این روزها برای شهر به یک رؤیای ساده اما حیاتی تبدیل شده است.

تبریز بارها ثابت کرده که شهری صبور و مقاوم است. امروز هم با همان روحیه، زیر سقف سنگین آلودگی ایستاده و چشم‌ به‌ راه روزی است که دوباره نفس تازه کند. روزی که آسمان، نقش واقعی‌اش را به‌عنوان همراه و پناه شهر باز یابد و شاید همین انتظار، همین امید مشترک، چیزی باشد که مردم را در این روز های خاکستری کنار هم نگه داشته است.

نویسنده : دانش آموز: صبا نوبخت

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار