هفتم محرم؛ روزی که عطش، صدای مظلومیت شد
شهریار(پانا)- در هفتمین روز محرم، آب از خیمههای عشق دریغ شد و صدای عطش کودکان، بغض آسمان را شکست.

هفتم محرم؛ روزی که عطش، نام دیگر مظلومیت شد
در دل دشت کربلا، خورشید هفتمین روز محرم بر خیمههایی تابید که صدای عطش از آنها بلند بود. کودکان با لبهای خشکیده، به مشکهای خالی چشم دوخته بودند. امام حسین (ع) با نگاهی پر از درد، به خیمهها مینگریست؛ میدانست که دشمن، آب را بر اهل بیت بسته است.
در این روز، فرمانی بیرحمانه از کوفه رسید:
«بین حسین و فرات، دیوار بکشید»
و عمر بن سعد، با پانصد سوار، شریعه را محاصره کرد.
شب هنگام، حضرت عباس (ع) با سی سوار و بیست پیاده، دل به تاریکی زدند. صدای شمشیرها با صدای عطش درآمیخت. مشکها پر شد، اما نه فقط با آب؛ با امید، با عشق، با غیرت.
در گوشهای از خیمه، امام حسین (ع) نگاهی به آسمان انداخت و زمزمه کرد:
«خدایا، این قوم را از رحمتت محروم کن، همانگونه که ما را از آب محروم کردند»
در همین شب، مسلم بن عوسجه، یار دیرین امام، خود را از کوفه به کربلا رساند. او آمد تا با خونش، راه را برای عاشقان باز کند.
این روز، روزیست که عطش، تنها تشنگی جسم نبود؛ عطش حقیقت بود، عطش عدالت، عطش عشق.
ارسال دیدگاه