۳۱ شهریور؛ زنگ همیشه بیدار مقاومت در ایران
شهریار(پانا)- آغاز جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ فقط شروع یک نبرد نظامی نبود؛ این روز به ملت ایران آموخت که وحدت، ایمان و شجاعت میتواند حتی بزرگترین قدرتهای دنیا را به زانو درآورد. امروز، ما دانشآموزان نسل جدید، این روز را بهعنوان درسی بزرگ مرور میکنیم؛ درسی از ایستادگی برای فردایی روشنتر.

۳۱ شهریور، فقط یک روز در تقویم نیست؛ روزی است که در ذهن و دل مردم ایران مثل یک زنگ مدرسه همیشه به صدا درمیآید. زنگی که آغازگر فصلی تازه از مقاومت، ایثار و ازخودگذشتگی بود. درست در چنین روزی، سال ۱۳۵۹، دشمنی به نام صدام با حمایت قدرتهای بزرگ دنیا، به خیال آنکه میتواند ملت ایران را تسلیم کند، حملهای ناجوانمردانه را شروع کرد. اما غافل از آن بود که با مردمی طرف است که قلبشان سرشار از ایمان و غیرت بود و هیچوقت حاضر نشدند پرچم کشورشان بر زمین بیفتد.
وقتی اولین گلولهها شلیک شد و بمبها بر سر مردم بیدفاع ریخت، ایران یکباره از خواب آرامش بیرون آمد. شاید تجهیزات زیادی نداشتیم، شاید ارتش ما هنوز سازمانیافته نبود، اما چیزی داشتیم که هیچ کشوری نمیتوانست در برابرش بایستد: روحیه مقاومت. در همان روزها، مردم مثل یک خانواده بزرگ به هم پیوستند. بچههای مدرسهای قلم و دفترشان را کنار گذاشتند و به صف بسیجیها پیوستند. معلمها، کارگرها، کشاورزها و زنان خانهدار، هرکدام بهنوعی جبهه را یاری کردند؛ یکی با حضور در خط مقدم، یکی با پختن نان و فرستادن آن برای رزمندهها.
اگر بخواهیم از ۳۱ شهریور چیزی یاد بگیریم، آن «وحدت» است. دشمن میخواست ما را پراکنده کند، اما ما بیشتر به هم نزدیک شدیم. حتی کسانی که هیچ وقت فکر نمیکردند یک روز اسلحه به دست بگیرند، در آن روزها داوطلب شدند تا از خاکشان دفاع کنند. این یعنی ایمان، این یعنی عشق به وطن.
نسل ما، یعنی دانشآموزان امروز، جنگ هشت ساله دفاع مقدس را ندیدهایم. ما فقط از کتابها، خاطرهها و روایتها شنیدهایم. اما همین شنیدهها کافی است تا بفهمیم چه اندازه این روز مهم و بزرگ است. وقتی میخوانیم که نوجوانانی همسنوسال ما، با شجاعت و لبخند راهی جبهه شدند، یاد میگیریم که «مسئولیت» فقط یک واژه نیست؛ یک عمل است. آنها با وجود سن کم، سنگینترین مسئولیتها را پذیرفتند و با ایستادگیشان به ما آموختند که هیچ وقت در برابر سختیها عقبنشینی نکنیم.
۳۱ شهریور برای ما دانشآموزان، یک پیام روشن دارد: حماسه همیشه ادامه دارد.
شاید امروز میدان جنگ، جبهههای خاکی جنوب و غرب نباشد؛ میدان جنگ امروز، کلاس درس، آزمایشگاه، پژوهشگاه و حتی فضای مجازی است. اگر آن روز بچههای دیروز با اسلحه از کشور دفاع کردند، امروز نوبت ماست که با علم، دانش، خلاقیت و تلاش از ایران محافظت کنیم.
وقتی به ۳۱ شهریور فکر میکنم، بیشتر از هر چیز یاد «عزت» میافتم. اینکه یک ملت در برابر دنیا ایستاد و گفت: ما تسلیم نمیشویم. همین جمله کافی بود تا تاریخ ایران با رنگی تازه نوشته شود. هر کدام از ما باید این جمله را در زندگی شخصیمان هم تمرین کنیم؛ چه در درس خواندن، چه در تلاش برای پیشرفت، چه در کنار آمدن با مشکلات.
امروز اگر در امنیت در کلاسها مینشینیم، اگر میتوانیم با خیال راحت آیندهمان را بسازیم، همهاش مدیون کسانی است که در ۳۱ شهریور و روزهای بعدش، جانشان را کف دست گرفتند. این یادداشت من شاید فقط چند خط ساده باشد، اما از دل یک دانشآموز میآید که میخواهد بگوید: ما راه شما را ادامه میدهیم، نه با تفنگ، بلکه با قلم و اندیشه.
۳۱ شهریور روزی است که ما یاد میگیریم مقاومت یعنی زندگی.
و چه خوب است که هر سال در هفته دفاع مقدس، دوباره این درس را مرور کنیم؛ درسی که هیچوقت کهنه نمیشود، چون روح حماسه همیشه زنده است.
ارسال دیدگاه