پانا گزارش میدهد؛
سبد فرهنگ و هنر خالی؛ وقتی هنر، کالای لوکس میشود
فرهنگ، نان شب مردم نیست، اما هوای تنفس روح آنهاست
تهران (پانا) - در روزگاری نه چندان دور، رفتن به سینما یا خریدن کتاب بخشی از سبک زندگی بود؛ یک تفریح ساده، در دسترس و آبرومند. اما حالا، در میانهی بحرانهای اقتصادی، بلیتهای کنسرت چند میلیونی، کتابهای گرانقیمت، و حذف روزنامهها از دکهها، فرهنگ را از سفرهی مردم جمع کردهاند، جامعهای که دیگر نه حال دارد، نه پول.

در چند روز آینده فیلمی پرستاره روی پردهی سینماها میرود. اما آیا خانوادهای چهار نفره که بخواهد آخر هفتهاش را با تماشای این فیلم بگذراند، توان مالیاش را دارد؟ بلیت سینما در برخی سالنهای خاص به ۲۰۰ هزار تومان رسیده؛ با هزینهی پاپکورن، نوشابه و حملونقل، شب فرهنگی یک خانواده به آسانی از مرز دو میلیون تومان عبور میکند.
تا چند سال پیش، سینما ارزانترین تفریح فرهنگی کشور بود؛ یک گزینهی همگانی. اما حالا، با قیمتهایی که هربار با «افزایش کیفیت» توجیه میشود، همین گزینه هم به طبقهی خاص تعلق پیدا کرده. سینما، برای همه نبود، ولی برای «بیشترها» بود؛ حالا برای «کمترها»ست.
کنسرت؛ حسرت مشترک نسلها
قیمت بلیت کنسرت برخی خوانندگان به مرز ۳ میلیون تومان رسیده و تازه این فقط بلیت است. اگر زوجی بخواهند در ردیف خوبی بنشینند، باید بخش بزرگی از حقوق ماهانهشان را فدای شبی موسیقایی کنند. برای بسیاری، موسیقی زنده دیگر نه شور و هیجان که فقط «حسرت» شده؛ حسرتی برای جوانهایی که در اتاقشان موزیک گوش میدهند، اما رویایشان حضور در همان سالنهاست.
چرا کسی به این سؤال جواب نمیدهد: «هنر زنده چرا فقط باید برای پولدارها باشد؟»
تئاتر؛ روشنایی صحنه برای جیبهای تاریک
تئاتر، این هنر شریف و انسانی، که روزگاری حتی برای طبقات پایین جامعه هم دست یافتنی بود، حالا به سختی نفس میکشد. با گرانی سالن، نور، دکور، حقوق عوامل و البته بلیت، تئاتر دیگر نه «هنر خیابان انقلاب»، که «تفریح خاصِ گرانقیمتها» شده. درحالیکه بسیاری از تئاترها از جیب خالی عوامل جان میگیرند، مردم عادی پشت ویترین سالنها، فقط پوسترها را تماشا میکنند.
کتاب و کاغذ؛ دانایی هم گران شده
قیمت کتابها در سالهای اخیر دو، سه و حتی چهار برابر شده. خرید یک رمان متوسط حالا چیزی بین ۲۵۰ تا ۴۰۰ هزار تومان هزینه دارد. ناشران کوچک یکییکی تعطیل شدهاند، کتابفروشیها خلوت و بیرونقاند و کتابخوانی تبدیل به یک فعالیت لوکس شده است. بسیاری از مردم بهناچار سراغ نسخههای دیجیتال یا پیدیافهای غیرقانونی میروند. پرسش اینجاست: اگر کتاب خواندن را برای مردم سخت کردیم، بعد از آن از چه نسلی انتظار آگاهی داریم؟
در این میان، کاغذ، که نفس هر متن مکتوب است، کمیاب و گران شده. روزنامهها و مجلات یکییکی حذف شدند، دکهها خلوتاند و روزنامهخوانی که زمانی صبح مردم را میساخت، حالا فقط در خاطرهها مانده است.
سبد خانوار بدون فرهنگ؟
در سبد فرهنگی خانوادهها، چیزهایی هست که باید باشد: یک کتاب، یک بلیت، یک نمایش، یک شب موسیقی، یک لحظه آگاهی یا لذت. اما حالا، سبدها فقط پر از نیازهای فوریاند؛ از اجاره و قبض و گوشت تا دوا و درمان. فرهنگ و هنر، چیزی شبیه شکلات تلخ یا قهوهی خارجی شده: اگر بود، خوب است؛ اگر هم نبود، چیزی نمیشود.
ولی میشود. حذف تدریجی فرهنگ از زندگی مردم، فقط یک پیام دارد: جامعهای بیامید، بیتفکر و بیلذت در راه است. مردمی که نمیخندند، نمیخوانند، نمیبینند، نمیشنوند... فقط زندهاند.
و حالا چه باید کرد؟
در این گزارش قرار نیست راهحل بدهیم، اما باید از مسئولان بپرسیم:
چرا یارانه فرهنگی وجود ندارد؟
چرا بلیت سینما و تئاتر مثل نان و دارو یارانه ندارد؟
چرا کاغذ باید با دلار آزاد وارد شود؟
چرا موسیقی ارزان و اجراهای عمومی وجود ندارد اما بلیت ۳ میلیونی مجاز است؟
ما باید تصمیم بگیریم: فرهنگ «نیاز» است یا «تزئین»؟ اگر اولی است، پس باید برای همه باشد. اگر دومی است، باید منتظر بمانیم تا چراغ خانهی هنر، یکییکی خاموش شود.
این یک هشدار است، نه اغراق!
از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تا سازمان برنامه و بودجه، از شهرداریها تا نهادهای حمایتگر فرهنگی، وقت آن رسیده که از بالا نشستن و نظاره کردن فاصله بگیرند. چارهای بیندیشید، پیش از آنکه تنها چیزی که باقی بماند، پوسترهای رنگورورفتهی کنسرتهای دیدهنشده و کتابهای خاکخورده پشت ویترین باشد.
باید یارانه فرهنگی واقعی و هدفمند طراحی شود؛ نه فقط برای خرید کتاب یا بلیت سینما، بلکه برای «حق تجربه زیباشناسی» که حق هر انسانیست، نه فقط افراد مرفه، باید برای خانوادهای که درآمد ماهانهاش به زور به خط فقر میرسد هم امکانی فراهم باشد که فرزندش تئاتر ببیند، موسیقی بشنود و کتاب بخواند. فرهنگ نباید کالای لوکس باشد.
از متولیان انتظار میرود که فقط در هفته کتاب یا جشنواره فجر سراغ مردم نروند.
فرهنگ، نان شب مردم نیست، اما هوای تنفس روح آنهاست. اگر راهی برای تامین این هوا پیدا نکنید، جامعه خفه خواهد شد؛ آرام و بیصدا.
ارسال دیدگاه