محمدرضا دلیر*

زن و بچه ؛ بیانیه نویسی یک کارگردان!

تهران (پانا) - اساساً وقتی چیزی عجیب، غیرمنطقی و نامأنوس به نظرمان می‌رسد واکنش ناخودآگاهمان خندیدن است. یکی دیگر از روش‌های خنده‌گرفتن توسط کمدین‌ها خلق یک تیپ شخصیتی است.

کد مطلب: ۱۶۲۱۱۸۳
لینک کوتاه کپی شد
زن و بچه ؛ بیانیه نویسی یک کارگردان!

در این روش یکی از ویژگی‌های فرد غلوشده به نمایش درمی‌آید و یک‌سری کلیشه‌ها، مانند بدشانسی، برای او تکرار می‌شود. مخاطب هربار با قرارگرفتن کاراکتر در موقعیت، انتظار تکرار اتفاقی مشابه را می‌کشد. به‌محض اینکه آن لحظه که در انتظارش بود فرامی‌رسد، تعلیق به سر می‌آید و موجبات خنده را فراهم می‌کند.

«زن و بچه» سعید روستایی، از مابقی فیلم‌های او عقب‌تر است. درامی اجتماعی که در لحظات اوج فیلم، به‌جای اشک از مخاطبان سالن خنده می‌گیرد. شخصیت اول فیلم که پریناز ایزدیار او را نقش‌آفرینی می‌کند، یک تیپ شخصیتی بی‌منطق است که ما در هر مرحله از فیلم انتظار رفتاری محیرالعقول‌تر از او را داریم.

نه مادرانگی او برایمان ساخته می‌شود، نه عشق و عشوه‌هایش و نه حتی دیوانگی‌هایش. پس چطور فیلمساز انتظار دارد ما سمت نقش اول او بایستیم و نسبت سمپاتیک با او برقرار کنیم؟

کلیشه‌های تکرارشونده در فیلم، مثل بارداری خواهر کوچک‌تر در دوره نامزدی و اجبارش به ازدواج، رفتار رباتیک وکیل کت‌شلواری، بی‌احساس و پوکرفیس بودن قاضی، پرداختن سطحی - و البته بی‌ربط به منطق فیلم - به مسائل اجتماعی مثل رکود بورس، هم حوصله مخاطب را به‌خاطر قابل‌پیش‌بینی بودن قصه سر می‌برد و هم مجدد او را به خنده وامی‌دارد.

داستان درباره زنی به‌نام مهناز است که پس از مرگ همسرش تصمیم به ازدواج مجدد می‌گیرد. او پرستار است و معشوقش، حمید، راننده آمبولانس. مهناز می‌داند که فرزندانش، به‌ویژه پسر نوجوانش علیار، با این ازدواج مخالفند. در شب خواستگاری، بچه‌ها را به پدربزرگشان می‌سپارد، اما حادثه اصلی همین‌جاست؛ حمید در مراسم، عاشق خواهر مهناز می‌شود و از ازدواج منصرف می‌شود. تا این‌جا که حدود یک ساعت از فیلم گذشته، با وجود ضعف‌های شخصیت‌پردازی، اثر همچنان سرپاست. روستایی در پرده اول، شمه‌هایی از متری شیش‌ونیم را نشان می‌دهد؛ حتی پخته‌تر هم شده. میزانسن دارد، زمان و مکان دارد، و روابط در بستر فضای آشنا شکل می‌گیرند. روستایی در خلق شخصیت‌های منحصربه‌فرد توفیقی ندارد، اما تیپ می‌سازد. رابطه مادربزرگ با بچه‌ها، خواهر و برادری، مهناز و حمید. این تیپ‌ها قابل‌درک هستند. اما رابطه خاله و خواهرزاده غایب است؛ در پرده سوم فقط می‌شنویم که این رابطه چقدر صمیمی بوده. مهری امن‌ترین فرد زندگی علیار بوده، اما در فیلم نمی‌بینیمشان. این ضعف بزرگی ا‌ست. سینما مدیوم تصویر است؛ باید روابط را دید، نه شنید. این برای تعلیق ضروری است. اما روستایی باز هم به دیالوگ بسنده می‌کند.

غم‌انگیز است که یکی از بااستعدادترین کارگردانان جوان سینمای ایران، به این زودی در مسیر هنری خود به بن‌بست رسیده است. وقتی سعید روستایی بعد از موفقیت «متری شیش‌ونیم»، فیلم ضعیف «برادران لیلا» را ساخت، امید می‌رفت آن فیلم صرفاً یک اشتباه در مسیر فیلمسازی کارگردان جوان، به‌دلیل تأثیرپذیری از هیجانات روز باشد. باورنکردنی است که روستایی در فیلم بعدی‌اش به چنان قعری سقوط کرده که برادران لیلایش در برابر آن، فیلم جدی‌تری به چشم می‌آید. او بدترین فیلمش را خوب شروع می‌کند. کاراکتر علیار با بازی بسیار خوب سینان محبی، بار اصلی فیلم را در آغاز به‌دوش می‌کشد و تماشاگر بیش از همه با او همراه می‌شود. روستایی با کارگردانی درست خود می‌تواند او را خاص کند و از دیگر بچه‌ها جدایش کند، برای مثال در سکانسی که علیار قفل مدرسه را خراب می‌کند، لانگ‌شات‌های خوبی از تقابل علیار با بچه‌ها گرفته شده است. دیالوگ‌های او هم به‌دقت نوشته شده‌اند و کاملاً شخصیت را باورپذیر می‌کنند. تا قبل از مراسم خواستگاری _که فیلمنامه در مرحله تشریح موقعیت و شخصیت‌ها قرار دارد- فیلم ایراد خاصی ندارد و امیدوارکننده است؛ اما از لحظه‌ای که حمید و مهری در مراسم خواستگاری با یک نگاه عاشق می‌شوند، فیلم سقوط می‌کند و تا پایان هم به این سقوط ادامه می‌دهد. برای منطقی‌بودن عشق حمید به مهری، ابتدا نیاز است دل‌زدگی حمید از مهناز ساخته شود؛ اما اتفاقاً این حمید است که با وجود پس‌زدن‌های مهناز، به‌هرقیمتی اصرار به ازدواج دارد

بزرگ‌ترین سؤال حین تماشای فیلم این است: ما دقیقاً در حال تماشای چه چیزی هستیم و چرا داریم آن را دنبال می‌کنیم؟ قصه چیست و دنبالۀ چه ماجرایی است؟ قصه زنی که در ابتدای فیلم هیچ مشکلی نداشته؟ اما به ناگاه این دستِ کارگردان است که وارد قصه می‌شود و به اراده خود، زندگی زنِ قصه را به تباهی می‌کشد؟! عجیب است. زنی که هیچ نقطه تاریک قابل توجه و بغرنجی در زندگی‌اش ندارد.

یک زن شاغل پرستار با منزلت اجتماعی خوب از طبقه متوسط، کسی که دستش به دهانش می‌رسد و علی‌رغم از دست‌دادن همسرش، با دو فرزند خود زندگی خوبی دارد و بزرگ‌ترین مسئله جاری در زندگی‌اش بازیگوشی پسر بزرگترش است. اما در ادامه گویی یک سناریوی از پیش‌تعیین‌شده برای تباهی این زن نگون‌بخت تدارک دیده می‌شود.

نقطه قوت فیلم اما پسربچه آن است. فیلم با بازی خوب کاراکتر پسر خانواده شروع می‌شود، در خلق جهان نوجوان موفق عمل می‌کند، خنده می‌گیرد، امیدوار جلو می‌رود اما در پایانِ یک‌سوم ابتدایی ر‌ها می‌شود و با جامپ‌های زمانی فراوان و ایستادن روی غریب‌ترین انتخاب‌ها در معادله حدس ذهنی مخاطب، هدر می‌رود. فیلم در عین حال که در دقیقه ۴۵ تمام می‌شود، این امکان را داشت برای ساعت‌ها با منطق فیلمنامه‌نویس ضرب بگیرد و ادامه یابد. در انتها نیز گویی کارگردان جایی از فیلم خسته می‌شود و کات آخر را می‌دهد و تصمیم می‌گیرد به فیلمش پایان دهد! کاراکتر‌ها مدام در تصمیمات، خود را نقض می‌کنند. نسبی‌گرایی مطلق به شکل زمختی در جای‌جای فیلم با نشانه‌گذاری سردستی به روی مخاطب پرت می‌شود.

فیلم از همان ابتدا، به‌جای شکل‌دادن به موقعیت انسانی، موقعیتی هیستریک می‌سازد. مهناز، زنِ به‌ظاهر قهرمان فیلم، نه برآمده از عواطف ناکام است، نه محصول مواجهه با جهان پیرامون خود؛ بلکه به‌طرز سطحی و مکانیکی از یک‌سری «وضعیت فانتزی» بیرون کشیده می‌شود. همسرش را از دست داده، بچه‌اش از مدرسه اخراج شده، از معشوقه‌اش رکب خورده و حالا قرار است خود را بشناسد و واکنش نشان دهد. اما مسئله این نیست که او واکنش نشان می‌دهد یا نه، یا اصلاً چگونه خود را بازشناسی می‌کند؛ مسئله این است که این واکنش و خودشناسی نه معنا دارد، نه منشأ روانی، نه جایگاه اخلاقی.

«زن و بچه» نه فیلمی درباره خانواده است، نه حتی فیلمی علیه آن؛ بلکه تصویری از سقوط کامل ایده خانواده است در ذهن کارگردانی که نه آن را می‌شناسد، نه به آن باور دارد. «خانواده» در این فیلم نه ساختاری تاریخی است، نه نهاد فرهنگی، نه حتی زمینه‌ای برای بحران اخلاقی؛ بلکه صرفاً یک شبح است؛ یا به زبان دقیق‌تر، برچسبی پوسیده و مخدوش است که روی ویرانه‌ای بی‌معنا چسبانده شده.

چند اشکال ساختاری در‌ «زن و بچه» باعث می‌شود فیلم از یک ملودرام سینمایی به مرزهای سریال‌های تلویزیونی نزدیک شود، زیرا بدبیاری‌های متوالی یکی پس از دیگری از راه می‌رسند و فیلم را غرق می‌کنند…

 تکرار حوادث و مشکلات در طول فیلم  می‌تواند حس یک اپیزود طولانی از یک سریال را منتقل کند.

فیلم با نزدیک شدن به مرزهای ملودرام، خطر تضعیف روایت اصلی خود را به جان می‌خرد.

هرچند پیاپی آمدن فجایع یکی از ویژگی‌های رئالیسم اجتماعی است، اما سعید روستایی در این اثر جدید گاهی به سمت اغراق می‌رود. زنجیره‌ای از رویدادهای غیرضروری باعث گم شدن ایده اصلی فیلم می‌شود.

شخصیت زن داستان با بازی پریناز ایزدیار، آنچنان درخشان است که تا حدی ضعف‌های روایی فیلم را می‌پوشاند.

اصرار سعید روستایی بر گنجاندن نماهای داخلی مملو از درگیری و فریاد، ممکن است باعث شده باشد که فیلم «زن و بچه» از همان ابتدا برچسب تلویزیونی بخورد.

فیلم «زن و بچه»  باوجود بهره‌گیری از المان‌های مدرن و برخی عناصر سینمای هالیوود، نتوانسته روایتی ملموس برای مخاطب بین‌المللی یا حتی داخلی ارائه دهد.

( منتقد سینما )

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار