سوم محرم و اشکهایی بیامان؛
رقیه، فراموشنشدنیترین داغ کربلا
شهریار (پانا) - سومین روز محرم با نوای دلخراش روضههایی برای دختری سهساله آغاز شد؛ دختری که کوچک بود، اما غربتش از تمام کربلا بزرگتر.

سومین طلوع محرم، بار دیگر خورشید را در آیینهی اشک عزاداران نقش زد.
آسمان، در سکوتی بغضآلود، نظارهگر دلهای داغداری بود که با یاد نازدانهی دشت کربلا، حضرت رقیهی سهساله (سلاماللهعلیها)، به خروش آمده بودند.
این روز، نه تنها در تقویم، بلکه در حافظهی عاشقان اهل بیت، با اندوهی خاص و روضهای جانسوز پیوند خورده است.
در جایجای ایران و دیگر سرزمینهای شیعهنشین، مردم گرد هم آمدند تا با زمزمهی روضههایی که طنین مظلومیت کودکانه دارد، پرده از غربت شام بردارند.
هیئتها در فضایی سرشار از عشق و اشک، یاد دختری را زنده کردند که در خرابههای شام، نگاهش به در خیره ماند و صدای "بابا حسینم کجاست؟" هنوز در هوای محرم جاریست.
کودکان، با لباسهای مشکی، پیشانیبندهای منقوش به نام رقیه و شمعهایی در دست، نمادی بودند از امتداد درد و عشق در نسلهای آینده.
مادری در گوش فرزندش از دختری گفت که شانههای کوچک اما دلی به وسعت داغ کربلا داشت.
شاعران و ذاکران اهل بیت، با دلنوشتههایی سوزناک، گویی از دل خرابهی شام روایت میکردند؛ روایتی که نه با کلمات، که با اشک فهمیده میشود.
سوم محرم، آئینهای است از بزرگی دختری کوچک که در قامت یک سهساله، صبری زینبگونه و داغی حسینی در دل داشت. او مظلومهای است که نامش، دلها را میلرزاند و یادش، چراغ شبهای عزا را فروزانتر میسازد.
ارسال دیدگاه