دلنوشتهای در پناه آن نگاه
کرج(پانا)-دیروز ۱۲ آبان ۱۴۰۴ برایم یک روز عادی نبود.شب قبل به عشق دیدار خوابم نمیبرد تا هنگام سحر چندین مرتبه از خواب پریدم زیرا دیداری داشتم که قابل وصف نیست.
لحظه حرکت فرا رسید.پا در مسیری گذاشتم که دلها همه از شوق دیدار میتپید.دیدار با رهبر، دیدار با نوری که سالها از دور دیده بودم و دیروز دوشنبه دوازدهم آبانماه آن را از نزدیک حسش کردم.
نگاهش آرام و صدایش مطمئن
سخنانش چنان از دل برمیآمد که بیاختیار اشک در چشمانمان حلقه زده بود .در آن لحظات غوغای دنیای بیرون ،هیاهوی اخبار و دغدغههای مادی همه فروکش کرده بود.آنچه در وجودت جان میگرفت تکه بر اصالت ایمان و اصرار بر استقامت در مسیر حق بود .
این دیدار مرهمی بر تمام خستگیها و تجدید عهدی با آرمانهای شهدای وطن ؛ این دیدار عهدی برای بهتر شدن ؛برای تلاشی بیشتر در راه علم و دانش بود.
امروز که به روزمرگی برگشتم این حس خوب نه در جدایی بلکه در پیوند با آن تجربه شکل گرفته است .
حس خوب دیروز هیچگاه فراموش نخواهد شد این حس بزرگترین سرمایه باقی مانده از آن دیدار معنوی است.
ارسال دیدگاه