تولدی به رسم پدرانه حاج قاسم برای هانیه
تبریز (پانا) - در سرمای دلنشین دیماه، دختر شهید اقتدار با لبخندی کودکانه اما دلی پر از دلتنگی، ۱۰ سالگیاش را جشن گرفت؛ جشنی به رسم پدرانههای حاج قاسم که با برف شادی آغاز شد و با بارش برف آسمان ادامه یافت.
در هفتمین روز دیماه ۱۴۰۴، در سرمای دلنشین تبریز، دختری ۱۰ ساله از آسانسور بیرون آمد؛ چشمانش پر از انتظار، قلبش پر از خاطره. هنوز نمیدانست که قرار است امروز، روز تولدش، به شکلی دیگر رقم بخورد. تیم رسانهای رایان، با عشق و احترام، برایش سورپرایزی تدارک دیده بود که نه فقط جشن تولد، بلکه ادای احترام به دختری از نسل شهیدان بود.
وقتی در آسانسور باز شد، فشفشهها در هوا رقصیدند، برف شادی بر شانههایش نشست، و لبخند شیرینش مثل آفتاب زمستانی، دل همه را گرم کرد. در دستان کوچکش، کیک صورتی با رنگینکمان و گلهای ابری، و بادکنکی با نقشهایی از عشق و خاطره. اما چیزی در نگاهش بود؛ چیزی از جنس دلتنگی. چون امسال، برای اولین بار، بابا نبود.
پدرش، شهید پاسدار رسول نورمحمدزاده، چند ماهی است که مهمان خدا شده؛ از شهدای اقتدار جنگ تحمیلی ۱۲روزه. و حالا دخترش، در روز تولدش، شمعی را برای آسمان روشن کرده بود. شمعی که نه فقط برای آرزوهای کودکانه، بلکه برای دعای آرامش پدر، برای صلح، برای همه ما بود.
و در میان آن همه شوق و شگفتی، هانیه قولی داد؛ قولی از جنس ایمان و مهر. گفت که در روز تولدش، برای همه دعا خواهد کرد. برای آنهایی که کنارش بودند، برای آنهایی که نبودند، برای آنهایی که دلشان با او بود. دعایی کودکانه اما عمیق، از دل دختری که در آغوش زمستان، شمعی برای آسمان روشن کرده بود.
او دختر زمستان است. و انگار آسمان هم تولدش را حس کرده بود؛ چون درست بعد از تبریکها، بارش برف آغاز شد. دانههای سفید، آرام و بیصدا، بر زمین نشستند؛ مثل بوسههایی از آسمان، مثل آغوشی از پدر.
امروز ادامهی همان رسم و عادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی بود. او پدر فرزندان شهدا بود، سایهای از مهر و پشتیبانی که هیچگاه از یادها نمیرود. امروز، در تولد هانیه، آن رسم دوباره زنده شد؛ رسم پدرانهای که فرزندان شهدا را تنها نمیگذارد.
در آن لحظه، همه چیز معنا داشت: لبخندش، سکوتش، نگاهش به آسمان. او نه فقط دختر شهید بود، بلکه پیامآور امید، نماد صبر، و دعای زندهای برای همه ما.
ارسال دیدگاه