روایتی از فعال و روزنامه‌نگار کتاب و ادبیات اهل گلوگاه؛

وقتی زمین لرزید، قلمش بیدار شد

گلوگاه (پانا) - وقوع زلزله در کرمانشاه کافی بود تا قلم این نویسنده و روزنامه‌نگار اهل شهرستان گلوگاه بیدار شود؛ حالا چندین سال است با کتاب‌ها زندگی می‌کند، نقد می‌نویسد و راه نشان می‌دهد.

کد مطلب: ۱۶۰۸۸۷۸
لینک کوتاه کپی شد

لادن عظیمی فعال و روزنامه‌نگار مستقل حوزه کتاب و ادبیات است؛ او متولد شهرستان گلوگاه استان مازندران است و دوره کارشناسی را در رشته مدیریت بازرگانی دانشگاه مازندران گذارند و اکنون نیز ساکن شهرستان بابل مازندران است. عظیمی سابقه نویسندگی مرور و تحلیل کتاب را در «خبرنامه دانشجویان ایران»، «مجله الکترونیکی واو»، «هفته‌نامه قفسه کتاب جام‌جم» و «هفته‌نامه ایرانِ جمعه روزنامه ایران» در کارنامه دارد. او عضو تحریریه «فصل‌نامه میقات» است و به عنوان یکی از نویسندگان در کتاب «اگر نی پرده‌ای دیگر بخواند» مشارکت داشت. بخش اول گفت‌وگوی خبرگزاری پانا شهرستان گلوگاه با لادن عظیمی به حضورتان تقدیم می‌شود.

از مدیریت تا ادبیات؛ قصه‌ای که با کتاب شروع شد

می‌گفت برای اینکه جواب این سؤال رو بدهد که چطور از رشته‌ مدیریت به روزنامه‌نگاری حوزه‌ کتاب رسید، باید اول روی خودِ کتاب تمرکز کند. کتاب همیشه با او بوده است؛ از همان خردسالی که به واسطه‌ تلاش‌های مادرش به کتاب علاقه‌مند شد تا وقتی که خواندن یاد گرفت، مطالعه و کتاب هیچ‌وقت از متن زندگی او حذف نشد. در مدرسه و دانشگاه، کتاب همیشه همراهش بود. کم‌کم نوشتن نیز وارد شد و با او عجین شد. می‌گفت هر کسی که کمی اهل مطالعه باشد، احتمال زیاد اهل نوشتن هم هست. برای خودش شعر و یادداشت می‌نوشت، تا اینکه اتفاقی باعث شد وارد دنیای روزنامه‌نگاری شود؛ در زمان زلزله‌ کرمانشاه، نقدی اجتماعی را در صفحه‌ اینستاگرامش با تیتر «لرزه‌نگاری‌های فرهنگی باید به صدا دربیاید» را منتشر کرد. سردبیر خبرنامه‌ دانشجویان ایران، که هم‌دانشگاهی او و از دوستان همسرش بود، این مطلب را دید و تماس گرفت تا اجازه‌ انتشار آن را بگیرد. از همان‌جا، مسیر روزنامه‌نگاری‌اش در حوزه کتاب و ادبیات آغاز شد. با نوشتن مرور و تحلیل کتاب‌های مختلف، و حالا پس از هفت سال، هنوز هم در همین حوزه فعال و پرانرژی است.

نقطه‌ شروع: وقتی زلزله تنها زمین را نلرزاند

در خاطرش بود که زمان وقوع زلزله کرمانشاه، یک سری اتفاقات پیرامون کمک‌رسانی‌ها به زلزله‌زدگان اتفاق افتاد و این‌که عده‌ای سعی کردند شماره‌کارت‌های اشتباهی دهند و کلاه‌برداری‌هایی وسط آن بحران رخ داد.  می‌گفت:در نقطه‌ای از کشور، مردم در شرایط وحشتناک قرار داشتند و عده دیگری به‌دنبال سوءاستفاده بودند. آن‌جا بود که تصمیم گرفت بنویسد:بحث فرهنگی پیش از زلزله می‌لنگد، لرزه‌نگاره‌های فرهنگی ما پیش از لرزه‌های زمین به صدا درآمده بودند، حواسمان باید به این لرزه‌ها باشد.

چطور انتخاب می‌کند درباره‌ کدام کتاب بنویسد؟

می‌گفت برای این‌که بخواهی کتابی را انتخاب کنی تا درباره آن مطلبی بنویسی چند راه وجود دارد: گاهی سردبیر کتابی پیشنهاد می‌دهد؛ اگر آن کتاب را خوانده باشم شروع به نوشتن درباره آن می‌کنم و اگر آن را نخوانده باشم به سراغ مطالعه کتاب می‌روم. گاهی یک کتاب آن‌چنان خوب و از همه نظر عالی است که دلم می‌خواهد بقیه نیز آن را مطالعه کنند و آن‌جاست که خودم دست‌ به‌کار می‌شوم و بر اساس یک سری از ویژگی‌ها در مورد آن  می‌نویسم. اگر این اثر یک رمان باشد، آن را از منظر روایت‌پردازی و شخصیت‌پردازی بررسی می‌کنم و به عنوان نمونه اگر روایت یا مستند روایی باشد، از فاکتورهای خاص خودش به آن می‌پردازم. می‌گفت:اگر اثری شایسته باشد و توجه مرا به‌خود جلب کند، آن را در روزنامه‌ها و هفته‌نامه‌هایی که همکاری دارم یا حداقل در صفحه شخصی خودم معرفی می‌کنم؛ همچنین اوقاتی هست که یک اثر آن‌چنان شایسته نیست اما تبلیغات خوبی برایش اتفاق می‌افتد. بلاگرهای حوزه کتاب سعی می‌کنند آن کتاب را یک اثر خوب و فاخر جلوه دهند، این‌جاست که احساس می‌کنم باز هم باید در مورد آن بنویسم وظیفه‌ خودم می‌دانم که اهالی کتاب را به معایب آن اثر آگاه کنم.

کتاب فیزیکی یا الکترونیکی؟ مهم نفسِ خوندنه

می‌گفت ذائقه‌ مردم ما عوض شده و آن علاقه‌ای که قبلاً به کتاب‌های فیزیکی بود، الان کم‌تر شده است. از این‌که شاید بحث کتاب‌خوانان در جامعه این باشد که مدل کتاب فیزیکی یا الکترونیکی باشد می‌گفت. خودش هنوز ترجیح می‌دهد کتاب فیزیکی بخواند، ولی معتقد است مهم‌تر از جنس کتاب، خودِ خواندن آن است. می‌گفت:نفس کتاب‌خواندن مهم است اما یک‌جاهایی  نیز ذائقه و محتوا تغییر کرده است. او اصطلاح «زردپسندشدن» را به کار برد. می‌گفت چون ناشرها و نویسنده‌ها بیش‌تر به‌دنبال فروش محصولات خود و نه محتوا هستند و به‌اصطلاح می‌خواهند سر زبان‌ها بیفتند ذائقه محتوایی مخاطبان را نیز تغییر داده‌اند.

بلاگری کتاب؛ فرصت یا تهدید؟

می‌گفت «بلاگری کتاب» می‌تواند هم یک فرصت باشد و هم یک تهدید؛ آن را به دو لبه‌ یک چاقو تشبیه کرد و می‌گفت به‌ذات چیز بدی نیست، آن‌جایی بد می‌شود که بلاگر کتاب ترجیح می‌دهد با توجه به شرایط بلاگری که انجام می‌دهد کسب درآمد کند و از هر نویسنده‌ای پولی دریافت کند یا دوستانش باشد که بخواهد آن‌ها را تبلیغ کند و اصلاً با محتوا کاری نداشته باشد. وقتی بلاگر کتاب را نخوانده، ولی تنها برای پول یا رفاقت تبلیغش می‌کند، آن‌جاست که بلاگری تبدیل به تهدید می‌شود. می‌گفت:بعضی از صفحات مجازی را که می‌بینم، صاحب آن صفحه، پنج شش کتاب را برای مطالعه معرفی می‌کند، ولی وقتی دقیق می‌شوی می‌بینی که حتی یکی از آن‌ها را نیز نخوانده است، حالا شاید با ناشر یا نویسنده همکاری می‌کند؛ این کار از جهتی خوب است زیرا ممکن است طیف وسیعی را به مطالعه سوق دهد ولی از جهت دیگر، از اعتماد مخاطب خود سوءاستفاده می‌کند. یک وقت‌هایی در صفحه‌ خودم می‌نویسم:حیف درخت‌هایی که برای بعضی از کتاب‌ها قطع شوند!  آن‌جاست که بلاگری به نظر من مشکل‌دارد؛ کتاب را همان‌جایی که حس می‌کنی خوب نیست، ببند و کنار بگذار چون چیزی به نام وقت و زمان وجود دارد که خیلی ارزشمند است.

چرا بچه‌ها به‌نوعی با کتاب قهر هستند؟

وقتی حرف از دور شدن کودکان و نوجوانان از فضای مطالعه و کتاب شد، گفت این قهر، خودآگاه نیست اما به‌طور ناخودآگاه این جدایی اتفاق افتاده است. حرف از فضای مجازی شد؛ می‌گفت بچه‌ها و نوجوانان در دنیای فست‌فودی اطلاعات گیر افتادند و موبایل و رسانه‌های سمعی و بصری خیلی فراگیر شدند. کودکان و نوجوانان ترجیح می‌دهند سراغ چیزی بروند که به لحاظ بصری برایشان جذاب‌تر باشد و این طبیعی است. بچه‌ها ترجیح می‌دهند به سرعت یک‌سری از داده‌ها را وارد ذهن خود کنند و مسلماً سراغ کتاب نمی‌روند. از عادت به مطالعه گفت و این‌که این میل و عادت را در درجه اول باید خانواده بسازد. بچه‌ها هم یادگیری مشاهده‌ای دارند؛ اگر مادر از لحظه بیداری تا پایان شب موبایل در دست بگیرد، نمی‌تواند انتظار داشته باشد فرزندش کتاب در دست بگیرد و مطالعه کند. بعد از خانواده، نوبت مدرسه ا‌ست. معلم‌ها و مربی‌هایی که برای بچه‌ها جذاب هستند باید به آن‌ها کتاب معرفی کنند، تشویقشان کنند و برای بچه‌ها جایزه در نظر بگیرند. وقتی عادت شکل گرفت، دیگر از بین نمی‌رود. کتاب آن‌قدر دنیای لذت‌بخشی دارد که فقط کافی است یک‌بار چشیده شود، البته می‌شود از رسانه هم استفاده کرد مانند ویدیوهایی که درباره کتاب‌ها و کتاب‌خواندن وجود دارد، همچنین بخش‌هایی از شعرهای جذاب کودکانه که در کتاب‌ها وجود دارد.

رسانه‌ها و ادبیات کودک؛ کافی نیست!

می‌گفت رسانه‌ها هنوز آن‌طور که باید به ادبیات کودک اهمیت نمی‌دهند. او از ظرفیتی سخن گفت که وجود دارد اما این‌که بخواهند چگونه از آن استفاده کنند فکر نمی‌کرد در حدی باشد که بچه‌ها را به کتاب سوق دهد. مثلاً مسابقه‌ کتاب‌خوانی شبکه‌ پویا رو با این رویکرد که بچه‌ها را به کتاب سوق دهد دیده بود، ولی نمی‌دانست تا چه اندازه می‌تواند اثرگذار باشد. می‌گفت:در جامعه‌ای که به کتاب اصلاً اهمیت داده نمی‌شود، امکان این‌که این مدل پویش‌ها هم نادیده گرفته شوند خیلی زیاد است و مسئله‌ دیگر هم تک‌صدایی است؛ این‌که چه کتاب‌هایی را برای پویش‌ها و مسابقات انتخاب می‌کنیم و چه اندازه سلیقه‌ همه گروه‌های مختلف فکری یا علاقه‌مندی‌های مختلف را در نظر می‌گیریم. این نیز بر روی این‌که بچه‌ها جذب این پویش‌ها و حرکت‌ها شوند تأثیر دارد.

تعادل سرگرمی و آموزش در حوزه کتاب کودک

بحث را به آن‌جا برد که به‌طور مشخص در خصوص کتاب‌های ادبی حوزه کودک و نوجوان سخن بگوید که تخصص بیش‌تری در این حوزه دارد. می‌گفت:اساس قصه، اساس رمان و اساس داستان، نخست سرگرمی است و در این شکی نیست. اما یک‌جایی تعهد وارد عمل می‌شود و می‌گوید حالا که من مشغول سرگرم‌کردن مخاطب هستم، چیزی هم به او یاد بدهم. آن‌جایی می‌شود تعادل برقرار کرد که اثر شعارزده نشود یعنی آن آموزش که می‌خواهیم به کودک و نوجوان دهیم در متن آن اتفاق که در قصه می‌افتد جریان داشته باشد، نه اینکه از فرم بیرون بزند. به آن کودک حالت این‌که یکی در آن کتاب به او شعار می‌دهد(به بچه بگوید این کار را انجام بده یا نده) دست ندهد. به میزانی که اثر از شعارزدگی فاصله بگیرد، میان آموزشی که ارائه می‌دهد و سرگرمی می‌توان تعادل برقرار کرد.

 

 

حجم فایل ویدیویی : ۸۲.۸۳M مدت زمان فایل ویدیویی : ۰۰:۱۰:۵۰ دانلود فایل
نویسنده : اویس خادم‌لو عکاس : دانش‌آموز، فاطمه اشکارگر

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار