وقتی قهرمان‌هایمان پر کشیدند…

کاشان (پانا) - دلنوشته‌ای از یک دانش‌آموز خبرنگار پانا در سوگ مردانی که روزی از آن‌ها آموختیم چگونه در میان آتش، هنوز باید ایستاد، لبخند زد و ادامه داد.

کد مطلب: ۱۵۷۷۱۲۱
لینک کوتاه کپی شد
وقتی قهرمان‌هایمان پر کشیدند…

دلم گرفته است...

نه فقط برای مردانی که شهید شدند که برای چیزهایی که دیگر نمی‌شود تکرارشان کرد؛ برای صدایی که در گوشم پیچید وقتی از پشت دوربین پانا با سردار سلامی مصاحبه کردم؛ برای لبخند آرام دکتر طهرانچی وقتی در دانشگاه آزاد کاشان درباره آینده نوجوان‌ها با من حرف زد؛ برای نگاهی که دیدم و حالا نیست...

صبح جمعه، قبل از آنکه به سراغ گوشی‌ام بروم، احساس عجیبی داشتم. خبری آمد؛ خبری که باورش سنگین بود و هضمش، غیرممکن؛

سردار سلامی رفت... دکتر طهرانچی رفت... سردار باقری رفت...

قهرمان‌های ما همان‌هایی که از پشت قاب دوربین می‌دیدیمشان یا شانه‌به‌شانه‌مان در رویدادی حرف می‌زدند، حالا دیگر فقط "عکس" مانده‌اند.

اما من باور نمی‌کنم که شهدا می‌میرند.

ما نوجوان‌ها شاید تجربه نداشته باشیم، اما دل داریم. دلی که با "آگاهی" بزرگ شده و با "آرمان" تربیت یافته.

امروز وقتی دفتر خبرنگاری‌ام را باز کردم، دیگر مثل قبل نبود. خودکار را برداشتم اما جمله نمی‌آمد.

شاید چون برای نوشتن از «دل» باید اول بگذاری دل بسوزد و من… سوختم.

دشمن خیال می‌کند که با زدن قله‌ها، دشت خاموش می‌شود اما نمی‌داند امروز نسلی دارد بزرگ می‌شود که فرماندهانش را نه فقط از قاب تلویزیون که از نزدیک دیده، صدایشان را ضبط کرده، حرف‌هایشان را در دل نوشته و حالا آماده‌تر از همیشه است برای ادامه راهشان.

من امیریوسف علی‌بیگی، یک نوجوانم…

اما می‌دانم که قهرمانان هرگز نمی‌میرند،

چون تا وقتی که یادشان را "بنویسیم

راهشان را "برویم

و صدایشان را "فریاد بزنیم

شهیدان ، زنده اند...


تصاویری از حضور دکتر طهرانچی در دانشگاه آزاد اسلامی کاشان از قاب دوربین اینجانب:
وقتی قهرمان‌هایمان پر کشیدند…
 

نویسنده : دانش‌آموز: امیریوسف علی‌بیگی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار