از کویرِ کینه تا دریایِ دُرّ و رحمت؛ آنگاه که خورشیدِ نبوّت، جهان را آذین بست
همدان (پانا) - در آن روزگاران غبارآلود که بساط جاهلیّت بیداد میکرد و تاریکی، پرده بر آیینهی جانها کشیده بود، در هفدهم ربیعالاول، از افقِ مکه، مهر جهان آرای هستی سر برآورد. لحظهای که نبض زمان ایستاد، و کائنات، همآوا با تپشِ قلبِ گیتی، به استقبال سید کائنات شتافتند.

این میلاد، نه تنها تجلّی یک آغاز، که نقطهی عطفی بود بر مُعادلاتِ جهان. پیش از او، زمین بسترِ خفقان بود و انسانیّت، در غل و زنجیر خرافات و ستم، به اسارت رفته بود. دخترکان، زنده به گور میشدند و شمشیر جهل، بر تارک عقل مینشست. اما ناگهان، از بطن شب یلداگونهی آن عصر، فجری سپیددم گشت که هرگز به زوال نینجامید.
با آمدن او، کاخهای ستم، به لرزه افتادند و طاق کسری، نشان از شکستی ابدی یافت. آتشکدهی فارس، که هزاران سال خاموش نشده بود، نفسی سرد کشید و جان داد؛ نمادی از پایان دوران آتشپرستی و آغاز فروغ توحید. بتها، سرنگون شدند، نه با دستی از آهن، که با نفسی از حقیقت. اینها، همه، نشانههایی از آن بود که مهتاب رسالت، درخشیدن آغاز کرده است.
او آمد تا بگوید: «إقرأ باسم ربّک!» بخوان، ای انسان، که جانت از سرچشمهی نور است و عقلت، رهیافتهی مسیر معرفت. او آمد تا ترازوی عدل را چنان برافرازد که هیچکدام از کفّههایش، به سوی ستم، کج نشود. او آمد تا از دستان لطیف خویش، بذر اخلاق کریمه را بر جانهای خفته بیفشاند و دلهای سنگشده را با نسیم مهر، نرم گرداند. او آمد تا «مکارمالاخلاق» را به اوج کمال رساند.
امروز، در سالروز این واقعهی عظیم، ما نه تنها یادِ ولادتی خجسته را گرامی میداریم، که خود را در چشمهسار حکمت نبوی، شستشو میدهیم. هر نفسِ او، درسی از صبر بود؛ هر نگاهش، آیهای از مهر؛ و هر کلامش، راهنمایی برای وحدت. او که چونان کشتی نوح، بشریّت را از طوفان گمراهی رهانید و به ساحل سعادت رسانید.
ارسال دیدگاه