در گفت‌وگو با پانا:

نوشتن برای کودک ساده نیست؛ سخت‌ترین و تخصصی‌ترین نوع نویسندگی است

ستاره‌های ادبیات کودک ایران می‌توانند با بهترین نویسندگان جهان رقابت کنند/خانواده‌ها با گوشی مشغولند و بچه‌ها از قصه و بازی محروم/ بازی و تخیل؛ نیاز فراموش‌شده کودکان امروز به روایت محمدرضا شمس/ قصه، راه نجات نسل آینده است؛ محمدرضا شمس از ادبیات کودک و نقش تخیل می‌گوید

تهران (پانا) - محمدرضا شمس، نویسنده شناخته‌شده حوزه کودک و نوجوان، با پانا تأکید بر این نکته که نوشتن برای کودکان یکی از دشوارترین و تخصصی‌ترین حوزه‌های ادبیات است و تنها زمانی می‌توان در این مسیر موفق بود که نویسنده بتواند جهان را از دریچه ذهن و تخیل کودک ببیند. او معتقد است یکی از مهم‌ترین مشکلات جامعه امروز، غفلت خانواده‌ها و نظام آموزشی از نقش قصه، تخیل و بازی در رشد و پرورش نسل آینده است.

کد مطلب: ۱۶۰۸۸۹۲
لینک کوتاه کپی شد
نوشتن برای کودک ساده نیست؛ سخت‌ترین و تخصصی‌ترین نوع نویسندگی است

در دنیای امروز، جایی که تکنولوژی و رسانه‌ها فضای زیادی از ذهن و وقت کودکان را به خود اختصاص داده‌اند، نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان همچنان به دنبال نگهداری و پرورش دنیای تخیلی و زیبای کودکی هستند. یکی از این نویسندگان برجسته، محمدرضا شمس است؛ کسی که سال‌هاست با آثارش در این حوزه حضور پررنگ داشته و همواره بر اهمیت تخیل، قصه‌گویی و رشد آزادانه ذهن کودک تأکید می‌کند. در این گفت‌وگو، او از تجربه‌های شخصی خود در دنیای کودکی، چالش‌ها و فرصت‌های نویسندگی برای کودک و نوجوان و لزوم توجه به دنیای ذهنی این گروه سنی سخن می‌گوید  که می‌توانید در مطلب ذیل بخوانید.

پانا: آقای شمس، دوست دارم ابتدای گفتگو کمی خاطره‌محور صحبت کنیم. چه تجربه یا نقطه‌ای باعث شد شما به سمت نوشتن برای کودک و نوجوان بیایید و در این حوزه بمانید؟

محمدرضا شمس: ببینید، من اعتقادم این است که وقتی بچه‌ها کودکی نکنند و نوجوان‌ها نوجوانی نکنند، کشور پیشرفت نخواهد کرد. اصلاً تعریف جهان سوم هم همین است: کشورهایی که کودکانشان کودکی نکردند و نوجوانانشان نوجوانی نکردند.

من در خانواده‌ای بزرگ شدم که از نظر مالی متوسط رو به پایین بودیم، اما پشت خانه ما یک بیابان وسیع بود. از صبح تا شب آنجا بازی می‌کردیم؛ دنبال حشرات می‌گشتیم، بازی‌های مختلف داشتیم، بی‌هیاهوی بزرگسالان، غرق دنیای خودمان بودیم. در خانه هم فضای قصه و افسانه وجود داشت. مادربزرگم قصه‌های شاهنامه و افسانه‌های قدیمی را تعریف می‌کرد، پدرم قصه‌های مذهبی و داستان پیامبران را می‌گفت، و عمّه‌ام با ترانه و لحن شیرینش برایمان حکایت می‌کرد. چهار نسل دور هم جمع می‌شدیم و قصه می‌شنیدیم؛ وقتی قهرمان پیروز می‌شد خوشحال می‌شدیم و وقتی شکست می‌خورد غمگین.

این‌ها باعث شد من در دنیایی از افسانه‌ها و قصه‌ها رشد کنم و بعدها بخواهم این لذت را به کودکان دیگر هم منتقل کنم. امروز اما متأسفانه کودکانمان بیشتر در آپارتمان‌ها و با بازی‌های دیجیتال وقت می‌گذرانند و آن تجربه‌های جمعی و تخیلی را ندارند. همین مسئله مرا به سمت نوشتن برای کودک و نوجوان کشاند.

پانا: جهان ذهنی کودک دنیای خاصی دارد. چطور در نوشتن برای کودک، این جهان را حفظ می‌کنید و از نگاه بزرگسال فاصله می‌گیرید؟

این کار بسیار سخت است. بسیاری فکر می‌کنند نوشتن برای کودک و نوجوان کار ساده‌ای است، در حالی که برعکس، هر چه سن مخاطب پایین‌تر باشد، نوشتن سخت‌تر و تخصصی‌تر است.

کودک دایره واژگان محدودی دارد و تجربه زیستی‌اش کم است؛ بنابراین نمی‌توان هر واژه و هر موضوعی را به او منتقل کرد. نویسنده باید دنیای کودک را از دریچه نگاه خودش ببیند و تنها در آن صورت می‌تواند درست انتخاب کند. موضوعات، زبان و حتی واژه‌ها باید در محدوده ذهن و نیاز کودک باشند.

پانا: به نظر شما ادبیات کودک و نوجوان در ایران چه جایگاهی دارد و در مقایسه با کشورهای دیگر چطور است؟

شمس: واقعیت این است که ما نسبت به کشورهای اروپایی و آمریکا عقب‌تریم. آن‌ها سال‌هاست در این حوزه تجربه دارند، در حالی که ما هنوز در ابتدای مسیر هستیم. اگر بخواهم با نردبان مقایسه کنم، ما روی پله اولیم و آن‌ها روی پله هفتم.

با این حال، نویسندگانی در ایران داریم که مانند ستاره می‌درخشند و کارهایشان حتی با آثار جهانی رقابت می‌کند. اما جریان کلی ادبیات کودک ما پیوسته و سیستماتیک نیست.

پانا: خانواده و نظام آموزشی ما در علاقه‌مند کردن کودکان به کتاب چه نقشی دارند؟

متأسفانه بسیار ضعیف عمل می‌کنیم. خانواده‌ها الگو هستند. وقتی پدر و مادر کتاب نمی‌خوانند، بچه هم یاد نمی‌گیرد کتاب بخواند. یا وقتی مدام درگیر گوشی هستند، طبیعی است کودک هم سمت کتاب نمی‌رود. این آموزش باید غیرمستقیم باشد.

مشکل دیگر این است که والدین قبل از تولد فرزندشان، آینده او را طراحی می‌کنند؛ هزار کلاس و برنامه برایش می‌ریزند و اجازه نمی‌دهند کودک، کودک باشد. کودک نیاز به بازی، تخیل و آزادی دارد. وقتی تخیل او سرکوب شود، در آینده توان حل مسئله و خلاقیتش از بین می‌رود.

حتی مدارس هم این فضا را نمی‌سازند. در بسیاری از مهدکودک‌ها و مدارس، به جای تقویت خلاقیت، تنها آموزش سیستماتیک ارائه می‌شود. معلم‌ها هم با مشکلات معیشتی درگیرند و کمتر فرصتی برای خلاقیت باقی می‌ماند.

پانا: شما به نقش تخیل اشاره کردید. می‌شود کمی بیشتر در این باره توضیح دهید؟

بله. تخیل مهم‌ترین پایه است. حتی انیشتین گفته بود اگر می‌خواهید فرزندتان دانشمند شود، برایش قصه و افسانه بخوانید. او معتقد بود اگر علم و تخیل را در دو کفه ترازو بگذاریم، تخیل سنگین‌تر است. چون تخیل است که علم را جلو می‌برد.

وقتی بچه‌ها با قصه‌ها و افسانه‌ها آشنا می‌شوند، یاد می‌گیرند از زوایای مختلف به مسائل نگاه کنند. اما ما برعکس عمل می‌کنیم و کودک را در چارچوب محدود آموزش رسمی نگه می‌داریم.

پانا: اگر بخواهید به عنوان حرف پایانی پیامی به کودکان و نوجوانان بدهید، چه می‌گویید؟

در کتاب آسمانی ما، قرآن، خداوند از طریق قصه با بندگانش صحبت می‌کند. این نشان می‌دهد قصه چه جایگاهی دارد. متأسفانه جلسات قصه‌گویی و نقاشی در مدارس ما تعطیل شده، در حالی که این‌ها ابزارهای مهم تربیتی هستند.

من اعتقاد دارم اگر واقعاً کودکان برایمان مهم‌اند، باید برایشان برنامه‌ریزی جدی داشته باشیم، از متخصصان کمک بگیریم و اتاق فکر تشکیل بدهیم. این کودکان آینده‌سازان کشورند و اگر درست پرورش یابند، می‌توانند ایران را به جایگاه شایسته برسانند.

امیدوارم همیشه کودکان و نوجوانان ما فرصت کودکی و نوجوانی واقعی داشته باشند.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار