پانا روایت میکند؛
وقتی علیرضا قربانی، استادیوم را تسخیر میکند
شبهایی که صدای دل، ورزشگاه را پُر میکند/در شبهای خرداد، آزادی با صدای عشق جان گرفت
تهران (پانا) - در دل تهران، جایی که سالها خاطره فوتبال و فریاد هواداران را در خود نگه داشته، حالا صدای علیرضا قربانی پیچیده؛ صدایی که بینیاز از شرح، هزاران دل را هر شب به استادیوم آزادی میکشاند. شبی از شبهای خرداد ۱۴۰۴، جاییکه موسیقی سنتی ایران دوباره ثابت کرد: هنوز شنونده دارد، هنوز عاشق دارد، هنوز جای خودش را در دل نسلها حفظ کرده است.

هفدهم خرداد، استادیوم آزادی تهران؛ نه خبری از فوتبال بود و نه از توپ و تور. اما ورزشگاه، دقیقاً مثل یک شب بازی بزرگ، پُر از آدم بود؛ هشتهزار نفر نشسته، ایستاده، دلداده... آمده بودند برای صدایی که از دل میآید و به دل مینشیند.
علیرضا قربانی، مردی که سالهاست با صدای حزنآلود و باشکوهش، قصه میگوید، عاشقانه میخواند، و روح ایرانی را ناز میدهد، این شبها با کنسرتهایی کمسابقه در فضای باز استادیوم، کاری کرده که موسیقی سنتی دوباره برو بیاید پیدا کند، آن هم در فضایی که بیشتر وقتها سهم موسیقی پاپ و ستارههای پرفالوئر است.
استقبال؟ عجیبتر از عجیب.
هر شب، هشتهزار نفر.
هر شب، تمام بلیتها، ساعتها قبل، تمام میشوند.
و باز هم هستند کسانی که میخواهند باشند و جا نیست.
قربانی خودش در میان اجرا گفت:
«من و همکارانم تمام تلاشمون رو میکنیم که بتونیم برای همه عزیزانی که چه از تهران، چه از شهرهای دیگه دنبال بلیت هستن، برنامهریزی کنیم و شرمندهشون نشیم.»
همین یک جمله، کافی بود برای آنهمه اشتیاقِ پشت در مانده.
صدایی که در آن عظمت گم نشد؛ بلکه در آن وسعت، پرواز کرد.
تنظیم صدا در چنین فضای بزرگی کار سادهای نیست، اما تیم فنی قربانی موفق شدهاند کاری کنند که هر نت، با وضوح و لطافت برسد به همه گوشها.
جایی که معمولاً صدا پژواک دارد و گم میشود، حالا تبدیل شده به سالن بزرگ عشق و آرامش.
در دورانی که ترندها هر روز عوض میشوند، گوشیها پر از آهنگهای تند و گذراست، هنوز هم هستند کسانی که با صدای کلاسیک و سنتی حالشان خوب میشود.
قربانی، یکی از آخرین بازماندگان نسل صداقت و اصالت در صداست. صدایی که نه مد روز است و نه دنبال ویو و وایرال شدن، اما با همین ویژگیها، حالا در قلبهای مدرن جا باز کرده.
این شبها در آزادی، اتفاقی فراتر از یک کنسرت در حال رخ دادن است.
این شبها، مردم دارند برای چیزی فراموششده صف میکشند: برای موسیقیای که آرام است، اندیشمند است، عمیق است.
برای صدایی که حرف از وطن، عشق، غربت و امید میزند.
تهران، در گرمای خرداد، خنک شده با صدای کسی که خودش هم باور ندارد چه کرده.
و ما، خوشحالیم که هنوز صدایی هست که دل را بلرزاند.
ارسال دیدگاه