مادر؛ واژهای کامل به روشنایی فرزند
شهرری یک (پانا) ـ مادر را باید واژهای دانست که روشناییاش زمانی کامل میشود که فرزندش رشد کند، تعلیم ببیند و قد بکشد؛ مادری که با هزار امید، فرزندش را راهی مسیر زندگی میکند.
مادر، تنها یک نام نیست؛ زیباترین تعبیری است که خداوند بر قلب انسان نهاده است. بارها اندیشیدهام که چگونه دلِ مادر راضی میشود فرزندش را به دل جامعهای ناآرام بسپارد؟ اما هر بار یاد مادران شهدا میافتم؛ زنانی که با ترس و لرز، عزیزترین تکهجانشان را برای امنیت همین مردم فدا کردند.
قلبم گاهی برای مادرانی میلرزد که نه خودم میشناسمشان و نه از خانواده مناند؛ اما بزرگی روحشان آنقدر عمیق است که انسان را در برابرشان کوچک میکند. چه قدرتی بالاتر از اینکه مادری، فرزندش را (که نهماه در وجودش پرورده و با عشق لمس کرده) راهی جهاد، راهی دفاع، راهی مردم و وطن کند؟
مادر تنها کسی است که میتواند با همه وجود، کودکش را به دعای خود بسپارد و او را به فردایی بفرستد که هیچ معلوم نیست در آن فردا، جان فرزندش حفظ خواهد شد یا نه.
فرزندی که مادر برای دیدنش در لباس فرم مدرسه، برای دانشگاه رفتنش، برای عروسیاش، سالهای سال رؤیا میبافد.
اما همه مادران، این رؤیاها را زندگی نمیکنند.بعضی از آنان، فرزندانشان را بوییدهاند، بوسیدهاند و با عشق پروردهاند؛ اما جنگ تحمیلشده، فرصت ادامه این رؤیاها را از آنان ربوده است (چه در جنگ هشتساله، چه در جنگهای ناگهانی و کوتاهمدت)
مادرانی را میشناسم که حسرت یکبار دیدن فرزندشان با کیف مدرسه، برای همیشه بر دلشان مانده است.
مادرانی که نمیدانستند روزی کودکشان فدایی این مرز و بوم خواهد شد.
شاید این یادداشت، تنها پژواکی کوچک باشد از صدای مادرانی که روزی استخوان بیتن و خاکستر بیاستخوان فرزندانشان را در آغوش گرفتهاند؛ مادرانی که اگر میدانستند آن روز، آخرین آغوش است، فرزندشان را محکمتر میفشردند ...
ارسال دیدگاه