2 نما از آنچه در صبح 22 اسفند 1378 گذشت؛ بازخوانی «شلیک به مغز متفکر اصلاحات» با فراخوان خاطرات 18 ساله

حکیمی‌پور: با اینکه فاصله چندانی با محل حادثه نداشتم، اصلا صدای تیری نشنیدم/ عطریانفر: حجاریان را با تخت فرستادیم آمریکا و ۳ ماه بعد با پای خودش برگشت

تهران (پانا) – اهل اصلاحات باشی یا نباشی، اصلاحات درون نظام را تنها راه پیشرفت کشور بدانی یا ندانی، چندان تفاوتی نمی کند؛ کمتر کسی است که اتفاق 22 اسفند 18 سال پیش یعنی ترور «سعید حجاریان» را محکوم نکرده باشد، شلیکی که بر مغز یک جریان نشست...

کد مطلب: ۸۰۶۱۰۰
لینک کوتاه کپی شد
2 نما از آنچه در صبح 22 اسفند 1378 گذشت؛ بازخوانی «شلیک به مغز متفکر اصلاحات» با فراخوان خاطرات 18 ساله

سید میلاد علوی- تاریخ معاصر ایران پر است از حوادث تلخ و شیرین، حوادث تلخ و شیرینی که چهار سال دیگر و در روزهای پایان قرن، می‌توان مورد به مورد به آنها اشاره کرد و هر کدام را به نوعی حادثه تاثیرگذار قرن نام نهاد، حوادثی که نه تنها زمان خود بلکه ماه‌ها و بعضا سال‌های بعد از خود را نیز تحت تاثیر گذاشت.

یکی از این حوادث بی شک در صبح 22 اسفند 18 سال پیش اتفاق افتاد، در روزهایی که نه شبکه اجتماعی‌ای بود و نه پدیده شهروند خبرنگار، خبری به سرعت برق و باد تهران و ایران را در نوردید مبنی بر اینکه با شلیکی بی‌صدا، خیابان بهشت جهنم شد و مغز متفکر اصلاحات در تهران به زمین افتاد.

او ترور شد، به همین سادگی، به همین تلخی، روزنامه‌های آن روزها که بنا بر هزاران دلیل قابل قبول و غیر قابل قبول امروز دیگر اثری ازشان یافت نمی‌شود، بلا استثنا تیر و عکس نخست 23 اسفند خود را به این حادثه تلخ اختصاص دادند.

سعید حجاریان، متولد سال 33 در تهران، تئوریسین اصلاحات و از مطرح‌ترین چهره‌های این جریان سیاسی و اجتماعی محسوب می‌شود. او یک‌بار در سال 60 با سوء قصد مجاهدین خلق مواجه شد و جان سالم به در برد اما ترور اسفند 78 وی را برای همیشه به صندلی چرخدار چسباند و اختلالاتی را نیز در گفتارش ایجاد کرد.

سعید عسگر که آن‌روزها و در زمان ترور حجاریان تنها 19 سال داشت با اسلحه روسی طراحی شده در روزهای بعد از جنگ جهانی دوم (ماکاروف) به صورت حجاریان شلیک کرد اما مثال آن بیت که گفت «قتل این خسته به شمشیر تو ممکن نبود» حجاریان بعد از روزها تحت درمان قرار گرفتن و سفر درمانی به ایالات متحده آمریکا مجددا آغاز به سخن گفتن کرد.

عسگر به جرم ترور حجاریان به 15 سال حبس محکوم شد اما تنها یک سال بعد از زندان آزاد شد. اقدامات به زعم برخی شرورانه و به زعم برخی دیگر انقلابی وی متوقف نشد و او در سال 83 به جرم رهبری گروهی 250 نفره و به دلیل حمله به خوابگاه دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی و ضرب و شتم آنان مورد محاکمه قرار گرفت اما بدون سابقه کیفری.

در جریان محاکمه دوم گفته شد که ترور حجاریان برای سعیدعسگر سابقه کیفری محسوب نشد، اتفاقی عجیب که گویا با اعتراض وکیل دانشجویان در جریان رسیدگی به پرونده در دادگاه مواجه شده اما هیچ جزئیات بیشتری در این خصوص تا این لحظه منتشر نشده است.

حجاریان بعدها درباره ترور خود به دست عسگر گفت که اعتقاد دارد او (عسگر) «ماشه» بوده است و جریانی پشت پرده قصد ضربه زدن به او (حجاریان) به دلیل پیگیری قتل‌های زنجیره‌ای توسط سعید امامی را داشته است.

عسگر هم در پاسخ به او گفت که ما اینکار را خیلی ساده‌تر از این حرف‌ها انجام دادیم. (تدبیر 24)

با تمام اینها و هنوز بعد از 18 سال سوالات بسیاری در ذهن مردم به ویژه جوانان در این باره وجود دارد؛ جوانانی که نه انقلاب دیدند و نه امام را اما تا دلتان بخواهد داستان‌های تندروی و کندروی خوانده‌اند.

یکی از این داستان‌ها نوشته حمیدرسایی، نماینده عضو جبهه پایداری نهمین دوره مجلس است، رسایی در کتاب «بازی ترور» به کنایه ماجرای ترور حجاریان را سناریویی از پیش طراحی شده می‌داند که حجاریان و دوستانش طراحی کرده بودند تا به انقلاب و به گفته او بچه حزب الهی‌ها و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ضربه بزنند.

رسایی در این کتاب چنین نوشته است: «با استناد به مطالب چاپ‌شده در مطبوعات ایام ترور حجاریان، هدف اصلی این واقعه را که تضعیف ارکان نظام اسلامی، دستگاه‌های نظامی ـ امنیتی و تخریب شخصیت‌ها و پایگاه‌های دینی و فرهنگی بوده نشان داده‌اند.» به زعم نویسندگان کتاب، از حادثه ترور سعید حجاریان، بهره‌برداری سیاسی و جناحی و تبلیغاتی برای تضعیف پایگاه‌های امنیتی و حتی براندازی نظام صورت گرفت ، نوشته‌ای که هر دو سعید آن‌را قبول ندارند، نه عسگر و نه حجاریان...

روزهای انتخابات 88 هم شایعاتی مبنی بر حضور عسگر در ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی، از جناح‌های وابسته به اصولگرایان پخش شد که شخص سعید عسگر و یکی از دوستان نزدیکش (مهدی روغنی) این صحبت‌ها را شایعه‌سازی امثال رسایی می‌دانستند و به جد آنها را تکذیب کردند. (تدبیر24)

سوال در خصوص این ترور نافرجام بسیار است، حجاریان، عسگر و دوستانش را «ماشه» می‌داند و مهدی روغنی (دوست نزدیک سعیدعسگر) این ترور را کار خدا بیان می‌کند که با مطرح شدن نام این افراد، خدا به آنها عزت داده است، سوالاتی که باید یک بار برای همیشه و در سر وقتش به آنها پاسخ داد.

اما سعید حجاریان کاشانی در آن روزها عضو اولین دوره شورای اسلامی شهر تهران بود، ابراهیم اصغر زاده، احمد حکیمی پور، محمد عطریانفر و سید محمود علیزاده طباطبایی در کنار افرادی چون عبدالله نوری و سیدمحمد غرضی که از عضویت شورا برای رسیدن به صندلی‌های بهارستان و وزارت استعفا دادند، از جمله سرشناسان نخستین دوره پارلمان شهری پایتخت محسوب می‌شدند.

نامبردگان، امروز جزو چهره‌های اصلاحات و اعتدال محسوب می‌شوند که مرور خاطراتشان در خصوص آن صبح کذایی خالی از لطف نخواهد بود، مرور خاطراتی که در هرکدام می‌توان رد پای خطای پزشکی را نیز جست‌وجو کرد.

ارتباط بین «عجله در سوراخ کردن گلوی حجاریان» با اختلالات در صحبت کردن وی

« احمد حکیمی پور » که در آن‌روزها عضو شورای شهر بود در باره صبح روز 22 اسفند 78 در گفت‌وگو با پانا از تلاش خود و دیگر افراد برای رساندن حجاریان به بیمارستان و برگرداندن وی به زندگی سخن می‌گوید که در زیر اظهارات وی بی کم و کاست آورده شده است.

«به نظرم ساعت بین هشت و نیم تا هشت و چهل دقیقه بود که این اتفاق افتاد، من با اینکه فاصله چندانی با محل حادثه نداشتم، اصلا صدای تیری نشنیدم، شاید از صدا خفه کن استفاده کرده بودند. با عجله به سمت در اصلی شورا رفتم، مردم جمع شده بودند و یکی فریاد می‌زد که آمبولانس خبر کنید. آقای محمدحسین حقیقی ، آقای علیزاده‏ طباطبایی از اعضاء شورا هم در آنجا بودند. سعید حجاریان در حالی که تیر به صورتشان خورده بود، به پشت روی زمین افتاده و حالش بسیار وخیم بود و داشت خفه می‌شد، سریع به او نفس مصنوعی دادم تا خفه نشود و بلافاصله از کوچه کناری ماشینم را آوردم تا او را به بیمارستان منتقل کنیم. با کمک مقدمی و یکی دیگر از مراجعه‌کنندگان آذری زبان به نام موسوی نسب او را در صندلی عقب ماشین گذاشتیم و به سمت بیمارستان سینا که در ضلع شمالی پارک شهر بود رفتیم. در مسیر بودیم که آقای میرزا ابوطالبی نماینده ادوار مجلس و معاونت وقت وزیر مسکن با من تماس گرفت بدون اینکه بگذارم حرفش را بزند، گفتم که چه اتفاقی افتاده و خواستم که سریع به آقای تاج زاده و یا خسرو تهرانی و دیگر دوستان خبر دهد.

خدا را شکر ترافیک شلوغی نداشتیم و من بدون توقف و به سرعت به سمت بیمارستان رفتم و وارد اورژانس شدم و آنجا کمک کردند و سریع ایشان را به داخل اورژانس بردیم. نکته جالب در این صحنه برای من تکاپوی شدید همان مقدمی برای آوردن برانکارد و انتقال سریع سعید (حجاریان) به اورژانس بود که حتی در این رابطه با عوامل بیمارستان هم درگیر شد و سر آنها داد کشید.

حال سعید (حجاریان) خوب نبود، به طوری که دیدم زبانش بیرون آمده و انگار نفسش بالا نمی‏آید، در این حین بود که یکی از پزشکان اورژانس با سرعت گلوی او را سوراخ کرد تا بتوانند نفس بکشد. ظاهراً تعجیلی که برای نجات جان او صورت گرفت باعث شد تا هنگام سوراخ کردن گلو به حنجره اش آسیب برسد و شاید به خاطر همین است که هنوز هم برای صحبت کردن مشکل دارند. بعداً آقای دکتر قاجار که از آمریکا برای معالجه سعید آمده بود، طی گزارشی که در جلسه غیر علنی شورا ارائه کرد، گفت: "اگر چند ثانیه دیرتر به بیمارستان رسیده بود شانسی برای زنده ماندن وجود نداشت".

بعد از انتقال به بیمارستان، آقای مقدمی و موسوی نسب رفتند. در این فاصله آقایان دکتر میردامادی و دکتر شکوری راد و دکتر ظفرقندی هم رسیده بودند. من هم به شورا بازگشتم تا گزارشی از وضعیت را به جلسه ارائه دهم. شورا جلسه رسمی داشت ولی جو پر التهابی بود.

حدود دو هفته بعد، درست در تعطیلات عید اتفاق عجیبی افتاد، صدا و سیما و روزنامه‌ها در گزارش ‎ های خبری خودشان اعلام کردند که مقدمی یکی از متهمان اصلی این حادثه بوده و دستگیر شده است!

احساس بدی به من دست داد، چون این خبر با حالات و رفتار او در حین ماجرا مغایرت داشت. اوضاع به هم ریخته بود. نکته جالب دیگر در این ماجرا این بود که یکی از اعضای شورا در همان روز طی مصاحبه‌ای اعلام کرده بود که او سعید حجاریان را به بیمارستان رسانده و این مطلب در ویژه نامه یک صفحه ‎ ای که روزنامه صبح امروز در همان روز منتشر کرد هم درج شده بود ولی کذب محض بود و وقتی از او خواستم این موضوع را تکذیب و اصلاح کند، علیرغم قولی که داد هیچگاه این کار را نکرد تا اینکه بعداً مصاحبه مفصلی که صبح امروز با من ترتیب داد ناچار به توضیح در این رابطه شدم تا تحریف در واقعه صورت نگیرد.»

ماجرای اولین پلک زدن حجاریان

« محمدعطریانفر » که امروز از اصلاح طلبان نزدیک به کارگزاران است در گفت‌وگو با پانا لحظه رسیدن خود بالای سر حجاریان را تشریح می‌کند: «صبح آن روز (22 اسفند 78) همه اعضا برای برگزاری جلسه علنی شورای شهر تهران به خیابان بهشت آمده بودند، آقای حجاریان حدود 20 دقیقه‌ای زودتر به ساختمان بهشت رسیده بودند. من با رسیدن به مقابل شورا متوجه شدم که همچین حادثه‌ای رخ داده است.

ایشان (حجاریان) را به بیمارستان سینا برده بودند، زمانی که ما به آنجا رسیدیم در حالت اغما به سر می‌برد، عملیات احیا آغاز شده بود و اقدامات پزشکی بالای سر وی در حال انجام بود. کار و اقدام خاصی از دست ما قابل انجام نبود جز اینکه حلقه امنیتی اطراف وی را گسترده‌تر و قوی‌تر کنیم، به هرحال اتفاقی (ترور) رخ داده بود که ریشه‌های آن مشخص نبود و نگرانی‌های از بابت تکرار آن وجود داشت.

منهای فعالیت‌های پزشکی که با محوریت دکتر ظفرقندی که از دوستان مشترک ما بود در حال انجام بود، برای سایر اقدامات لازم در آن زمان در شورای شهر گروه‌بندی صورت گرفت و که در نهایت آن اقدامات منجر به بازگشت دوباره حجاریان از مرگ قطعی بود.»

وی در ادامه در خصوص فعالیت‌های پزشکی که در خصوص حجاریان صورت گرفته بود به پانا گفت:

«آقای حجاریان 40 روز در حالت اغما و کما بود، اقدامات پزشکی بالای سر او در حال انجام بود، در خارج از ایران در این موارد و اغلب موارد درمانی یک مدل مشورتی بین پزشک معالج و سایر پزشک‌ها صورت می گیرد که این مشاوره‌ها خیلی به بیمار کمک می‌کند اما در ایران بنا به دلایلی این اتفاق از طرف پزشکان محترم صورت نمی‌‌گیرد یا خیلی کم انجام می‌شود، شاید پزشکان عزیزمان احساس می‌کنند این مشورت کردن به نوعی عیب محسوب می‌شود.

ما نگران سلامت حجاریان بودیم و در نهایت دست به دامن یک پزشک ایرانی‌الاصل که اگر اشتباه نکنم ساکن آمریکا بود و حتی صحبت به زبان فارسی را هم بلد نبود به نام دکتر قهرمان قاجار ‌ شدیم. ایشان را دعوت کردیم و وی نیز آمد، آقای امیر عابدینی از اعضای شورا مامور شد تا دکتر قاجار‌ را از فرودگاه به بیمارستان بیاورد.

در خاطرم هست که از فرودگاه مهراباد که به سمت تهران (بیمارستان) می آمد، در داخل ماشین روزنامه‌هایی وجود داشت که تصویر حجاریان و دراز کشیدن وی بر تخت بیمارستان را منتشر کرده بودند، دکتر قاجار با اینکه فارسی هم متوجه نمی‌شدند اما از روی تصاویر و نحوه دراز کشیدن سعید (حجاریان) به نحوه خواباندن وی روی بستر اعتراض می‌کند و می‌گوید چنین بیماری با چنین شرایطی زاویه سرش باید 10 درجه بالاتر باشد، همین پیام ایشان را اقای عابدینی از طریق موبایل به پزشکان بالای سر حجاریان منتقل می‌کند، پزشکان نیز به توصیه دکتر قاجار عمل کردند.

جالب است بدانید که اولین پلک زدن حجاریان بعد از همین ارتفاع دادن به سر ایشان و در مدت زمان رسیدن دکتر قاجار از فرودگاه به بیمارستان اتفاق افتاد، یعنی با همین دستور پزشکی ساده اولین واکنش حجاریان بعد از مدتها اتفاق افتاد.»

چرا حجاریان را به آمریکا اعزام کردند؟

عطریانفر در ادامه به روزهای بعد از مرخص شدن حجاریان از بیمارستان اشاره کرده و می‌افزاید:

«بعد از اینکه خطر مرگ حجاریان برطرف می‌شود و وی از بیمارستان مرخص می‌شود، عملا هیچ‌گونه حرکتی نداشت و مانند یک گوشت بر تخت چسبیده بود. او برای انجام همه اقدامات خود از حمام و دستشویی رفتن گرفته تا غذا خوردن نیاز به کمک داشت، ما خیلی نگران سلامت ایشان بودیم به همین جهت به همراه آقایان حبیبی و عابدینی نزد دکتر ایرج فاضل که در آن زمان ریاست سازمان نظام پزشکی کشور را بر عهده داشت رفتیم و پرسیدیم که ما با سعید حجاریان چه کنیم؟

آقای دکتر فاضل در آن دیدار سه نکته را به من گفت، اول اینکه گفت مادرش بر سر سفره هفت سین با دعا برای حجاریان سال را تحویل کرده است، دوم اینکه گفت دومرتبه به رغم تمام بی‌حرمتی‌های برخی پزشکان بالای سر سعید رفته و وی را ملاقات کرده است و سوم اینکه گفت اگر کسی از من بپرسد که بیمارم را به خارج از کشور برای درمان منتقل کنم، من حتما او را از اتاقم بیرون خواهم کرد اما در مورد حجاریان واقعا توصیه می‌کنم که او را از کشور خارج کنید و حجاریان را از دست برخی پزشکانی که واقعا رعایت مشاوره قبل از درمان را نمی‌کنند، نجات دهید.

این حرف دکتر فاضل برای ما خیلی اهمیت داشت، ما به کمک خانم دکتر وجیهه مرصوصی -همسر سعید حجاریان- این اقدام را عملی کردیم و سعید را برای درمان به سختی و با ویلچر و تخت به آمریکا اعزام کردیم. او بعد از 3 ماه که تحت درمان در آن کشور قرار گرفت با پای خودش و با کمک «واکر» به کشور برگشت.

بعد از این و در جریان گفت‌وگوهای طولانی مدتی که با حجاریان درباره درمانش داشتیم، وی به من گفت که در تهران مشکل را در « مخ» من جست‌وجو می‌کردند در حالی که در آمریکا در مخچه من مسئله را دنبال کردند- این تعبیر من است و شاید برعکس هم بوده باشد و به علت گذشت زمان فراموش کرده باشم- و همین تغییر باعث شد که من از حالت قبلی و از روی تخت بلند شوم و با کمک واکر و مانند یک انسان عادی به زندگی‌ام ادامه دهم.»

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار