روایت حضور دانش آموز خبرنگاران پانا شهر تهران در برنامه «همشاگردی سلام»
تهران (پانا) - مرداد ۱۴۰۴، خیابان الوند تهران و ساختمان صدا و سیما میزبان خبرنگاران خبرگزاری پانا شهر تهران بود، لحظاتی پر از انتظار، استرس و هیجان که با گفتوگو روی آنتن زنده و استقبال گرم مجری همراه شد و به خاطرهای فراموشنشدنی تبدیل شد.

مرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۸ عصر، روزی متفاوت برای خبرنگاران پانا رقم خورد؛ روزی که خیابان الوند تهران، میزبان قدمهای ما شد. در انتهای خیابان، ساختمان بلند صدا و سیما با شکوه خاصش ایستاده بود و لوگوی آشنای شبکه دو از دور برق میزد. ما زودتر از زمان ورود رسیده بودیم و همین باعث شد دقایق انتظارمان طولانیتر شود و هیجان در دلهایمان اوج بگیرد.
پس از پذیرش و بررسی کارتهای شناسایی، به همراه بچههای پانا شهر تهران وارد ساختمان شدیم. همه را برای چیدن و آماده سازی به سر صحنه بردند و من و دوستم در اتاقی جداگانه از طریق تلویزیون، لحظهبهلحظه برنامه را دنبال میکردیم. حضور پرانرژی دانشآموز خبرنگاران پانا روی آنتن، برای ما پر از ذوق و افتخار بود؛ احساسی که نشان میداد خبرنگاران پانا همیشه در مسیر حرفهای خود با قدرت قدم برمیدارند.
در همین لحظات، حامد مهربانی، مجری خوش برخورد و صمیمی برنامه، وارد اتاق شد با خوشآمدگویی گرم و صحبتهای کوتاه و دلنشین، تلاش کرد استرس ما کمتر شود جملات دوستانه و دلگرمکننده او ، فضای رسمی را شکست و بعد هم با پذیرایی ساده اما صمیمانه، لحظاتی آرامتر برایمان رقم زد.
برنامه «همشاگردی سلام» از شبکه آموزش در حال پخش بود و ما میدانستیم که نوبتمان نزدیک است. طبق هماهنگیها، قرار بود بعد از سه مهمان ابتدایی، به همراه محمد صادق نوریتبار، مدیر خبرگزاری پانا شهر تهران، وارد استودیو شویم. لحظه ورود به صحنه، نورهای داغ پروژکتورها، سکوت پر از هیجان سالن و نگاه خیره دوربینها، قلبم را به تپشی سریع واداشت. استرس در تمام وجودم جاری بود.
ابتدا نوبت معرفی به ساجده رسید. با لبخند و تسلط شروع کرد. بعد، صدای مجری در فضای استودیو پیچید: «خانم علیبیگی، خودتان را معرفی کنید...» همان لحظه، تمام جملاتی که بارها تمرین کرده بودم، از ذهنم پر کشید. اما بیوقفه شروع به صحبت کردم؛ از مسیر ورودم به خبرنگاری گفتم، از قدمهایی که با اشتیاق و پشتکار برداشتم، و از عشقی که به روایت واقعیتها دارم.
برنامه که به پایان رسید، آقای مجری با لبخندی پر از محبت رو به ما گفت: «مسیرتان درست و تلاشتان قابل تحسین و ستایش است ، موفق باشید دختران پر تلاش پانایی .» شنیدن این جمله ، مثل مُهر تأییدی بر تمام زحمات و لحظات پر استرس آن روز بود. بعد از ضبط، با مجری برنامه یک سلفی یادگاری گرفتیم و او همانطور که قولش را داده بود، بیدرنگ آن را در فضای مجازی منتشر و از حال و هوای برنامه با خبرنگاران پانا گفت.
وقتی از ساختمان صدا و سیما خارج شدیم، سیل عظیمی از پیامها و تماسهای تبریک ، به تلفنهایمان سرازیر شد. دوستان، خانواده و همکاران همه با شور و هیجان ما را همراهی میکردند و با ذوق به ما تبریک میگفتند . این موج محبت و استقبال، شادی آن روز را برایمان چندین برابر کرد.
۱۶ مرداد ۱۴۰۴ برای ما فقط یک تاریخ نبود، بلکه خاطرهای بود از لحظاتی ناب؛ روزی که تجربه حضور در قاب زنده تلویزیون با هیجان، افتخار و موفقیت گره خورد و تا همیشه در ذهن من و تمام همکارانم ماندگار شد.
ارسال دیدگاه