توهم خطرناک غرب برای تجزیه روسیه و پیامدهای جهانی آن
تهران (پانا) - «نشنال اینترست» با بیان اینکه تلاش برای تغییر حکومتها از طریق نخبگان تبعیدی همواره شکست خورده است، اتکای غرب به «مجمع ملتهای آزادِ پساروسیه» برای فشار بر مسکو را توهمی خطرناک برای جهان و ناشی از ناامیدی و ناتوانی در پذیرش محدودیتهای قدرت دانست.
در سالهای اخیر و بهویژه پس از آغاز جنگ اوکراین، برخی محافل سیاسی و فکری در غرب ایدهای را مطرح کردهاند که بر اساس آن، تجزیه فدراسیون روسیه میتواند راهحلی برای مهار قدرت این کشور و تضمین امنیت اروپا و جهان باشد. یکی از برجستهترین نمودهای این تفکر، شکلگیری و فعالیت گروهی با عنوان «مجمع ملتهای آزاد پساروسیه» (Free Nations of Post-Russia Forum)است که از مخالفان تبعیدی که خواهان انحلال کامل روسیه و جایگزینی آن با دهها دولت قومی کوچکتر هستند، تشکیل شده است.
مرکز آمریکایی «نشنال اینترست» در بررسی ماهیت این جنبش، میزان واقعگرایی اهداف آن و پیامدهای بالقوه چنین رویکردی عنوان میدارد که این مجمع که در سال ۲۰۲۲ در لهستان تأسیس شد، خود را نماینده اقوام و مناطق مختلف روسیه معرفی میداند و مدعی است که روسیه دراصل یک دولت امپریالیستی است که منافع اقلیتها را سرکوب میکند. بر اساس این دیدگاه، تجزیه روسیه میتواند به خودمختاری واقعی مناطق و کاهش تنشهای داخلی منجر شود اما در عمل، این گروه نماینده یکی از بیپرواترین خیالپردازیهای سیاست خارجی است که از پایان جنگ سرد تاکنون از دل محافل نخبگان غربی بیرون آمده است.
نکته مهم این است که «مجمع ملتهای آزاد پساروسیه» یک جنبش حاشیهای نیست و توانسته در اروپا و ایالات متحده توجه رسانهای، حمایت مالی و دسترسی به محافل معتبر سیاستگذاری به دست آورد. حضور در نشستهایی که با اندیشکدههایی مانند بنیاد جیمزتاون مرتبط هستند، نشان میدهد که بخشی از نخبگان غربی این جنبش را بهعنوان ابزاری بالقوه برای تضعیف روسیه در نظر گرفتهاند.
نخبگان آمریکایی و اروپایی این جنبشِ مهاجرنشین را بهعنوان سلاحی برای فشار بر مسکو به ویژه پس از جنگ اوکراین مینگرند. با این حال، شواهد اندکی وجود دارد که انحلال فدراسیون روسیه در داخل روسیه، از هرگونه حمایت معناداری برخوردار باشد. در واقع، مانند بسیاری از جنبشهای تبعیدی پیش از آن، این گروه بهطور کامل با پشتیبانی حامیان ثروتمند، اندیشکدههای همدل و سکوهای رسانهایِ دور از واقعیتهای سیاسیِ میدانی دوام آورده است.
در واکنش به فعالیتهای این گروه، دولت روسیه آن را یک سازمان تروریستی اعلام کرده است. برخی تحلیلگران غربی این اقدام را نشانه ضعف یا وحشت کرملین دانستند، اما در واقع چنین رفتاری با الگوی همیشگی روسیه در مقابل اپوزیسیون، بهویژه در شرایط جنگی، همخوانی دارد. این واکنش بیش از آنکه نشاندهنده شکنندگی نظام باشد، بیانگر تلاش برای حفظ انسجام داخلی است.
واقعیت میدانی نشان میدهد که روسیه امروز از نظر داخلی منسجمتر و از نظر اقتصادی و صنعتی خودکفاتر از دهههای گذشته است. علیرغم هزینههای جنگ اوکراین، توان نظامی و نیروی انسانی این کشور همچنان در سطحی پایدار قرار دارد و حتی در مقایسه با اوکراین، وضعیت بهتری دارد. هرچند تنشهای قومی، بهویژه به دلیل جذب نامتناسب اقلیتهای روستایی به ارتش، وجود دارد، اما این تنشها به یک جنبش جداییطلب سراسری تبدیل نشدهاند.
به نوشته نشنال اینترست، از نظر تاریخی، تلاش برای تغییر رژیم از طریق نخبگان تبعیدی همواره شکست خورده است. نمونههایی مانند تلاشهای نافرجام علیه «فیدل کاسترو» یا نقش «احمد چلبی» در عراق نشان میدهد که اتکای غرب به چنین گروههایی اغلب به نتایج فاجعهبار منجر شده است. تفاوت اساسی در مورد روسیه آن است که این کشور یک ابرقدرت هستهای با بزرگترین زرادخانه هستهای جهان است. فروپاشی یا تجزیه چنین کشوری میتواند خطر اشاعه سلاحهای کشتار جمعی، شکلگیری مناطق بیحاکمیت و بیثباتی گسترده در سراسر اوراسیا را به دنبال داشته باشد.
در دهه ۱۹۹۰، ایالات متحده و اروپا بهخوبی این خطرات را درک کرده بودند و تثبیت روسیه پساشوروی را یک اولویت امنیتی جهانی میدانستند. تناقض سیاست کنونی غرب در آن است که همان بازیگرانی که زمانی از فروپاشی روسیه جلوگیری میکردند، اکنون به سناریوهایی میاندیشند که میتواند همان کابوس را دوباره زنده کند.
گزارش در پایان تصریح دارد: تمرکز وسواسگونه غرب بر «مجمع ملتهای آزادِ پساروسیه» استراتژی نیست. این یک نشانه است، نشانه انکار، ناامیدی، و نپذیرفتن محدودیتهای قدرت. پافشاری بر این توهم خطر تبدیل یک جنگ منطقهایِ بیرحمانه به یک بحران نظام جهانی را به همراه دارد.
ارسال دیدگاه