عطر گلاب، پرچم ایران و قدم‌های نور؛ در دبیرستان فروغ‌دانش اردل

اردل (پانا) –امروز، حیاط دبیرستان نمونه فروغ دانش، شبیه روزهای معمولی نبود. باد سرد پاییزی که از لابه‌لای درختان مدرسه عبور می‌کرد، انگار پیامی داشت؛ پیامی از سال‌هایی دور… سال‌هایی که جوانانی از جنس نور، بی‌هیچ نام و نشانی، جانشان را برای آرامش امروز ما هدیه کردند.

کد مطلب: ۱۶۳۶۴۰۸
لینک کوتاه کپی شد
عطر گلاب، پرچم ایران و قدم‌های نور؛ در دبیرستان  فروغ‌دانش اردل

هنوز زنگ اول نخورده بود که دانش‌آموزان آرام‌آرام در حیاط مدرسه جمع شدند. بعضی‌ها پرچم ایران را در دست داشتند، بعضی چشم‌هایشان پر از اشک بود و بعضی با دلهره‌ای عجیب منتظر رسیدن پیکری بودند که قرار بود چند دقیقه بعد، سکوت یک مدرسه را به ضریحی از احترام تبدیل کند.

وقتی تابوت سبز و معطر شهید گمنام وارد مدرسه شد، یک لحظه همه‌چیز ایستاد؛ صداها، قدم‌ها، حتی نگاه‌ها سکوتی شکل گرفت که هیچ معلمی با بلندترین زنگ هم نمی‌تواند در کلاس ایجاد کند. سکوتی که فقط شهدا بلدند در دل آدم‌ها بنشانند.

دانش‌آموزان حلقه زدند. بعضی‌ها دستشان را روی قلبشان گذاشتند و آرام «السلام علیک یا شهید» گفتند. یکی از بچه‌ها زیر لب زمزمه می‌کرد: «چطوری بدون اسم، این‌همه عزیز شدی؟» و واقعاً سؤال همه همین بود؛ چطور می‌شود بی‌نام بود، اما این‌چنین در دل‌ها جا داشت؟

نسیم ملایمی به پرچم پیچیده دور تابوت می‌خورد و بوی گلابی که روی آن پاشیده شده بود، فضای مدرسه را پر می‌کرد. همه‌چیز رنگ دیگری داشت؛ دیوارها، نیمکت‌ها، حتی صدای زنگ که معمولاً بی‌حوصله ازش رد می‌شویم، امروز معنای تازه‌ای پیدا کرده بود.

بعد از قرائت فاتحه و وداع کوتاه دانش‌آموزان، همه دست به تابوت زدند؛ نه برای کمک در حمل آن، بلکه برای گرفتن تکه‌ای از آرامشی که انگار از دل این شهید می‌جوشید. هرکس انگار حرفی ناگفته داشت؛ حرفی که فقط می‌شد در دل گفت، نه بلند.

پیکر مطهر شهید گمنام که از دل تاریخ آمده بود، آرام‌آرام از میان جمعیت عبور کرد. دانش‌آموزان بدرقه‌اش کردند؛ بعضی با نگاه، بعضی با اشک، بعضی با دست‌هایی که در هوا تکان می‌خورد و خداحافظی می‌کرد.

وقتی تابوت از درِ مدرسه بیرون رفت، انگار تکه‌ای از دل همه همراهش رفت. اما در عوض، چیزی در این مدرسه ماند؛ یک حس، یک عهد، یک فهم تازه… اینکه امنیت امروز ما، نتیجه قدم‌هایی‌ست که جوانانی شبیه همین دانش‌آموزان برداشتند، اما هیچ‌وقت به مدرسه‌شان برنگشتند.

امروز فروغ دانش، فقط یک مدرسه نبود؛ حرمی بود با میهمانی از جنس آسمان.

نویسنده : فاطمه خسروی خبرنگار : فاطمه خسروی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار