روایت دانشآموز خبرنگار پانا اردکان از موکب شهدا
اردکان( پانا) - روایتی است از موکب شهدای اردکان که به همت دانش آموز خبرنگاران پانا برپا میشود. این هفته با حضور غیرمنتظره خانواده شهید علی علیرضایی، خلبان جوان، یاد شهید زنده شد.

امشب، مثل هر پنجشنبه شب، قرار بود کنار گلزار شهدا، موکب ساده و بیریایمان را برپا کنیم؛ همان موکبی که با تمام سختیها و حرف و حدیثها، هنوز با یاد شهدا و به همت دانشآموزان و خبرنگاران نوجوان اردکان برپا میشود.
خستگی و ناامیدی کمکم در وجودمان رخنه میکرد، اما دل به کار بسته بودیم. اینبار اما، تقدیر برای ما مهمانی ناخوانده داشت…
ناگهان خانواده شهید علی علیرضایی آمدند. گفتند که قرار بوده لباس شهید را برای مراسمی ببرند، اما نمیدانیم چه شد که راهشان به دفتر ما افتاد.
بچهها در بهت و ناباوری ایستاده بودند. اشکها بیاختیار از چشمانشان سرازیر میشد. هیچکس این آمدن را اتفاقی نمیدانست؛ همه حس میکردند این خودش یک نشانه است. نشانهای از جنس بیریایی و صفای این موکب ساده که پای شهید را به جمع ما باز کرده بود…
شهیدی ۲۵ ساله، علیاکبر زمانه، که در شب عید غدیر چشم به جهان گشوده بود. خلبانی جوان از ترکآباد، ساکن قم، که تنها پنج ماه از عقدش گذشته بود.در جنگ ۱۲روزه، همان شب عید غدیر از خانواده خداحافظی کرد؛ مأموریتش از کاشان بود، اما در خاک اهواز، موشکهای دشمن صهیونیستی پروازش را به پرواز ابدی بدل کردند.
بیست روز پیکر مطهرش مفقود بود، تا آنکه بعد از تاسوعا و عاشورا بازگشت و بر دستان مردم تشییع شد و در حرم حضرت معصومه آرام گرفت.
و چه زیباست که علیاکبری رفت، تا علیاصغری کوچکتر پیدا شود؛ گویی روایت کربلا بار دیگر تکرار میشود…
ارسال دیدگاه