۱۷شهریور؛ روزی که خون بر سنگفرش خیابانها فریاد آزادی شد
مشهد (پانا) - هوا سنگین و خیابانها رنگ خون گرفته بود. مردمی بیسلاح و پر از ایمان، فریاد آزادی سر دادند، روزی که تاریخ آن را با نام جمعه سیاه به خاطر سپرد.

هوا سنگین بود. نفسها در سینه حبس شده بود و خیابانهای تهران رنگ خون گرفته بودند. هفدهم شهریور ۱۳۵۷ بود؛ روزی که بعدها تاریخ آن را با زخمی عمیق در دل خود به یاد آورد.
مردم، بدون هیچ سلاحی، تنها با دلهایی پر از ایمان و امید، به خیابان آمده بودند تا فریاد آزادی سر دهند. آنها میخواستند صدای مظلومیتشان را به گوش جهان برسانند. صدای "الله اکبر" در آسمان پیچیده بود، صدایی که آرامش و اطمینان میبخشید؛اما پاسخ این فریاد نه از جنس محبت، که از لولههای داغ تفنگ و رگبار مسلسلها داده شد.
گلولهها بیمحابا بر سر جمعیت میباریدند. زمین، تشنه خون جوانان و پیران و زنانی بود که تنها به جرم آزاده خواهی آمده بودند. پیکرهای بیجان یکی پس از دیگری بر خاک میافتاد. فریادها با خون در هم میآمیخت و خیابانها به صحنهای از حماسه و مظلومیت تبدیل میشد.
مادری، فرزند جوانش را در آغوش گرفته بود و هراسان نگاه میکرد که چگونه پلکهای نیمهباز او دیگر بسته نمیشوند. کودکی، دستان خونآلود پدر را میفشرد و نمیفهمید چرا دیگر پاسخی نمیشنود. جوانی، با چشمانی روشن و ایمانی در دل، پیش از افتادن، آخرین "یا حسین" خود را فریاد زد و پر کشید.
هفدهم شهریور، پرده از چهرهی سیاه ظلم برداشته بود. مأموران رژیم پهلوی، با همهی قساوت خود، تلاش کرده بودند فریاد مردم را در گلویشان خفه کنند، اما غافل از آنکه خون شهیدان، فریادها را رساتر و ایمان مردم را راسختر کرد.
آن روز، خیابانها گورستانی برای پیکرهای بیگناه شده بود، اما در عین حال، مکتبی از بیداری و ایستادگی بنا کرده بود. هر قطره خون بر زمین ریخته، بذری بود برای روییدن درختی که ریشه در ایمان و آزادی داشت؛ درختی که در همان سال، ثمرهاش را در پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد.
هفدهم شهریور، زخمی بر جان تاریخ ما شد؛ زخمی که هرگز التیام نیافت و هر سال، با یادآوری آن روز، صدای مظلومیت شهیدان در گوش زمان طنینانداز شد؛ همان روزی که برای همیشه با نام«جمعه سیاه»ماندگار گشت.
ارسال دیدگاه