غنچهای که داغش تاریخ را سوزاند
کرج (پانا) - یاد علیاصغر(ع) در مجالس روضه و در آغوش مادرانی که کودکانشان را بر دست گرفته و با چشمان اشکبار همنوا با حضرت رباب(س)، مادر داغدارش میگریند، همچنان زنده است.

عاشورا، روزی که قلب امام حسین(ع) از داغ برادران و یاران، پارهپاره شده بود. امام به سوی میدان آمد؛ نه برای نبرد بلکه برای اتمام حجتی غریب. بر دستان مبارکش کودکی بود نحیف و کوچک با لبانی خشکیده و نگاهی بیقرار در آغوش پدر که آخرین پناهگاه او بود. امام با قلبی که از غم فرزندان خود میسوخت این طفل بیگناه را پیش چشم سپاه کوفه بالا برد وفرمود: «اگر به من رحم نمیکنید به این طفل شیرخوار که از تشنگی میمیرد، رحم کنید.»
سکوت سنگینی بر میدان حاکم شد. شاید لحظهای وجدانهای خفته بیدار شوند اما نه پاسخ، نه آب و نه رحمی؛ پاسخ، تیری سهشعبه بود که از کمان حرملة ابن کاهل اسدی، رها شد. تیر بدون رحمی، گلوی نازک این غنچه نشکفته را درید و خون پاکش بر صورت و دستان پدر پاشید.
صدای ضجهای از دل امام(ع) برخاست و کربلا، غرق در داغی شد که تا قیامت از خاطرها نخواهد رفت. چهره حسین(ع)، رنگ ماتم گرفت؛ او کودکش را دید که در آغوشش، پرپر شد و مظلومیتش، فریاد بیصدای حقطلبی را بر کرانههای تاریخ حک کرد. شهادت علیاصغر(ع)، نهتنها یک فاجعه بلکه روایتی از بیرحمی مطلق در برابر معصومیت محض و نمادی از اوج فداکاری و صبر در راه خدا بود. امروز هزاران سال پس از آن واقعه، یاد علیاصغر(ع) در مجالس روضه و در آغوش مادرانی که کودکانشان را بر دست گرفته و با چشمان اشکبار همنوا با حضرت رباب(س)، مادر داغدار این شهید معصوم میگریند، همچنان زنده است.
نام علیاصغر(ع)، نهتنها یادآور یک مظلومیت تاریخی بلکه تلنگری است بر وجدانهای بشری تا در برابر ظلم ساکت نمانند و بدانند که هیچ خونی، بیهدف ریخته نمیشود. او کوچک بود اما داغش، بزرگترین سند مظلومیت سیدالشهدا(ع) شد که تا ابد، تاریخ را میسوزاند.
ارسال دیدگاه