محمدرضا دلیر*
اجل معلق؛ سوژه ای بکر با روایتی ضعیف!
تهران (پانا) - سریال «اجل معلق» به کارگردانی عادل تبریزی که به تازگی از شبکه فیلمنت پخش شده، نمونهای نگرانکننده از سقوط کیفی ژانر کمدی در ایران امروز است. این بحران نه فقط در ایدهپردازی، بلکه در اجرا، بازیها، و حتی نگاه اجتماعی و فرهنگی به زندگی مردم، خودش را نشان میدهد.

«اجلق معلق» تلاشی است برای زندهکردن کمدی موقعیت با تمسخر فقر، بیچیزی و لودگیهای سادهانگارانهای که بیشتر از آنکه بخنداند، آزاردهنده است. این سریال نهتنها به عنوان اثری طنزناک موفق ظاهر نمیشود، بلکه از منظر اخلاقی و اجتماعی هم دچار لغزشهای قابل توجهی است. زمانی رضا عطاران با آثاری چون «بزنگاه» و «خانهبهدوش» نشان داد که چگونه میتوان از دل شرایط طبقه کارگر، طنزی انسانی و قابل درک بیرون کشید. اما در «اجلق معلق»، دیگر نه از آن نگاه دقیق خبری هست، نه از ظرافت کمدی. آنچه باقی مانده، تقلید بیرمق و سطحی از گذشته است
در این سریال، رضا عطاران تلاش دارد به سبک کمدیهای سالهای پیش خود بازگردد؛ اما نه او دیگر آن بازیگر سابق است، نه جامعه همان جامعهای است که با «خانه به دوش» یا «بزنگاه» همراه میشد. تماشاگر امروز با دیدن یک کاراکتر فقیر و بیپناه که دائم تحقیر میشود، دلش نمیخندد، بلکه یا دلزده میشود یا احساس ناراحتی میکند. این در حالی است که رضا عطاران با حضور به عنوان مشاور کارگردان، میتوانست به عنوان یک ناظر باتجربه، کیفیت کلی اثر را بالا ببرد. اما نهتنها چنین اتفاقی نیفتاده، بلکه گویی خود عطاران هم در دام روزمرگی و تکرار افتاده است. تلاش برای بازسازی جهان طنزآمیز گذشتهاش در بستر امروز، به شکست انجامیده است. او که زمانی توانست با بداههپردازی و نگاهی انسانی، دل بسیاری را به دست آورد، حالا در «اجل معلق» درگیر اجرای شوخیهایی است که بیشتر به زور خنداندن متوسل شدهاند تا برانگیختن لبخندی از دل همدلی
داستان این مجموعه، به نظر میرسد حول محور مواجهه انسانها با مرگ و شکنندگی زندگی میچرخد، اما این مواجهه بهجای تراژیک بودن، با زبانی طنزآمیز و موقعیتهایی روزمره روایت میشود. اشاره به پشت چراغ قرمز ماندن نشاندهنده آن است که سریال قصد دارد مفاهیم عمیق فلسفی را در بستری کاملاً آشنا و ملموس برای مخاطب ایرانی به تصویر بکشد. این ترکیب طنز و تامل فلسفی، یادآور آثار پیشین رضا عطاران است که همواره توانستهاند با زبانی ساده، مسائل پیچیده انسانی را به مخاطب منتقل کنند.
شاید در نگاه نخست، پیوند طنز و مرگ نوعی تناقض به نظر برسد. اما دقیقاً همین پارادوکس است که اجل معلق را اثری خاص و تأثیرگذار میسازد. سریال با بهرهگیری از طنز، ترس ذاتی انسان از مرگ را به چالش میکشد. در هر قسمت، شخصیتهایی که غرق روزمرگی هستند، ناگهان با تجربهای مواجه میشوند که آنها را از پوسته خود بیرون میکشد. این لحظات، فرصتهایی است برای مخاطب تا با خود بیندیشد اگر من هم پشت آن چراغ قرمز بودم، چقدر آماده رفتن بودم؟
سریال به شیوهای غیرمستقیم، مفاهیمی چون گذشت، مهربانی، معناجویی و صلح با خود را مطرح میکند، بدون آنکه به دام شعارزدگی یا تلخگویی بیفتد. این توانمندی در متنی طنز، نیازمند تیمی کارآزموده و هماهنگ است که در اجل معلق به خوبی تحقق یافته است.
سریال «اجل معلق» با سوژهای نسبتا ناآشنا در ژانر کمدی آغاز میشود؛ مرگ، آن هم نه بهصورت نمادین، بلکه در قالب اعلام رسمی زمان مرگ یک کارگر ساده در یک کارخانه. این خط روایی، ترکیب عجیبی از طنز و هستیشناسی را نوید میدهد و انتخاب عادل تبریزی برای ورود به چنین فضایی، هم جسورانه است و هم پرریسک.
فضای کارخانه، خاکستری، صنعتی و پر از خستگی روزمره است. در چنین فضایی، آمدن فرشته مرگ آن هم با اطلاع قبلی میتواند شوخی تلخی با نظم جهان باشد. رضا عطاران نقش این کارگر را بازی میکند؛ مردی که بین ترس، انکار، شوخی و شوک سرگردان است. عطاران در این قسمت، بازی مینیمال و کنترلشده دارد که شاید برای مخاطبانی که عادت دارند او را در نقشهای پرانرژی ببینند، این بازی کمتر دیده شده چندان آشنا نباشد اما با توجه به لحن سریال، این انتخاب هوشمندانه است.
نکته دیگر درباره این سریال کمدی این است که شوخیهای سریال در قسمت اول بین موفق و ناموفق در نوساناند و با ریتم سریال هماهنگ نشده است. برخی لحظهها مثل رپخوانی کارگران یا گفتوگوهای میان کاراکترها، گرچه لبخند به لب میآورد اما از نظر ساختاری گاه بیربط به پیشبرد روایت هستند. بهعبارتی، شوخیها هنوز در خدمت داستان قرار نگرفتهاند و این همان جایی است که «اجل معلق» باید مراقب باشد به دام کلیشههای اینستاگرامی و شوخیهای دمدستی نیفتد؛ چراکه پتانسیل موضوع، بسیار بالاتر از این سطح است.
از نظر فرمی، قاببندیها و حرکت دوربین بهخوبی با فضای بسته و پرتنش کارخانه هماهنگ شده است. تبریزی در انتخاب قابهای ثابت و تمرکز بر چهرهها، نشان میدهد که درک درستی از حالوهوای موقعیت دارد. نورپردازی سرد و طراحی صحنه مینیمالیستی نیز به انتقال حس یاس و مرگ قریبالوقوع کمک کردهاند.
تبریزی در اولین ساختهاش برای شبکه نمایش خانگی و در همان قسمت اول ظاهرا تکلیفش را با مخاطب و منتقد روشن کرده است. مخاطبان رضایتی از کار ندارند و بعضی منتقدان هم معتقدند اصلا نباید در باره چنین سریالی صحبت کرد تا کمتر دیده شود. تبریزی پیش از این دو ساخته سینمایی دارد که هر دوی آنها هم همین وضعیت را دارند: «گیجگاه» با بازی حامد بهداد و باران کوثری و «مفتبر» باز با بازی حامد بهداد و سحر دولتشاهی. اولی فیلم بدی بود که میشد تماشایش کرد و دومی حتی قابل تماشا هم نبود. با این پیشینه او اولین سریالش را هم ساخته که قرار بود با حضور رضا عطاران تبدیل به یکی از کمدیهای پرمخاطب شبکه نمایش خانگی شود، اما حتی عطاران هم با سابقه ساخت سریالهای تلویزیونی محبوب نتوانسته چه در بازیگری و چه در مقام مشاور کارگردان کاری از پیش ببرد و در نهایت اجل معلق تبدیل به سریال شلختهای شده که با سطحیترین دستاویزها (از ضربه به پس کله تا رپخوانی و تف کردن بازیگر حین این رپخوانی) قصد دارد از تماشاگر خنده بگیرد!
شوخی های نوشته شده برای سریال «اجل معلق» حتی با استانداردهای ۳۰ سال پیش هم بی مزه هستند!
این که چه چیزی در ذهن نویسنده سریال گذشته که تصمیم گرفته در میان دعوای دو نفر، یکی را وسط بیاورد تا موسیقی رپ اجرا کند، از آن دست سوالاتی است که احتمالا هرگز پاسخ آن را متوجه نخواهیم شد!
این یکی از دیالوگ های سریال است:«بنی آدم چیز یکدیگرند!»
کیفیت تیتراژ ابتدایی سریال به شدت عجیب و غریب است. حتی هنرجویان تیزر سازی هم چنین چیزی نمی سازند!
موسیقی که در سریال مورد استفاده قرار گرفته بسیار پُر حجم است؛ موسیقی تیتراژ ابتدایی کلاً ربطی به سریال ندارد و مستقل عمل می کند!
ارسال دیدگاه