آنجا که صدا گم میشود، ما معنا میشویم
گیلان(پانا) ـ ماخبرنگاران، صدانیستیم؛تفسیر صداییم. نه فریاد میزنیم، نه دیده میشویم، اما همواره آنجاییم، در سایهها، در حاشیهها، جایی میان حقیقت و فراموشی؛ ما معنا میبخشیم به آنچه دیگران نشنیدهاند.

ما خبرنگاریم...
فرزندانِ بینامِ نور، وارثانِ سکوتِ پر از حرف، با قلمیکه زخمهای ناگفته را میگشاید، و چشمانی که گوشههای تاریک جهان را میبیند.
ما میان هیاهوی روزمره، گاهی تنها و گاهی در میان جمع، به دنبال حقیقتی میگردیم که شاید دیگران نمیخواهند ببینند. گاهی واژههایمان، تنها برگهایکوچک در طوفان نادیدهگرفته شدن است، اما باور داریم که همین برگهای کوچک، روزی درختی تنومند خواهند شد.
ما نه از جنس صداهای بلندیم، نه از آنانی که دنبال دیده شدناند. ما سایههایی هستیم که در پسِ چراغ حقیقت میایستند، بیهیچ چشمداشتی، فقط با آرزوی بیدار شدن دلها.
ما گاه در میان ویرانهها، در میان غمها و لبخندهای مردم، در کوچههای باریک شهر و روستا، پابرجا میمانیم؛ چون میدانیم، هر خبری که نرسد، یک حقیقت دفن شده است، یک زخم باز.
خبرنگار بودن یعنی مسئولیت؛ مسئولیتی سنگین که گاهی بر دوش تنها یک نفر است، وقتی باید دردها را روایت کند، وقتی باید سکوت را بشکند، وقتی باید شجاع باشد، حتی وقتی دلش میلرزد.
ما خبرنگاریم، عشق ما حقیقت است، عشق ما عدالت است، عشق ما امیدیست که از دل خبرها میجوشد، و تا وقتی هنوز کسی هست که نیاز دارد بداند، ما هستیم، در لحظههای بیصدا، در میان شلوغیهای بیپایان، در آنجایی که صدایی شنیده نمیشود. ما معنا میشویم، چراغی روشن در تاریکی، صدایی آرام اما پرقدرت، پشت هر واژه، قلبی است که برای آگاهی میتپد.
و به این باوریم، که شاید ما دیده نشویم،اما حقیقت هرگز گم نمیشود.
ارسال دیدگاه