در گفتوگو با پانا:
نمایشنامه کودک زمانی ماندگار است که مسائل واقعی بچهها را بازتاب دهد
کودک باید خودش را در نمایش ببیند، نه قصههای دور و نامربوط/تئاتر کودک وقتی شکست میخورد که مادران بمانند و بچهها سالن را ترک کنند/دنیای کودک با قصههای پندآموز اداره نمیشود؛ باید به چالشهای واقعی آنها پرداخت
تهران (پانا) - احمد بیگلریان؛ نمایشنامهنویس و پژوهشگر تئاتر کودک، تأکید کرد که بیتوجهی به دنیای واقعی کودکان و پرداختن به قصههای غیرمرتبط، دلیل اصلی فاصله گرفتن بچهها از تئاتر کودک است. او معتقد است نمایشنامهای موفق است که مسائل و چالشهای روزمره کودکان را به تصویر بکشد و به جای نصیحت، فرصت تجربه و بازی را برای آنها فراهم کند.

ادبیات نمایشی کودک و نوجوان، سالهاست که در ایران با چالشهای جدی روبهروست؛ از بیتوجهی به دغدغههای واقعی بچهها گرفته تا غلبه روایتهای کلیشهای و پندآموز. در حالی که بخش بزرگی از جمعیت کشور را کودکان و نوجوانان تشکیل میدهند، اما همچنان در بسیاری از آثار نمایشی جای خالی نگاه مستقیم به مسائل آنها دیده میشود. احمد بیگلریان، نمایشنامهنویس و پژوهشگر باسابقه تئاتر کودک، در گفتوگو با خبرنگار پانا از ضرورت شناخت دنیای کودکان و بازتاب چالشهای آنان در آثار نمایشی سخن میگوید و معتقد است تنها در این صورت است که میتوان شاهد نمایشهایی ماندگار و اثرگذار بود، میتوانید این گفتوگو را در مطلب ذیل بخوانید.
از نگاه شما چه ویژگیهایی باعث میشود یک نمایشنامه کودک موفق و ماندگار باشد؟
خیلی وقتها ما فکر میکنیم کودکان هیچ مشکلی ندارند، اما این تصور کاملاً اشتباه است. دنیای کودکی پر از معضلات و چالشهاست. اگر نمایشنامهنویس بتواند مسائل و مشکلات واقعی کودکان و نوجوانان را وارد اثر خود کند، نمایشنامه به دل آنها مینشیند و ماندگار میشود. اما اگر صرفاً بخواهیم با پند و اندرز یا اخلاقیات کلیشهای پیش برویم، کودکان هیچ همراهی نشان نمیدهند. امروز بچهها با چالشهای بسیار پیچیدهای روبهرو هستند و اگر این چالشها در نمایش بازتاب پیدا کند، میتوانیم آنها را شریک داستان کنیم.
نویسندگان تئاتر کودک در ایران چه چالشهایی پیشروی خود دارند و شما چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟
مشکل اصلی این است که اغلب نمایشنامههایی که برای کودکان نوشته میشود، به مسائل واقعی بچهها نمیپردازد. بیشتر آثار سراغ افسانهها، اسطورهها و آیینهای بومی میروند. این موضوع بهخودیخود بد نیست، اما مشکل اینجاست که کودک امروز خودش را در این داستانها نمیبیند. برای همین هم هست که وقتی نمایشی اجرا میشود، میبینیم بچهها سالن را ترک میکنند و فقط والدین مینشینند. این یعنی اثر بیشتر برای بزرگترها نوشته شده تا بچهها. اگر نمایشنامهنویسان ما کودک امروز را بشناسند و دغدغهها و مشکلات او را وارد اثرشان کنند، نمایشهایشان جذابتر خواهد شد.
نقش عناصر تعلیمی و تربیتی در نمایشنامههای کودک چیست و چگونه میتوان بین آموزش و سرگرمی تعادل برقرار کرد؟
امروز نگاهها خیلی تغییر کرده است. به باور من، کودکان خردسال نیازی به پند و نصیحت ندارند؛ آنها فقط باید «بازی کنند». کودکی دورهای کوتاه است و فقط یک بار اتفاق میافتد، پس باید اجازه دهیم بچهها واقعاً بچگی کنند. این در تضاد با رفتار رایج ماست که از سنین خیلی پایین میخواهیم بچهها را وارد فرآیند تربیتی سخت کنیم. نمایشنامهنویسان باید یاد بگیرند دنیای واقعی کودکان را بشناسند، درون آنها را درک کنند و بعد برایشان بنویسند. فقط در این صورت است که میتوانیم تئاتری خلق کنیم که هم سرگرمکننده باشد و هم تأثیرگذار.
ارسال دیدگاه