پانا؛ خانهٔ رویاهای جسورانه و قلمهای بیقرار
پاکدشت (پانا) - دانشآموزخبرنگار پانای شهرستانهای تهران به مناسبت سالروز تاسیس این خبرگزاری از روزهای پرتلاطم خبرنگاری دانشآموزی مینویسد؛ از لرزش دستانِ نخستین مصاحبه تا شوقِ گفتن حقیقت و پانا را جایی میداند که هر کلمه، خاطره است و هر خاطره، درس زندگی.

خبرنگاری در پانا، مثل این است که هر بار کلیدی به دستت میدهند و میگویند: برو آن سوی دیوار را ببین، سپس برای همه تعریف کن.
کم و بیش به یاد دارم، آن لرزشِ خاصِ پیش از شروع مصاحبه را، وقتی کف دستهایم عرق میکرد و سوال در گلویم گره میخورد.
پانا به من آموخت که خبرنگاری فقط نقل رویدادها نیست؛ نفس کشیدن با جامعه است؛ هر خبر یک نبض بود، هر گزارش یک زندگی. و ما بچههای دیروز و امروز پانا قلههای زیادی را فتح کردیم
- از ترسِ اولین مصاحبه تا اعتمادبهنفسِ نقد مسئولان
- از دانشآموز بودن تا "صدای دانشآموزان" شدن
ما در این مسیر، گاهی گم شدیم، گاهی تیترهایمان ناقص بود، گاهی سوالهایمان اشتباه، اما هر بار که زمین خوردیم، دستهای گرمی ما را بلند کرد؛ دستهایی از جنس اعتمادِ سردبیری که گفت: «دفعهٔ بعد بهتر میشوی» .
یادش بخیر آن هیجانِ اولین باری که نامم پای خبری در سایت منتشر شد، یا وقتی صدایم از رادیوپانا پخش شد؛ بعضی روزها بار سنگین خبرها بیشتر از کتابهایم بود؛ وقتی از مدرسهای محروم گزارش میدادم که پنجرههای شکسته داشت، یا وقتی پای درد دل دانشآموزی مینشستم که چشمهایش پر از آرزوهای محقق نشده بود، آن روزها قلم در دستانم سنگین میشد، اما پانا به ما یاد داده بود که گاهی اشک ریختن برای یک خبر، آغاز تغییر است.
حالا پس از ۲۳ سال...
هنوز هم وقتی میکروفون دست میگیرم، دستانم میلرزد. اما این بار نه از ترس، که از شوقِ گفتنِ یک حقیقت جدید،پانا قصهٔ کسانیست که اشک ریختند، خندیدند، خط خوردند، اما هرگز تسلیم نشدند. پانا؛ جاییست که هر کلمهاش یک خاطره است و هر خاطرهاش یک درس زندگی.
مبارک باشد به پانا که به ما آموخت:
یک قلم صادق، میتواند جهان را تکان دهد
مبارک باشد به همهٔ ما که در این راه، هم خبرنگار بودیم، هم خبرساز،که بخشی از این قصهایم؛
قصهای که پایانی ندارد...
ارسال دیدگاه