آموزگار پایه چهارم ابتدایی ناحیه ۳ در گفت‌وگو با پانا مطرح کرد:

معلمی که نسبت به گوشه‌گیری دانش‌آموزش بی‌تفاوت نبود

آغاز مجدد زندگی والدین دانش‌آموز با فداکاری یک معلم

اصفهان (پانا) - آموزگار پایه چهارم ابتدایی ناحیه ۳ اصفهان گفت: چند سال پیش، یک دانش‌آموز داشتم که اول سال وقتی سر کلاس اسامی بچه‌ها را که می‌خواندم و اسمش را صدا کردم، دیدم خیلی مظلومانه و گوشه‌گیر، حاضری خودش را اعلام کرد. سعی کردم با او ارتباط بگیرم و با من حس راحتی پیدا کند تا این که ...

کد مطلب: ۱۵۶۶۲۵۰
لینک کوتاه کپی شد
معلمی که نسبت به گوشه‌گیری دانش‌آموزش بی‌تفاوت نبود

هاجر جباری، آموزگار پایه چهارم ابتدایی ناحیه ۳ اصفهان با ۷ سال تجربه در عرصه معلمی از خاطرات خود در عرصه‌ معلمی گفت: «چند سال پیش یک دانش‌آموز داشتم که اول سال وقتی سر کلاس اسامی بچه‌ها را که می‌خواندم و اسمش را صدا کردم دیدم خیلی مظلومانه و گوشه گیر حاضری خودش را اعلام کرد.
هفته اول خیلی فکرم به این دانش‌آموز مشغول بود و نمی‌دانستم جریان چیست و مشکل این دانش‌آموز چیست!»

وی افزود: « سعی کردم با او ارتباط بگیرم و با من حس راحتی پیدا کند که بتواند با من صحبت کند و اگر مشکلی دارد با من در میان بگذارد، وقتی با او صحبت کردم متوجه شدم که حدوداً یک سالی هست که پدر و مادرش از هم جدا شدند. مثل اینکه بچه تازگی‌ها رفته پیش پدرش زندگی می‌کند این باعث شده بچه به خاطر عدم وجود مادرش یک حس غربتی داشته باشد.»

جباری ادامه داد: «خلاصه یک مدت که گذشت از دفتر مدرسه شماره والدینش را گرفتم و با آن‌ها صحبت کردم و متوجه شدم هر دو والد تحصیلات و جایگاه اجتماعی خوبی داشتند و پدر استاد دانشگاه بود. »

وی بیان کرد: «بعد از چند روز مادر دانش‌آموز را خواستم و با او صحبت کردم که راهی برای بهتر شدن حال بچه‌شان پیدا کنیم. چون سر کلاس در افکار خودش غرق بود و زیر لب آهنگ زمزمه می‌کرد. اصلاً حضور ذهنی داخل کلاس نداشت فقط حضورش فیزیکی بود و از او خواستم با من همکاری کنند و راهی برای تغییر حال این بچه پیدا کنم و یک فرصتی به خودشان بدهند شاید راهی برای شروع دوباره این زندگی باشد که مادر کاملاً نا‌امید بود و می‌گفت: این زندگی دیگه درست نمی‌شود، پدر هر روز دنبال بچه‌شان به مدرسه می‌آمد که اتفاقی او را دیدم و از‌ایشان خواستم‌یک وقتی بگذارند تا با هم صحبت کنیم و از وضعیت تحصیل بچه‌شان با خبر شوند و به‌ایشان گفتم خوشحال می‌شوم شما را در جلساتمان ببینیم. »

جباری ادامه داد: : «چند روز بعد پدرش نگران شده بودند به مدرسه آمد و گفت، مگر مشکل خاصی است و من شرایط روحی دانش‌آموز و برایشان توضیح دادم. چون در آن شرایط وضعیت تحصیلی دانش‌آموز برای خودم مهم نبود. چون تا وقتی که ذهنش را داخل کلاس نمی‌آورد مسلماً چیزی از آموزش عایدش نمی‌شد. خلاصه با پدرش صحبت کردیم و گفتم شما استاد من هستید ولی فکر نمی‌کنید این گونه بچه‌تان دارد آسیب می‌بیند؟ . و طی چند جلسه با هم صحبت کردیم. روز‌ها گذشت تا اینکه یک روز در ایام عید بودمادرش با من تماس گرفت و گریه می‌کرد و گفت: من آمدم کربلا و از خبر ندارم. خیلی دلتنگم خلاصه این وسط ما واسطه شدیم و با پدر دانش‌آموز تماس گرفتیم و از حال بچه خبر دار شدیم و به مادرش زنگ زدیم گفتیم حال بچه شما خوب است و نگران نباشید. »

وی افزود: «بعد از تعطیلات پدر را خواستم چون مادر راضی بود که سر زندگی برگردد ولی پدر به هیج عنوان قبول نمی‌کرد و می‌گفت این زندگی دیگر تمام شده و بنا به دلایلی که خودشان داشتند حاضر نبودند برگردنند. بعد از مدتی دیدم دانش‌آموز خیلی سرحال و خوشحال بود و با ذوق به مدرسه می‌آید، دلیل خوشحالی را از او پرسیدم! گفت دیروز پدر و مادرم هم دیگر را دیدند و با هم وقت گذراندند. خلاصه تا سال تحصیلی آمد تمام شود یک روز دانش‌آموزم همراه پدرش با یک جعبه شیرینی به مدرسه آمدند، مادرشان به خاطر شرایط شغلی نتوانسته بود بیاید و خیلی خوشحال که ما دوباره برگشتیم سر زندگیمان و اکنون بچه کنار هر دو ما هست و از این بلاتکلیفی در آمده و به لطف خدا ما دوباره کنار هم هستیم و خیلی خوشحالیم. از لحظه‌ای که فهمیدم این زوج به سمت هم برگشتند واین بچه از این حال در آمده واقعاً از بغضی که داشتم خیلی خوشحال بودم. نمی‌توانستم جوابشان را بدهم و فقط از خوشحالی اشک می‌ریختم. »

جباری ادامه داد: «من خودم را مسبب این امر نمی‌دانم اما اینکه توانستم کمک کنم که آن دانش‌آموز از آن وضع روحی خارج شود وآخر سال خیلی از لحاظ درسی هم خوب شده بود و حواسش در کلاس بود خیلی خوشحال بودم. بعد از تعطیلی مدارس باز هم با هم در تماس بودیم مادرشان تماس گرفتند خیلی تشکر کردند که ما مدیون شما هستیم شما برای بچه‌مان مثل مادر بودید و درکش کردید و تلاش کردید ما را کنار هم جمع کنید ولی من خودم را لایق این تعریف‌ها نمی‌دانم. لطف خدا بوده و تقدیری که خدا برای آن دانش‌آموز نوشته بود چون برایم خاطره خیلی شیرین و ارزشمندی بود و خیلی از سر ذوق و ته دلم اشک ریختم فکر کردم خاطره قشنگی می‌تواند باشد. »

وی گفت: «امیدوارم که در این کلاس‌های درسی فقط کلاس‌های آموزش یک سری مسائل تئوری که هر جایی می‌شود نباشد. مثلاً دانش‌آموز می‌خواهد چیزی را یاد بگیرد الان به لطف این فضای مجازی و امکاناتی که در دسترس است می‌تواند از طریق پلت فرم‌های مختلف سرچ کوتاهی کند و همه چیز دستش می‌آید ولی آن چیزی که نمی‌شود از این برنامه‌ها به دست آورد یاد گرفتن انسان بودن و انسان ماندن است. وقتی کاری از دستمان برمی آید برای کسی انجام بدهیم این خیلی مهم است و اینکه کلاس‌های درس ما صرفاً کلاس درس نباشد، درس زندگی باشد، درسی باشد که فردا به دردشخصیت و توسعه فردی آن بچه‌ها بخورد. همان طور که می‌گویند معلم‌ها پدر و مادر‌های دوم بچه‌ها هستند و مدرسه خانه دومشان است، باید کاری کنیم مدرسه برای دانش‌آموزان خانه امنی باشد و هیچ وقت در مدرسه احساس نگرانی و ناامنی نکنند.‌امیدوارم که توانسته باشم تلنگر کوچکی برای خودم و همکاران و همه عزیزانی که می‌توانند با یک توجه کوچک به دیگران کمک کنند.»

خبرنگار : سوین صابری

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار