صبح شد، منظره سفیدپوش از پنجره خانه، لبخند میزد. بیرجند؛ در آغوش کوههای پوشیده از برف و کاجهای سبز ریشهدارش پس از سالها، چشم به جمال برف روشن کرد و دیدگان ما را با شگفتانهای زمستانی لطافت بخشید، دلمان را سبک کرد از همه آنچه برای دیدهشدن بر وجود آدمی تحمیل میشود. از فشارهای روزمره، نگرانیها، بدهیها، ندانمها و ندانمکاریها.