نتایج جستجو : سجل

  • تهران (پانا) - «وسیم» دوان دوان به سمت خانه‌های روستا می‌دود. خنده از لبش نمی‌افتد. دخترها و پسرهای قد و نیم قد هم از پی‌اش می‌‌آیند. دختری که پیراهن سوزن دوزی شده زرد رنگی به تن دارد در گام‌های آخر از همه جلو می‌افتد و خودش را به ما می‌رساند تا زودتر از بقیه راز آن دویدن پرهیجان را برملا کند: «وسیم داشت شنا می‌کرد، گاندو می‌خواست دستش را بگیره ولی در رفت.» دسته‌جمعی می‌خندند.

۱