* عاطفه بزرگ‌نیا

به یاد پری کوچک غمگینی که در اقیانوسی مسکن داشت

در میلادروز فروغ فرخزاد؛ که شاعرانگی را ترجمه‌ای زنانه کرد

پشت در گورستان ظهیرالدوله دربند ایستاده بودم. یکی از جاهایی بود که در سال‌های اول اقامتم در تهران بارها به آنجا می‌رفتم. گاه تنها، گاه به همراهی دوستان.

کد مطلب: ۹۹۰۳۰۱
لینک کوتاه کپی شد
به یاد پری کوچک غمگینی که در اقیانوسی مسکن داشت

آن سالها بانویی که متولی آرامگاه بود به سختی اجازه ورود می‌داد. می‌گفت جوان‌ها می‌آیند دور قبر فروغ می‌نشینند و ساعتها به شعرخواندن و حرف زدن می‌گذرانند و سروصدا راه می‌اندازند.

می‌گفت اینجا یک گورستان خلوت قدیمی است، جای این شلوغ‌کاری‌ها نیست که!

و من یکراست سراغ قبر او میرفتم که همیشه غرق گل بود. چند دقیقه روبروی سنگ قبر می نشستم. نه چیزی میگفتم نه شعری میخواندم. فقط به این جمله فکر می‌کردم که " انگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یک روز آن پرنده نمایان شد.. "

هشتم دی ماه به دنیا آمد. سی و چند سال زندگی کرد. و جاودانه شد.

فروغ زنانگی را به شعر فارسی آورد. زندگی را، عشق را، اندوه را، حتی مرگ را، از دریچه نگاه یک زن دید و توصیف کرد:

گوشواری به دو گوشم می آویزم

از دو گیلاس سرخ همزاد

به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم

کوچه ای هست که در آن جا

پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز

با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر

به تبسم های معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را

باد با خود برد...

پیش از او عشق‌های شعرها مردانه بود. شعر فروغ عشق را با صدای زنانه‌ در شش جهتِ جهانِ ادبیات فارسی فریاد زد و پژواک این صدا هنوز هم در پهن‌دشت سرزمین پارس طنین‌انداز است.

آنچه در من نهفته دریایی ست
کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین توفانی
کاش یارای گفتنم باشد...

در جامعه‌ای که زن خاموش و معشوق پرده‌نشین است، صدای زنانه‌ای که از عشق بخواند خود تابوشکنی هولناکی بود که فروغ را هدف سنگها کرد. او در نامه‌ای برای یکی از مجلات می‌نویسد: «می دانم این راهی که من می روم در محیط فعلی و اجتماع فعلی خیلی سر و صدا کرده و مخالفان زیادی برای خودم درست کرده ام، ولی من عقیده دارم بالاخره باید سدها شکسته شوند. یک نفر باید این راه را می رفت و من چون در خودم این شهامت و گذشت را می بینم، پیشقدم شدم»

و جامعه زمان خود را اینگونه تصویر می‌کند:

من از جهان بی‌تفاوتی فکرها و حرف ها و صداها می آیم

و این جهان به لانه ماران مانند است

و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی است

که همچنان که ترا می بوسند

در ذهن خود طناب دار ترا می بافند

پرنده در زمستان آمد، پرنده پرواز کرد، پرنده در زمستان رفت، پرنده مُرد، و دنیا پروازش را به خاطر سپرد.

قلب من گویی در آن سوی زمان جاریست
زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد
و گل قاصد که بر دریاچه های باد می راند
او مرا تکرار خواهد کرد

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار