خطبه شِقشِقیّه، رنجنامه امام على: آتشی که زبانه کشید و فرونشست

تهران (پانا) - خطبه شقشقیه به مثابه رنجنامه امام على علیه السلام و از مهمترین خطبه هاى نهج البلاغه است. این خطبه در عین کوتاهى، دوره کامل تاریخ خلفاى سه گانه نخستین از نگاه حضرت است. محور اصلى این خطبه مسئله خلافت، اوضاع سیاسى عصر خلفاى نخستین، علل سکوت 25 ساله حضرت و انگیزه هاى پذیرش خلافت، گروههاى سیاسى عصر امام و علل انحراف آنها از محور دین است.

کد مطلب: ۹۴۸۱۴۴
لینک کوتاه کپی شد
خطبه شِقشِقیّه، رنجنامه امام على: آتشی که زبانه کشید و فرونشست

امام على علیهالسلام در این خطبه نخست شکایت خود را از نخستین مرحله خلافت بیان کرده و سپس صبر و سکوتش را به سبب ترجیح منافع اسلام بر منافع شخصى دانسته است. در قسمت بعدى خطبه، حضرت خلافت عمر را چون رشوه‌اى دانسته که ابوبکر به پاس خدمات عمر به او واگذار کرده است و خودسرى، اشتباه، سرکشى و تلوّن و عیبجویى مردم را در این دوره ناشى از خشونت در گفتار و رفتار و خطاهاى پى در پى عمر دانسته است.

در ادامه حضرت به چگونگى به خلافت رسیدن عثمان در شورا و دسته بندی هاى موجود در شورا اشاره کرده و پس از هجو شدید عثمان، شکمبارگى وى و دخالت هاى نابهجاى بنی امیه را عامل قتل او ذکر کرده است. در ادامه حضرت به شرح بیعت عمومى مردم با خود پرداخته و مهمترین علت ایجاد گروههاى سیاسى منحرف در زمان خود را بی توجهى به تعالیم قرآن به سبب دنیازدگى دانسته است.

در بخش پایانى خطبه حضرت مهمترین علت پذیرش خلافت را حضور مردم در صحنه، اتمام حجت به واسطه وجود یاران و اداى پیمان الهى ذکر کرده و خاطرنشان ساخته است که «اگر این دلایل نبود حکومت را نمی پذیرفتم زیرا دنیاى شما نزد من بى ارجتر از آبى است که از بینى بُز به هنگام عطسه پراکنده می شود».

راوی مستقیم این خطبه (که خود آن را از امام علی(ع) شنیده است)، ابن عباس است که روایت وی نزد اهل سنت معتبر است.

نام این خطبه، برگرفته از فراز پایانی آن است. هنگامی‌که سخن امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به اوج خود رسیده بود مردی از اهل عراق از جای خود برخاست و نامه ای به دست ایشان داد. حضرت مشغول خواندن آن شدند. وقتی از خواندن نامه فارغ گردیدند ابن عباس به امام(علیه السلام) گفت: ای امیرمؤمنان ای کاش سخن خود را ادامه می‌ دادید! حضرت فرمودند:
«هیهات یابن عباس تلک شقشقة هدرت ثمّ قرّت»؛ «هیهات ابن عباس این آتش درونی بود که زبانه کشید و فروکش کرد».

امام در اینجا حالت خود را به حالت هیجان شتر تشبیه کرده است که گویا لحظه‌ای از خود بی‌خود شده و آن خطبه چون شعله‌ای از دل او زبانه کشیده و اکنون دیگر در حال عادی خود است و لذا دیگر آن را ادامه نخواهد داد.بدین طریق، امام به درخواست ابن عباس، که راوی این خطبه است، برای ادامه دادن خطبه، پاسخ منفی داد. از این رو، ابن عباس می‌گوید: بر ناتمام ماندن هیچ سخنی مانند این، دریغ نخوردم.

این خطبه بارها ترجمه و شرح شده است. برخی از اهل سنت در سند و مضمون آن تردید کرده‌اند و برخی آن را قطعی و صحیح می‌دانند. بعضی از پژوهشگران معاصر گفته‌اند این سخنان امام(ع)، خطبه عمومی نبوده و تنها برای ابن عباس بیان شده است.

متن خطبه

آگاه باشید . به خدا سوگند که « فلان » خلافت را چون جامه‌ای بر تن کرد و نیک می‌دانست که پایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب . سیلها از من فرو می‌ریزد و پرنده را یارای پرواز به قله رفیع من نیست . پس میان خود و خلافت پرده‌ای آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم . در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضای ظلمانی شکیبایی ورزم ، فضایی که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیری رسند و مؤمن ، همچنان رنج کشد تا به لقای پروردگارش نایل آید . دیدم ، که شکیبایی در آن حالت خردمندانه‌تر است و من طریق شکیبایی گزیدم ، در حالی که ، همانند کسی بودم که خاشاک به چشمش رفته ،و استخوان در گلویش مانده باشد . می‌دیدم ، که میراث من به غارت می‌رود .
تا آن « نخستین » به سرای دیگر شتافت و مسند خلافت را به دیگری واگذاشت .
شتان ما یومی علی کورها و یوم حیان اخی جابر ( 1 ) « چه فرق بزرگی است میان زندگی من بر پشت این شتر و زندگی حیان برادر جابر » .
ای شگفتا . در آن روزها که زمام کار به دست گرفته بود همواره می‌خواست که مردم معافش دارند ولی در سراشیب عمر ، عقد آن عروس را بعد از خود به دیگری بست . بنگرید که چسان دو پستانش را ، آن دو ، میان خود تقسیم کردند و شیرش را دوشیدند . پس خلافت را به عرصه‌ای خشن و درشتناک افکند ، عرصه‌ای که درشتی‌اش پای را مجروح می‌کرد و ناهمواری‌اش رونده را به رنج می‌افکند . لغزیدن و به سر درآمدن و پوزش خواستن فراوان شد . صاحب آن مقام ، چونان مردی بود سوار بر اشتری سرکش که هرگاه مهارش را می‌کشید ، بینی‌اش مجروح می‌شد و اگر مهارش را سست می‌کرد ، سوار خود را هلاک می‌ساخت . به خدا سوگند ، که در آن روزها مردم ، هم گرفتار خطا بودند و هم سرکشی . هم دستخوش بی‌ثباتی بودند و هم اعراض از حق . و من بر این زمان دراز در گرداب محنت ، شکیبایی می‌ورزیدم تا او نیز به جهان دیگر شتافت و امر خلافت را در میان جماعتی قرار داد که مرا هم یکی از آن قبیل می‌پنداشت . بار خدایا ، در این شورا از تو مدد می‌جویم . چسان در منزلت و مرتبت من نسبت به خلیفه نخستین تردید روا داشتند ، که اینک با چنین مردمی همسنگ و همطرازم شمارند . هرگاه چون پرندگان روی در نشیب می‌نهادند یا بال زده فرا می‌پریدند ، من راه مخالفت نمی‌پیمودم و با آنان همراهی می‌نمودم . پس ، یکی از ایشان کینه دیرینه‌ای را که با من داشت فرایاد آورد و آن دیگر نیز از من روی بتافت که به داماد خود گرایش یافت . و کارهای دیگر کردند که من از گفتنشان کراهت دارم .
آنگاه « سومی » برخاست ، در حالی که از پرخوارگی باد به پهلوها افکنده بود و چونان ستوری که همّی جز خوردن در اصطبل نداشت . خویشاوندان پدریش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و میل فراوان خوردند که اشتران ، گیاه بهاری را . تا سرانجام ،آنچه را تابیده بود باز شد و کردارش قتلش را در پی داشت . و شکمبارگیش به سر درآوردش .
بناگاه ، دیدم که انبوه مردم روی به من نهاده‌اند ، انبوه چون یالهای کفتاران . گرد مرا از هر طرف گرفتند ، چنان که نزدیک بود استخوانهای بازو و پهلویم را زیر پای فرو کوبند و ردای من از دو سو بر درید . چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند . اما ،هنگامی که ، زمام کار را به دست گرفتم جماعتی از ایشان عهد خود شکستند و گروهی از دین بیرون شدند و قومی همدست ستمکاران گردیدند . گویی ، سخن خدای سبحان را نشنیده بودند که می‌گوید : « سرای آخرت از آن کسانی است که در زمین نه برتری می‌جویند و نه فساد می‌کنند و سرانجام نیکو از آن پرهیزگاران است » ( 1 ) .
آری ، به خدا سوگند که شنیده بودند و دریافته بودند ، ولی دنیا در نظرشان آراسته جلوه می‌کرد و زر و زیورهای آن فریبشان داده بود .
بدانید . سوگند به کسی که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اگر انبوه آن جماعت نمی‌بود ، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمی‌کرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمکاران و گرسنگی ستمکشان خاموشی نگزینند ، افسارش را بر گردنش می‌افکندم و رهایش می‌کردم و در پایان با آن همان می‌کردم که در آغاز کرده بودم . و می‌دیدید که دنیای شما در نزد من از عطسه ماده بزی هم کم ارج‌تر است .

متن خطبه برگرفته از نهج‌البلاغه ترجمه جواد فاضل

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار