از آرزوی مرگ تا شور زندگی

یک زوج توان یاب کمپینی راه انداخته اند که حقوقشان را به مسؤولان یادآوری کنند

تهران (پانا) ـ امید حرف اول و آخر زندگی‌شان است؛ انگیزه تمام کارهایشان. امید مثل روزنه‌ای از نور همیشه همراهشان بوده از کودکی تا امروز؛ قدم به قدم، سایه به سایه دنبالشان آمده، هرجا دلشان لرزیده دستشان را گرفته و با خودش برده.

کد مطلب: ۹۱۲۹۳۹
لینک کوتاه کپی شد
از آرزوی مرگ تا شور زندگی

به گزارش روزنامه جام‌جم، حالا بهروز مروتی 45 ساله است و ملیحه هوشیار 40 ساله؛ زوج دارای معلولیتی که خیلی‌ها آنها را به خاطر راه اندازی یک کمپین 5000 نفری می‌شناسند و می‌دانند که این زن و شوهر مدت‌هاست که دست در دست هم برای بهبود وضعیت بقیه توان یاب‌های جامعه تلاش می‌کنند؛ تلاش می‌کنند تا شرایط سخت زندگی آنها را به شرایطی معمولی‌تر تبدیل کنند. نتیجه این تلاش، حالا دور هم جمع شدن 5000 توان یاب از شهرهای مختلف کشورمان است؛ افرادی که یک مطالبه بیشتر ندارند، این‌که آنها هم دیده شوند.

بهروز معلولیت شدیدی دارد، معلولیتی که ریشه‌اش به ازدواج فامیلی پدر و مادرش می‌رسد و این یعنی او از بدو تولد درگیر یک عارضه ژنتیکی بوده؛ عارضه‌ای که بعد از 18 سالگی او کم‌کم خودش را نشان داد. تا قبل از آن، زندگی بهروز شبیه زندگی خیلی‌های دیگر بوده، اما از وقتی معلولیت از راه رسیده، زندگی سختی‌هایش را هم به او نشان داده و این وسط بهروز هم به‌مرور خودش را با این سختی‌ها وفق داده. کار راحتی بوده؟! این سوال یک جواب بیشتر ندارد! نه اصلا! سخت بوده که بهروز یاد بگیرد با معلولیت کنار بیاید، یادبگیرد کارهایش را خودش انجام بدهد، او بارها برای انجام یک کار کوچک تلاش کرده، بارها شکست خورده اما در نهایت این بهروز بوده که پیروز میدان معلولیتش شده!
این عارضه ژنتیکی به‌جز بهروز، بقیه برادرانش را وارد این میدان مبارزه کرده و از بین آنها هم حریف طلبیده و البته حریف آنها نشده و حالا اعضای این خانواده در کنار هم معلولیت را دور زده‌اند.

عاشقی روی صندلی چرخدار
ملیحه هوشیار40 ساله است و اهل شیراز؛ او از یک سال پیش، شریک زندگی بهروز شده. ملیحه برای انتخاب بهروز به‌عنوان همسر آینده‌اش دلایل زیادی داشته، اما از بین همه آنها روی شخصیت، اخلاق و قدرت درک بالای بهروز دست می‌گذارد، دلایلی که وقتی کنار هم قرار گرفتند او را مجاب کردند که به خواستگاری بهروز جواب مثبت بدهد.
حالا یک سال از شروع زندگی مشترک آنها در خانه‌ای کوچک کنار خانواده همسرش می‌گذرد. پای حرف‌های ملیحه که می‌نشینیم او از شرایط سختی می‌گوید که در زندگی هر فرد معلولی هست، شرایطی که آنها هم بارها تجربه کرده‌اند و با این‌حال، هیچ‌وقت تسلیم سختی‌شان نشده‌اند. ملیحه می‌گوید: «من و بهروز پایی برای نشست و برخاست نداریم، باید از صندلی چرخدار استفاده کنیم و این زندگی را برایمان سخت می‌کند و معلوم نیست واقعا چه مشکلاتی به‌واسطه همین موضوع در انتظارمان است، اما خدا را شکر می‌کنم که تا همین الان توانستیم از پس خودمان بر بیاییم.»
در زندگی بهروز و ملیحه یک واقعیت وجود دارد، این‌که خانواده‌هایشان موافق این ازدواج نبودند و این درست همان‌جایی بوده که معلولیت می‌خواسته دور این دو نفر یک خط بکشد و با جدا کردن آنها از هم ثابت کند که زورش از آنها بیشتر است! اما معلولیت اینجا هم حریف این دو نفر نشده. ملیحه می‌گوید: «خانواده‌هایمان از اول راضی به ازدواج‌مان نبودند، ما خیلی تلاش کردیم تا نظر آنها را تغییر بدهیم، آنها نگرانی‌های زیادی داشتند و ما به‌تدریج نشان دادیم که این نگرانی‌ها بی‌مورد بوده و ما می‌توانیم از پس مشکلات بربیاییم»
ملیحه و بهروز البته با یک ازدواج سنتی زیر یک سقف رفته‌اند؛ آنها با وجود کیلومتر‌ها فاصله بین‌شان از طریق چند دوست به یکدیگر معرفی شده اند و بالاخره در مرداد سال 1396 بهروز و خانواده‌اش از تهران به سمت شیراز حرکت کرده‌اند تا از ملیحه خواستگاری کنند. بهتر است ادامه ماجرا را از زبان بهروز بخوانید: «من در مراسم خواستگاری از همان ابتدا همه واقعیت‌ها را گفتم، شرایطم را توضیح دادم و گفتم که درآمد و شغلی ندارم و قرار است بخشی از مخارج زندگی‌مان از طریق پدرم تامین شود. من حتی گفتم که خانه مستقلی ندارم و باید در خانه پدرم زندگی کنیم. اوایل خانواده همسرم با ازدواج ما مخالفت می‌کردند، البته نه به‌خاطر مسائل مالی بلکه دلیلش، معلولیت من بود. آنها نگران این بودند که دو نفر که به این اندازه دارای معلولیت هستند چطور می‌توانند یک زندگی تشکیل بدهند و از پس گذراندن امورات مختلف‌شان بر آیند. خانواده‌هایمان هیچ‌وقت فکرش را هم نمی‌کردند که روزی برسد که ما علاوه بر مسائل روزمره خودمان به فکر حل مشکلات دیگر معلولان هم باشیم.»
حالا که بیشتر از یک سال از زندگی مشترک این دو نفر گذشته، آنها حسی جز آرامش و رضایت ندارند، رضایتی که یک پایش به تغییر دید خانواده‌هایشان هم نسبت به آنها می‌رسد؛ آنها حالا شاهدند که چطور خیلی‌ها این دو نفر را مثال می‌زنند و از توانایی‌هایشان می‌گویند. ملیحه هم با اشاره به‌همین موضوع می‌گوید: «ما با برنامه‌ریزی به همه کارهایمان می‌رسیم. من‌ طوری کار‌ها را تطبیق می‌دهم که در اوقات‌ فراغتی که پیش می‌آید، بتوانم به کارهای کمپین هم کمک کنم. در واقع ما در زندگی شخصی کارها را تقسیم کرده‌ایم و می‌دانیم هرکسی باید چه کاری انجام بدهد.»

جرقه تشکیل کمپین
ماجرای کمپین 5000 نفری چیست؟! ماجرای این کمپین از یک مرکز فیزیوتراپی شروع شد؛ پدر بهروز که سال‌هاست تحت پوشش سازمان بهزیستی است، در هفته یکی دو بار برای درمان و فیزیوتراپی به مرکزی خصوصی که زیرنظر بهزیستی بوده مراجعه می‌کرده؛ در این مرکز کم کم خیلی‌ها باخبر می‌شوند که آقای مروتی سرپرستی چند فرزند معلول را در خانه‌اش به‌عهده دارد. نتیجه این اتفاق بازدید اعضای این مرکز از خانه وی بوده، ماجرایی که بهروز درباره‌اش می‌گوید: «مهر 95 بود که چند نفر با دوربین و قلم و کاغذ به خانه ما آمدند تا از مشکلات ما باخبر بشوند. در بین صحبت‌ها از من پرسیدند که چه آرزویی داری؟ من هم گفتم که دوست دارم قانون اتانازی که در آن پزشک به راحت‌تر مردن افراد دارای معلولیت شدید یا بیماران صعب‌العلاج کمک می‌کند، اجرایی شود! این حرف من باعث شد که آن مددکار خیلی احساساتی شود و در عوض بگوید که تو خیلی خوب صحبت می‌کنی، بهتر است به‌جای فکر کردن به این مسائل، سعی کنی مشکلات خودت و دیگر معلولان را به گوش بقیه برسانی.» همین موقع اولین جرقه در ذهن بهروز زده و تشویق شد تا کمپینی را تشکیل بدهد که مطالبه‌گر حقوق معلولان باشد. حالا بهروز مروتی به چهره نام آشنایی بین جمعیت معلول جامعه تبدیل شده است؛ چهره‌ای که در راهپیمایی‌ها و تجمعات مختلف مثل نمایشگاه‌ها، تجمعات مقابل مجلس و... همیشه حضور دارد و همه تلاش‌هایش در جهت تصویب لایحه حمایت از حقوق معلولان است؛ اتفاقی که حالا کمپین آنها را به یکی از موفق‌ترین کمپین‌های معلولان در سطح جهان تبدیل کرده است. بهروز درباره فعالیت‌های کمپینش می‌گوید: «بیشتر معلولان به‌شدت به خانوادهایشان وابسته‌اند، طوری که اگر خانواده‌هایشان نباشند نمی‌دانند که چه بر سر آینده و زندگیشان می‌آید و این همان چیزی است که ما را نگران می‌کند. ما نگران این مساله هستیم که چرا برنامه‌های توانمندسازی برای حمایت معلولان این‌قدر در جامعه ما کمرنگ است!»

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار