* فرید متین

یک میراثِ ماندگار بر دوش «حوا»

نگاهی به فیلم سینمایی یه‌وا ساخته آناهید آباد

یه‌وا رازی دارد. رازی بزرگ که همه‌ی اهالیِ روستا می‌خواهند از آن سر دربیاورند. و تماشاگران هم هم‌سو با همین اهالی‌اند. چه‌چیز او را به سفری چنین بزرگ و درازمدت کشانده‌است؟ او دارد از چه فرار می‌کند و به پشتوانه‌ی چه؟ این راز مهم‌ترین مسئله‌ی فیلم است. مسئله‌ای که کم‌کم طرح می‌شود، کم‌کم رشد می‌کند، و وقتی به یک علامت‌سؤالِ بزرگ تبدیل شد و حسابی ذهنِ بیننده را قلقلک داد، پاسخ داده می‌شود.

کد مطلب: ۹۰۲۳۶۴
لینک کوتاه کپی شد
یک میراثِ ماندگار بر دوش «حوا»

«یه‌وا»، اولین فیلمِ آناهید آباد، محصولِ مشترکِ ایران و ارمنستان، فیلمی‌ست درباره‌ی سفرِ ادیسه‌وارِ مادری برای محافظت از دخترِ کوچک‌ش از دستِ پدربزرگ و مادربزرگی که می‌خواهند دخترک را از چنگِ مادرش درآورند. «یه‌وا» دراصل همان «حوا»ست. حکایتِ زنی که از بهشت رانده شده‌است و حالا دوباره دارد دربه‌در به‌دنبالِ راهی می‌گردد تا بتواند به همان باغِ عدن برگردد.

همه‌چیزِ «یه‌وا» ساده است. از دکوپاژها یا میزانسن‌های عجیب‌وغریب خبری نیست و در ساختارِ روایی هم از شیوه‌های معمول استفاده شده است. ولی مهم‌ترین نکته‌ی فیلم در همین‌جا جلوه می‌کند. این‌که همه‌چیز، باوجودِ این سادگیِ غریب، درست است. تک‌تکِ پلان‌های فیلم، بااین‌که فاصله‌ زیادی با قاب‌بندی‌های متظاهرانه و هنری دارند، زیبایند و درست به وظیفه‌شان عمل می‌کنند و می‌شود از پسِ همگیِ آن‌ها، نوعی آگاهی را یافت. آگاهی از سینما و آگاهی از زبانِ آن. زبانی که آباد را به قصه‌گفتن در آن کشانده‌است. قصه‌ای ساده و سرراست که خوب و درست تعریف می‌شود، شخصیت‌هایش را به‌درستی و به‌خوبی معرّفی می‌کند، مسئله‌اش را با مخاطب در میان می‌گذارد و ضربه‌ی نهایی‌اش را هم درست و به‌جا به ذهنِ بیننده می‌زند.
می‌توان ردّی از این ساده‌بودن را در فضای فیلم هم جست‌وجو کرد؛ در لوکیشنِ روستاییِ فیلم. روستایی که شخصیتِ اصلیِ فیلم، یه‌وا، فعلن برای فرار از شهر به آن‌جا پناه آورده‌است. و این را می‌شود در دیالوگ‌های پایانیِ او با شاهن هم دید که می‌گوید این‌جا به آرامش رسیده‌است. در فضایی که موتیف‌ش تصویرِ زنی‌ست تنها که دارد از گذرگاهی می‌گذرد. و چه چیز بهتر از همین موتیف، همین تصویرِ تکرارشونده، برای عمق‌بخشیدن و خلاصه‌کردنِ پیرنگِ فیلم؟ «یه‌وا» درباره‌ی زنی‌ست که دارد از گذرگاهی می‌گذرد. سال‌هاست. از زمانِ جنگ [قره‌باغ] تا همین حالا که دختربچه‌اش هشت سال سن دارد.
بزرگ‌ترین پیچشِ فیلم‌نامه‌ایِ فیلم هم در رابطه با همین موتیف اتفاق می‌افتد. کم‌کم، این موتیف بسط پیدا می‌کند. دخترِ دیگری از یه‌وا کمک می‌خواهد. او هم زنی تنهاست که باید از گذرگاه بگذرد و برای این گذشتن به کمکِ یه‌وا نیاز دارد تا بتواند با کامیونی به ایروان برود. و بعد از این هم نورا، دخترِ یه‌وا، میراث‌دارِ همین تصویر است. میراث‌دارِ تصویرِ زنی که باید گذشته‌ پُرمشکلِ خود را حمل کند و از همه‌ی بالاوپایین‌ها بگذرد. این‌گونه، فیلم درواقع تبدیل می‌شود به سرگذشت‌نامه‌ای دراز درباره‌ چند نسل از زنان. زنانی که قربانیِ جنگ‌اند و خشونت. می‌خواهد این جنگ خارجی باشد و با توپ و تانک تعریف شود، می‌خواهد در فضای خانه باشد، یا در جامعه.
* سایت ICN

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار