از مکزیک تا هالیوود با کارگردان فیلم «رُما»

تهران (پانا) - کارگردان فیلم پرافتخار «رما» از تجربه خاص ساختن این فیلم و چالش های مسیر ساخت فیلم از مکزیک تا هالیوود می‌گوید.

کد مطلب: ۸۹۵۷۲۵
لینک کوتاه کپی شد
از مکزیک تا هالیوود با کارگردان فیلم «رُما»

به گزارش دنیای تصویرآنلاین، فیلم «رُما» در هفتاد‌و‌ششمین دوره مراسم گلدن گلوب جایزه بهترین فیلم خارجی زبان و بهترین کارگردانی را به خود اختصاص داد. آلفونسو کوآرون، کارگردان مکزیکیِ این فیلم، که در سال ۲۰۱۴ با فیلم «جاذبه» اسکار بهترین کارگردانی را به دست آورد، در گفت‌و‌گویی که در ادامه می‌خوانید درباره ساخت فیلم «رُما» و تجربه کار کردن در هالیوود توضیح داده است.

اولین تجربه کاری‌تان در آمریکا چه‌طور بود؟

یادم می‌آید یکی از اپیزودهای مجموعه تلویزیونی «فرشتگان هبوط کرده» را برای شبکه شوتایم کارگردانی می‌کردم. بهت‌زده بودم و وجودم پر از احساس نا‌امنی بود. علاوه بر این، من تنها کارگردانِ گمنامِ این مجموعه بودم. کارگردان‌های دیگری از جمله استیون سودربرگ، جاناتان کاپلان، فیل جوآنو و حتی تام کروز و تام هنکس هر کدام یک اپیزود را کارگردانی کردند. اگر پروژه تام هنکس چند روز بیشتر زمان می‌برد، آن را از زمانِ پروژه من کم می‌کردند. احساس کردم نادیده گرفته شدم. به همین دلیل است که از بازیگرانم، آلن ریکمن و لورا درن، بسیار سپاسگزارم، چون زمانی که مرا این‌طور گیج و مبهوت دیدند، گفتند: «آرام باش، ما کنارت هستیم. می‌خواهیم ما را راهنمایی کنی و هر کاری بگویی انجام می‌دهیم.» آن موقع بود که بالاخره کم‌کم احساس راحتی کردم و بعد اپیزودِ من تمام آن جوایز را برد. همان‌جا بود که رفاقتی بین من و آلن ریکمن و لورا درن شکل گرفت.

این حس نگرانی و نا‌امنی از کجا می‌آمد؟

زمانی که به هالیوود آمدم، مسئله مکزیکی بودن نبود، مشکل این بود که من از نسلِ خاصی از مکزیکی‌ها بودم و در شرایطی بزرگ شدم که با شرایط امروزِ مکزیک بسیار تفاوت داشت. مکزیک قبلا کشوری بسته و منزوی و بی‌توجه و ناآگاه نسبت به مسائل جهان بود؛ جایی که تلاش برای تاثیرگذار بودن در سطح بین‌المللی نشانه تکبر و خودپسندی و در واقع عدم ملیت‌گرایی بود. من در دوره‌ای بزرگ شدم که حزب انقلابی نهادی در راس قدرت بود، در دوره تفکرات ناسیونالیستی انقلابی و بازارهای بسته، در دوران سرکوب و کنترل شدید اطلاعات. کنترل این که چه فیلم‌هایی باید نمایش داده شوند و چه نوع موسیقی‌ای اجرا شود. اجرای کنسرت راک اکیدا ممنوع بود. بعدها گروه «شیکاگو» اولین کنسرت راک را برگزار کرد. مردم آن‌قدر سرکوب شده بودند که زمانی که فضا کمی بازتر شد، به خاطر یک کنسرت کوچک، درها را شکستند. وقتی اوایل دهه ۹۰ به هالیوود آمدم، هنوز با همان درک و تصور نادرستی که مکزیک از هالیوود داشت زندگی می‌کردم؛ تصوری رویایی و آرمان‌گرایانه.

نگاه‌تان چه‌طور تغییر کرد؟

آن نگرانی‌ها در آغاز کار به دلیل مکزیکی بودن نبود، بلکه به خاطر یک ایدئولوژی بود. حالا نسل جدیدی هست که هیچ مرز یا محدودیتی ندارد و من به همین دلیل این آدم‌ها را تحسین می‌کنم.

شما درباره نا‌امیدی و دلسردی‌تان نسبت به «آرزوهای بزرگ»، دومین فیلمی که در آمریکا ساختید، صحبت کرده بودید. طی ساخت این فیلم چه چیزی یاد گرفتید؟

در مورد فیلم «آرزوهای بزرگ»، فریب تجهیزات پیشرفته فیلمسازی را خوردم و باید بهایش را می‌پرداختم. این فیلم را درست درک نمی‌کردم و فکر می‌کردم این مشکل با کمک ابزارهای بصری حل می‌شود. خیلی زود نسبت به این مسئله آگاه شدم و به همین دلیل «و مادرت را هم» را ساختم. طی آن پروژه نگاه کاملا متفاوتی به فیلمسازی پیدا کردم. آن‌چه «رُما» را متفاوت می‌کند این است که اولین فیلمی‌ست که هنگام ساخت آن کاملا احساس آزادی می‌کردم. نمی‌دانستم این فیلم را چه‌طور بسازم، اما از این که ایده جدیدی را امتحان کنم هیچ ترسی نداشتم.

شما نمی‌دانستید چه‌طور قرار است این فیلم را بسازید، اما با وجود این به کارتان ادامه دادید؟

اگر بدانم چه‌طور باید انجامش بدهم، از آن ایده خسته می‌شوم و علاقه‌ام را از دست می‌دهم. علاوه بر آن چالش، کنجکاوی در مورد ناشناخته‌هاست که به من انگیزه می‌دهد؛ این که می‌دانم در مورد فیلمی که می‌خواهم بسازم دیدگاه خاصی دارم، اما نمی‌دانم چه‌طور این کار را انجام بدهم. به همین دلیل است که معتقدم فیلم‌هایی که ساخته‌ام تفاوت زیادی با هم دارند.

این حسِ کنجکاوی و اکتشاف از کجا می‌آید؟

احتمالا به این موضوع مرتبط است که من از بچگی خوره فیلم بودم و می‌دیدم که دنیای سینما چه‌قدر بزرگ است و حیرت می‌کردم که چه‌طور زبانِ سینما از آغاز و دوره فیلم‌های صامت تا امروز شکل گرفته است.

«رُما» یک پروژه عظیم و پرهزینه بود، هرچند داستان این فیلم حول یک درام خانوادگیِ کوچک‌تر است. می‌خواستید فیلم کوچک‌تر و جمع‌و‌جورتری بسازید؟

به عقیده من «رُما» یک تجربه سینماییِ بی‌نقص بود. هر بار که پروژه جدیدی را شروع می‌کنم، می‌گویم: «این یک فیلمِ کوچک است. این یکی قرار است کوچک و جمع‌و‌جور باشد. سریع می‌سازمش و تمام.» در مورد فیلم «جاذبه» به چیوو (امانوئل لوبسکی) گفتم: «بیا این فیلم را سریع و راحت بسازیم. داستان فیلم درباره زنی در فضاست، بنابراین از او در مقابل یک پس‌زمینه سیاه فیلمبرداری می‌کنیم و همین! (می‌خندد) کمی جلوه‌های ویژه تصویری و کارمان تمام می‌شود.» وقتی با تهیه‌کننده‌ام درباره «رُما» شروع به صحبت کردم، مصرانه گفتم: «این یک فیلمِ کوچک‌تر و شخصی‌تر است.» و دروغ هم نبود. اما هر وقت برای پروژه‌ای آماده می‌شوم، واقعیت خودش را نشان می‌دهد.

و سوال آخر؛ می‌دانم که فیلم «کانوا» ساخته فلیپه کازالس را دوست دارید. آیا «رُما» را وام‌دار این فیلم می‌دانید؟

در مورد فیلم «رُما» آگاهانه سعی کردم از عواملِ تاثیرگذار و ارجاعات فاصله بگیرم. البته کار سختی بود، چون همیشه موقع فیلم ساختن به فیلم‌های دیگر فکر می‌کردم و حتی چند تا فیلم تماشا می‌کردم تا از آن‌ها الهام بگیرم. در مورد «رُما» هیچ‌کدام از این ارجاعات را نمی‌خواستم، چون باید به ایده بازآفرینی خاطرات وفادار می‌ماندم.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار