روزی که خرمای غم در سفره بم نشست

کاشان ( پانا) - زمانی که تنها چند برگ از نخستین ماه آخرین فصل سال ورق می‌خورد ناگاه تصاویری آشنا و البته دردناک در پرده نقره‌ای ذهن‌ها به اکران در می‌آید: «خانه‌هایی ویران، کودکانی گریان، بانوانی حیران، ارگی با خاک یکسان»

کد مطلب: ۸۸۱۷۵۱
لینک کوتاه کپی شد
روزی که خرمای غم در سفره بم نشست

آری 15 سال از روزی که ارگ آرزوها لرزید و خرمای غم در سفره بم نشست می‌گذرد، یک دهه از بدرود باغبان گل‌‌پونه‌ها و به پایان رسیدن نوار زندگی ایرج بسطامی سپری می‌شود و شاید اثر چندانی از آن حادثه در خاطره کویر باقی نمانده و بم تا حد زیادی «بم» شده باشد اما پرچم سوگواری افراشته در حافظه مردم این خطه به راحتی پایین نمی‌آید.

شاید دیگر هیچ بمی، مأمن زندگی خود را بر بستر ناامنی نسازد و هیچ سرایی در این شهر بر پایه تساهل سر بر نیاورد اما باید اذعان کرد که هزاران نفر بهای روشن شدن این فانوس آگاهی شدند و آب دیدگان کودکان بسیاری موجب تمیزی و شفافیت پنجره آینده‌نگری مردمان امروز سرزمین نخل‌های دیروز شده است.

درست است ماهی اصلاح را می‌توان هر هنگام از آب تجربه گرفت و می‌توان قند پند را همراه با چای تلخ حوادث زندگی در کام نهاد اما چرا هیچ‌گاه باورمان نمی‌شود که ناظم سخت‌گیر روزگار با ترکه عبرت به سراغ ما هم می‌آید؟

آیا کابوس زلزله و بختک بحران تنها به سراغ رؤیاهای اهالی بم، ورزقان، رودبار و...می‌رود و کاری با خواب‌های شیرین ما ندارد؟ مگر نه این است که این خانه خشتی در یکی دو قرن پیش دو بار گام‌های سنگین غول زلزله را تجربه کرده است؟ مگر نه این است که ارگ نفوذناپذیر بم چون برخی از بناهای تاریخی کاشان قدمتی دو هزار ساله داشت و در برابر بادها و حوادث تاریخی خم به ابرو نیاورد اما در برابر زیر یک خم روزگار مجبور به خاک شدن شد؟ مگر نه این است که بر بافت بسیاری از مناطق کاشان غبار فرسودگی نشسته و با عطسه کوچک زمین نیز فرو می‌نشیند؟

پاسخ این سؤالات و ده‌ها پرسش دیگر از این گونه مشخص است؛ با داروی «عاقبت‌اندیشی» می‌توان خود را در برابر مرض‌های زمانه واکسینه کرد یا حداقل از عوارض آن کاست و باید با بستن زنجیر چرخ «آینده‌نگری» به گذراندن گردنه‌های دشوار حوادث پیش رو امیدوار بود.

اما مأمور تهیه این فهرست بایدها و نبایدها کیست؟ ردای مسئولیت نخست بر دوش تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان شهری است تا چون ناظری سخت‌گیر از اشتباهات آگاهانه و یا ناآگاهانه نگذرد به خصوص آنانی که با صفت معنادار "بساز و بفروش" و دریافت مجوز اعتماد مأمور ساختن سرپناه برای مردم شده‌اند.همان ریشه‌دوانده‌های زمین انحصار و همان بی‌ریشه‎گان باغ انصاف.هم‌آنانی که برای برافراشتن دیواری بلندمرتبه‌تر، می‌توانند پرچم سیه‌روزی بر بام خانه‌ها به اهتزاز درآورند و برای شنیدن چند جرینگ جرینگ افزون‌تر، نوحه ماتم را پیشکش بزم خانواده‌ها کنند.

اما تعارف را کنار بگذاریم. نقش یک این اثر «مسئولیت‌پذیری» همان "ما"ی مشهور است.اگر زبان نگارنده لال، رسم سرنوشت قرعه بد روزگار را به نام کاشان بزند انگشت اتهام نخست سوی جماعتی است که با فرمان زرنگی، قانون را دور می‌زنند و با کارت توجیه و بهانه شرایط نامناسب اقتصادی از حریم مقررات تجاوز می‌کنند. قبول! سالیان زیادی است چشمانی که باید ببینند، ندیده‌اند و دست‌هایی که باید می‌بستند، نبسته‌اند اما یادمان نرود هیچ مسئول خاطی و مأمور غافلی، خود خشت خیانت بر خانه ما نمی‌گذارد.

این همه را گفتیم تا مبادا چینی نازک دیار سهراب ترک بردارد و زمانی در روزنامه‌ آینده که شاید تاریخ انتشارش همین فردا باشد با تیتر درشت بنویسند«ملک هنر ایران، فرو ریخت»

یادداشت از: هادی قربانیان - روزنامه نگار

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار