غلامرضا فدایی*

هزینه‌های جاری و سرمایه‌ای

هویت و شخصیت یک ملت در نظام بودجه‌ریزی و تخصیص‌هایی که صورت می‌گیرد متجلی می‌شود. یعنی چه چیزی در اولویت است و به که بودجه داده می‌شود و او چگونه خرج می‌کند و چگونه این عملکرد مورد بازبینی قرار می‌گیرد.

کد مطلب: ۸۷۰۹۳۵
لینک کوتاه کپی شد

در خانواده‌ها هم همینطور است. اگر فرزندانی که در خانواده‌ها پرورش می‌یابند این مسائل را نیاموزند وقتی در جامعه مسئولیتی گرفتند نمی‌توانند به خوبی انجام وظیفه کنند یا دست کم مقید نیستند. از همین جا معلوم می‌شود چه هزینه‌هایی سرمایه‌ای و چه هزینه‌هایی جاری است. طبعا خورد و خوراک در خانواده هزینه هر روزه و جاری است اما آموزش هزینه جاری نیست. اولیای دانش آموزان در خانواده‌ها حاضرند همه چیز خود را بفروشند تا فرزندانشان تحصیل کنند و بتوانند در جامعه مؤثر باشند پس معلوم می‌شود بودجه آموزشی سرمایه‌گذاری است. اما چگونه است که در بعضی کشورها وقتی این موضوع به سطح جامعه می‌رسد به یکباره بودجه آموزشی جاری تلقی می‌شود.

تفاوت در کشورهای پیشرفته و کشورهای عقب نگهداشته شده در این است که در کشورهای دسته اول دانش آموخته کارمند و یا استاد و دانشجو برای کشور می‌ماند و سرمایه اجتماعی می‌شود؛ از این رو آموزش و پرورش برای آنها سرمایه گذاری است. اما در کشور عقب نگهداشته شده آموزش و پرورش و دانشگاه هزینه جاری است چون یا محصل و دانشجو ترک تحصیل می‌کند و راهی بازار کار معمولی و ساده و غیرفنی می‌شود یا به دلالی می‌پردازد یا به خیل هزاران کارگر بیکار دیگر می‌پیوندد.

اگر به دانشگاه هم رفت یا یک مشت محفوظات به درد نخور می‌آموزد یا راهی کشور‌های دیگر می‌شود. در کشورهای پیشرفته افراد تحصیلکرده اگر صاحب پست و مقامی شوند با چشم باز به مصالح می‌اندیشند و به فکر آوردن ثروت مادی و معنوی برای کشورشان هستند اما در کشورهای عقب نگهداشته شده افراد تحصیلکرده، خودآگاه و یا نا خودآگاه آب به آسیاب ثروتمندان بیگانه از خاک و وطن می‌ریزند و آن می‌کنند که آنها می‌خواهند؛ بنابراین در این کشورها قطعا بودجه آموزشی بودجه جاری می‌شود. به طور مثال در مجلس به طور موردی و نه فراگیر قانون می‌نویسند تا انباشت قانون پیدا شود که به جای راه اندازی کارهای عمومی تراکم و تزاحم قانون به وجود می‌آید و در قوه قضائیه با تراکم قانون و یا افزایش رویه قضائی به جای پیشگیری، تراکم شکایات و افزایش پرونده‌ها را باید شاهد بود و در قوه مجریه یا بخشنامه‌های لازمه صادر نمی‌شود و یا دیر صادر می‌شود تا زمان لازم بگذرد و یا آنقدر ضد و نقیض است که همانند کلاف سردرگمی می‌شود که اول یکی باید سر نخ این گره‌ها را پیدا کند. پس هزینه برای تربیت این چنین نیروهایی هزینه جاری است.

در کشورهای پیشرفته، اول کار و پروژه تعریف و بر اساس نیاز، تشکیلات طراحی و ساختمان متناسب با آن ساخته می‌شود ولی در کشور‌های عقب نگهداشته شده اول ساختمان می‌سازند بعد می‌خواهند متناسب با آن کار را تعریف کنند و صد البته باید اول میهمانسرا را تدارک کنند چرا که وابسته به دیگران و بیگانگان‌اند و باید از آنها دعوت کنند و خودشان هم از این خوان بهره‌ای ببرند. بنابراین تربیت چنین نیروهایی باید بودجه جاری باشد؛ زیرا هزینه کردن برای پرورش چنین آدم‌هایی هدر دادن بودجه و سرمایه است؛ اما اگر ساختمان بسازند ولو استفاده درستی از آن نشود می‌شود بودجه عمرانی و ماندگار! در کشور‌های پیشرفته کارمندان دولت یا شرکت‌ها خود را خادم مردم می‌دانند و صد البته اینها به تولید و نگهداشت سرمایه اجتماعی که موتور محرکه همه فعالیت‌هاست می‌پردازند. ولی در کشورهای عقب نگهداشته شده کارکنان یا برای خودشان کار می‌کنند و از امکانات دولتی و شرکتی به نفع شخصی بهره برداری می‌کنند یا کارچاق کن دیگران می‌شوند و رابطه باز و خودمحور و کارشکن بار می‌آیند. خوب، طبعا باید بودجه آموزش چنین افرادی بودجه جاری تلقی شود چون نه تنها سرمایه ایجاد نمی‌کنند که سرمایه را می‌بلعند.

در این کشورها اگر نیروی کار در خانه بنشیند و حقوق بگیرد به مراتب ضررش کمتر از این است که بر سر کار بیاید. چون هم استهلاک مواد و مصالح ندارد هم نارضایتی مردم را کمتر سبب می‌شوند. در کشور‌های پیشرفته علوم انسانی و رشته‌های آن جزو ناب‌ترین رشته‌ها است و آن را بیشتر برای تصمیم گیری و مدیریت برای بومیان اصیل می‌گذارند ولی درکشورهای عقب نگهداشته شده علوم انسانی خوارترین و تکنولوژی سرآمدترین رشته هاست. حتی اگر بخواهند علوم انسانی را به خورد مردم بدهند باید از عناوین مهندس و مهندسی استفاده کنند. در کشورهای پیشرفته دکتر و مهندس برای آنهایی است که در پروژه‌های فنی کار می‌کنند. در سطوح تصمیم‌گیری نیاز به داشتن این القاب نیست؛ در مقابل، داشتن تحصیلات و تجارب علوم انسانی بالاترین آموزش‌هاست. اما در کشور‌های عقب نگهداشته شده همه باید دکتر و مهندس باشند از تکنسین خبری نیست.حقوق و دستمزد بر اساس مدرک تقسیم می‌شود. آنکس که مدرک ندارد هر چند مهارت داشته باشد، جایگاهی ندارد؛ چون کار فنی را خارجی‌ها می‌کنند و هرچه هم بخواهند از خارج وارد می‌کنند. کافی است افرادی بر سر کار باشند که بتوانند بیشترِ بودجه کشورشان را هدر بدهند. لذا پرورش چنین آدم‌هایی ریختن سرمایه در جوی آب است. لذا باید بودجه آنان جاری باشد. باید فقط حقوق به افراد داده شود تا سر و صدا نکنند. آنها مجازند درآمد خود را از هر طریقی بدست آورند فقط مزاحم حاکمان و تصمیماتشان نشوند. لذا بودجه پرورش و آموزش چنین آدم‌هایی باید بودجه جاری باشد! حتی در این نظام‌ها افراد کارآمد و یا به ظاهر کارآمد جذب بخش خصوصی می‌شوند و پیکره دولت از کارشناسان، به خاطر سیاست‌های غلط خالی می‌شود.

لذا هزینه کردن برای این نیروها که سر انجام در خارج از دولت درآمد دارند باید بودجه جاری تلقی شود و نه سرمایه‌ای. در کشور‌های پیشرفته آموزش اساسی‌ترین سرمایه‌گذاری و از هر صنعتی بالاتر است اما در کشورهای عقب نگهداشته شده بودجه و هزینه جاری است چون معلم و استاد دل به کار نمی‌دهند و دانشجو هم مقاله و رساله خودش را سفارش می‌دهد. در کشورهای پیشرفته بودجه‌ها عملیاتی و مأموریتی است ولی در کشورهای عقب نگهداشته شده نمی‌توانند بودجه را عملیاتی کنند چون بدنه دولت فاقد نیروهای کارآمد و دلسوز برای انجام این کار است و خارج از دولت هم دلی برای این کار نمی‌سوزد یا کسی مجال آن را پیدا نمی‌کند یا اجازه به آنها داده نمی‌شود. با این اوصاف ما باید معین کنیم جزو کدام دسته‌ها هستیم.

منبع: ارمان

* استاد دانشگاه

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار