جوانها مبادا در رختخواب ذلت بمیرید

بیرجند(پانا) - شهید دانش آموز محمد رضا حکمت در وصیت نامه خود خطاب به دانش آموزان و جوانان گفت: ای جوان‌ها مبادا در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد.

کد مطلب: ۸۶۱۷۹۰
لینک کوتاه کپی شد
جوانها مبادا در رختخواب ذلت بمیرید

در وصیت نامه شهید دانش آموز محمد رضا حکمت آمده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

عن الباقر(ع) عن النبی(ص) قال: فوق کل ... حتی یقتل فی سبیل الله فلیس فوقه بر: امام باقر(ع) از قول پدران مطهرش نقل کرد : برتر از هر نیکویی نیکویی دیگر هست تا رسد به شهادت در راه خدا، و پس بالاتر از آن نیکی دیگری نیست.

چند کلمه ای را برای سرگرمی خود می خواهم بنویسم ولی از کجا شروع کنم از آن ایثارگریها و جان بازیها و یا از آن نمازها و دعاهای برادران که می گفتند: خدایا، بارالها، معبودا، معشوقا، من ضعیف و ناتوان دوست دارم چشمهایم را ، دشمن در اوج دردش از حلقه در بستان درآورد و دستهایم را در تنگه چزابه قطع کند، پاهایم را در خونین شهر از بدن جدا سازد و قلبم را در سوسنگرد آماج رگبارهایش کند و سرم را در شلمچه از تن جدا سازد گرچه اینها را از من می گیرند ولی ان ایمان درونی را نمی توانند از انسان سلب و دور سازند.

و من آنقدر به جبهه می روم تا شهید شوم چرا که در هر زمان پیروزیم روزی که می خواستم به جبهه بیایم از من سوال می کردند که برای چه به جبهه می روید؟ آری ، فقط عشق حسین است که به جبهه می رویم و جبهه دانشگاهی است بسیار عظیم که قلم آن مسلسل و مرکب آن خون است. و پیام من این است که ای ملت ایران : من کوچکتر از آنم که بتوانم پیامی را به شما جوانها و ملت عریز و غیور بدهم ولی چند کلمه ای را می خواهم با شما صحبت کنم که ای جوانها مبادا در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین(ع) و با هم شهید شد.

و تو ای مادرم و ای مادران : مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردای قیامت در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود. همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه های نبرد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم .

برادران : استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه بیاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید.

و شما ای پدرم عزیزتر از جانم و جانم به فدای شما و مادرم:

امیدوارم که مرا ببخشید و حلالم کنید و برای اینکه روح مرا شاد کنید به همگان بگوئید که من راضی نیستم که کسی برای من اشک بریزد و گریه کند مگر که من کم شما را اذیت کرده ام اگر که می خواهید گریه کنید به حسین(ع) و پسرش علی اکبر گریه کنید چرا که اگر برای من گریه کردید دشمنان شاد می گردند و خوشحال می شوند …….. و ای پدر اگر جسد من بدست شما رسید مرا هر کجا که می خواهید به خاک سپارید و به خواهرانم و برادر عزیز و کوچکم بگوئید که دوستشان دارم و بگوئید که او در راه خدا شهید شد ناراحت نباشید ….. و ای پدر و مادرم دوباره می گویم که من می دانم که پس از شهیدشدن من رنج خواهید کشید ولی از شما خواهش می کنم که برای من حتی قطره ای اشک نریزید که راضی نخواهم بود و شما را نخواهم بخشید چرا که شما حق خود را ادا کرده اید و اموال خود همه را می بخشم به شما. سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید وبگوئید که تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

الان این وصیت نامه را زیر یک درخت در اهواز و در ساعت 25/3 بعدازظهر است که نوشته ام در تاریخ 30/9/65 امیدوارم که مرا حلال کرده باشید و ببخشید خداحافظ شما والسلام پسر حقیرتان محمدرضا حکمت

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار