فرید مرجایی*

لاهه و استثنا بودن امریکا

تصمیم اخیر دادگاه بین‌المللی لاهه مبنی بر این بود که به خاطر خروج یکطرفه امریکا از معاهده بین‌المللی برجام، نصب تحریم‌های جدید علیه ایران، غیرقانونی است. پیروزی کشور ایران در دادگاه بین‌المللی، از اهمیت خاص سیاسی، معنوی و دیپلماتیک برخوردار بود. تا حدودی این پیروزی معنوی، بالقوه می‌تواند نتایج محدود عملی در رابطه با اتحادیه اروپا داشته باشد. ولی چرا دستاورد و نتایجی محدود؟

کد مطلب: ۸۶۱۱۲۳
لینک کوتاه کپی شد

از آنجا که دولت امریکا همواره یک «منزلت خاصی» برای خود قائل بوده، خود را ملتزم به معاهده‌های بین‌المللی نمی‌داند. خروج امریکا از معاهده محیط زیست پاریس، بی‌اهمیتی به کنوانسیون ژنو در منع شکنجه، شرکت نجستن در دادگاه جنایی جهانی، حق ویژه برای خویش که 790 پایگاه نظامی در جهان برقرار کند، پایه‌ریزی نوعی مناسبات کاپیتولاسیون در کشور‌های مختلف، همه اشاره به دید کشور امریکا نسبت به جایگاه استثنایی خود در جامعه جهانی دارد.

بعضی از تئوریسین‌های علوم اجتماعی این جنبه از کنش امریکا در فرآیند جهانی را، پارامتر‌های سلطه جهانی (امپریالیسم) امریکا معرفی می‌کنند. ولی گفتمان داخلی جامعه امریکا چگونه این جنبه و «منزلت ویژه» را برای مصرف داخلی خود توجیه می‌کند؟«استثنا پذیری امریکا»، امریکن اکسپشنالیسم برای ناظران جهانی خارج از امریکا این یک معما است که خودکامگی، یکجانبه گرایی و برتری‌جویی امریکا تا این درجه از کجا نشات می‌گیرد؟ با ریشه یابی در تاریخچه و بستر فرهنگی- سیاسی جامعه امریکا شاید بتوان توضیحاتی یافت.

در انجیل، کتاب متی، موعظه سر کوه، آیه 14 می‌فرماید، «شما نور جهان می‌باشید. شما همچون شهری هستید که بر تپه‌ای بنا شده و در شب می‌درخشد و همه آن را می‌بینند.» زمانی که اولین مهاجران مسیحی (پیوریتن) به سرزمین امریکا آمدند، این سرزمین پناهگاهی شد برای مهاجرین اروپایی با آرزو‌های رمانتیک آرمانشهری. اولین مهاجرین با ارجاع به همان «موعظه سر کوه، 14»، این سرزمین جدید و سرنوشت (رسالتی)‌اش را، «شهر درخشان در دامنه تپه» نامیدند. راندن سرخپوستان بومی، بر اساس همین ایدئولوژی «رسالت - سرنوشت‌ساز» برتری جویی بود.

در قرن نوزدهم، این تز مستثنی بودن امریکا، خودش را در اصل «مانیفست دستینی» (مانیفست سرنوشت) بروز داد. این اصل مدعی بود که به خاطر جایگاه ویژه جامعه امریکا، اشغال و در اختیار گرفتن بخش غرب سرزمین امریکا، سرنوشت تاریخی‌اش است (و هیچ کس قدرت جلوگیری این گسترش را ندارد).

اشغال نظامی کوبا و فیلیپین اولین اقدام امپریالیستی بود که صورت گرفت. تئودور روزولت از همین ایدئولوژی و گفتمان «حق ویژه» استفاده کرد که تسخیر نظامی کوبا و فیلیپین را عرضه کند.

بعد‌ها البته مدرنیسم سلطه انسان بر طبیعت و سلطه انسان بر دیگری را به همراه داشت و در قرن بیستم، این مفاهیم «رمانتیک- رسالتی- سرنوشت‌ساز» در تاریخ اولیه امریکا، در قالب توجیه فرهنگی امپریالیسم نو قرار گرفت. از طرف دیگر، مدتی است که تاریخ‌دانان امریکا مقوله‌ای را در جامعه مطرح کرده‌اند به نام «امریکن اکسپشنالیسم»، به این معنی که امریکا به خاطر آزادی‌های فردی، رفاه، هالیوود، تکنولوژی، وسعت کشور (و ابعاد اقتصادی‌اش)، در تاریخ و دنیای کنونی، منحصر به فرد و یک «استثنا» است. در این راستا، نومحافظه‌کاران، تعبیر وسیع‌تری از آن مفهوم ارایه دادند؛ به این معنی که به خاطر این شرایط منحصر به فرد، کشور امریکا دارای یک جایگاه و منزلت «استثنا در جهان» است. آنها در ذهن خود یک میثاق یا قرارداد نانوشته با دنیا تصور کرده‌اند که کشورشان منزلت و حق آقایی و سروری در دنیا دارد. از دیدگاه آنان، امریکا در مقابل سازمان‌های بین‌المللی چون سازمان ملل متحد و دیوان بین‌المللی کیفر، پاسخگو نیست. آنها معتقدند امریکا فرای معاهده‌های بین‌المللی بوده و الزامی ندارد که به آنها متعهد و پایبند باشد.

از طرف دیگر، از آنجا که درصد بسیار بالایی از مهاجران فرودست به امریکا در قرن بیستم، بعد از یک یا دو نسل، جایگاه اقتصادی/اجتماعی‌شان تغییر کرده و بنابراین، از نظر روانشناسی نسبت به روایت «جایگاه ویژه» کشور امریکا آمادگی ذهنی پیدا می‌کنند.

متمم 14 قانون اساسی امریکا، تاکید دارد که همه در مقابل قانون (در کشور) برابرند- از نظر حقوقی، قطعا این دستاورد مهمی است. ولی یک پروسه گفتمانی/ ایدئولوژیک باعث می‌شود که «برابری» به یک دیدگاه همگانی و چندجانبه در عرصه جهانی تبدیل نشود. یک شعار در مبارزات مدنی مارتین لوتر کینگ می‌گفت، «اگر به امتیاز و استثنا عادت دارید، شرایط جدید برابری از طرف شما ظلم تلقی می‌شود.»

سیستم موشکی نظامی ایران در زمینه دکترین دفاعی از نظر امریکاییان قابل قبول نیست، ولی سال گذشته کنگره امریکا قطعنامه‌ای را تصویب کرد که میلیاردها دلار در نو سازی سیستم زرادخانه هسته‌ای امریکا هزینه خواهد شد. این یک بام و دو هوا فقط در چارچوب «استثنای امریکایی» قابل درک است. اکنون که اردوگاه شوروی از بین رفته است، بنابراین، توجیه پیمان نظامی ناتو قطعا ادامه همین استثنا طلبی است. چالش‌هایی که پرونده هسته‌ای ایران در این دو دهه با آنها روبه‌رو بوده، در کانتکست، «امریکن اکسپشنالیسم» قابل فهم است. در سال 2003 با توافق 1+2 در سعدآباد و بعد پاریس، اروپا (طبق اوامر امریکا) به طور یکجانبه آن را تخریب کرد. در سال 2010 توافق ایران، برزیل، ترکیه، بعد از موفقیت، با یکجانبه‌گرایی امریکا، تخریب شد و اکنون قرار داد 2015 توافقنامه برجام با 1+5 را باز امریکا با نقض قطعنامه شورای امنیت به بحران کشیده است. توجه دقیق به گفتمان نمایندگان امریکا در سازمان ملل (چون جان بولتن و نیکی هیلی) نیز، نمایانگر همین پیام امریکن اکسپشنالیسم است.

منبع: اعتماد

* تحلیلگر مسائل امریکا

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار