نگاهی به نمایشگاه عکس «ساکنان دل» اثر سعید صادقی در گالری فرشته

این ما هستیم...

دوربین سعید صادقی زبان رزمنده‌ها را به خوبی می‌داند، چیزی جز واقعیت را یاد نگرفته و حالا در تلاش است که دست نسل جوان را بگیرد و کلکسیونی از روزهای عجیب ایران از پشت لنز به اون نشان دهد.

کد مطلب: ۸۳۰۹۳۹
لینک کوتاه کپی شد

«گسست» واژه‌ای غریب که کاربرد چندانی در زندگی روزمره ندارد اما این جا در میان جوانانی که سوژه لنز عکاس هستند جانی دوباره می گیرد؛ اما نه در میان سوژه‌های عکس بلکه در مخاطبانی که حالا تماشاگران آن هستند. گسستی که به اندازه سه نسل یا سه دهه عمر کرده است.

عراق و ایران و خرمشهر و زاهدان و بصره و دجله فرقی ندارد، در گوشه ای از تهران جنگ، ماقبل جنگ اتفاق افتاده است. آن سوی تابلو جنگ نفر به نفر است؛ جنگ یک کشور با کشوری دیگر، اما این سوی تابلو جنگ خود با خود است! بیننده ای از نسل جوان که حالا درگیر جنگی نابرابر با خود شده است.

آن سوی تابلو پرتاب خمپاره و موشک و گلوله است و این سوی تابلو پرتاب فکر و عقیده روشنفکری به خود. مدام این سوال در ذهن مخاطب زمزمه می‌شود؛ اگر بتی بشکند چه مسیری را انتخاب می کنم؟! خشم؟ جنگ؟ دفاع؟ فرار یا ... ؟ اما قوطی های کنسرو و پوست پرتقال و قرآن‌های خاکی داخل خاکریز چیز دیگری را نشان می‌دهد و نه نشانی از فرار است و نه فکری برای آن؛ این‌جا زندگی جریان دارد. من اسمش را می گذارم عبور! عبور از هر چه فانی و زودگذر است. من اسمش را می گذارم لذت! لذتی که از پس آن تجربه روی کار می آید، تجربه‌ای که حالا مقابل نسل جوان قرار دارد.

عکس های سعید صادقی ما را به خودشناسی می‌رساند. خودشناسی بی قرارهایی که دقیقه‌ای پیش در خیابان های تهران بوده اند و حالا در دجله و کانال و خاکریز و سنگر! این‌جا چیزهایی برای فکر کردن دارد؛ جایی است برای سخن گفتن با سوژه‌ها و افراد داخل عکس.

در قاب های زنده صادقی جوانی از تبریز آمده و دیگری از شیراز، یکی با مادرش وداع می‌کند و دیگری مقابل جسد هم‌‌رزمش که روزی خاطره ای مشترک با هم داشته‌اند نشسته است. اینجا سرزمینی از پتانسیل های گوناگون است که هیچ دهه ای بعد از آن به این اندازه تاب و تحمل این نوسان را نداشته است و این‌جا همان نقطه آغاز برای یک جنگ نابرابر است. در تابلوها، سعید صادقی دیده می‌شود، حتی اگر فقط نام او را شنیده باشید. حالا خود واقعی او را می بینیم که همسفر ما است ما را به کوچه و پس کوچه‌های خرمشهر می‌برد. با او می گرییم... با او از نخلستان ها و بیشه زار ها می گذریم... زیر سایه درخت می‌نشینیم... با رزمنده ها قرآن می‌خوانیم و رمز شب می‌گوییم... . گوش مان را از صدای خمپاره می گیریم. گالری میدان جنگ می‌شود و بیننده از این سنگر به آن سنگر می‌رود.

دوربین صادقی زبان رزمنده‌ها را به خوبی می‌داند، چیزی جز واقعیت را یاد نگرفته و حالا در تلاش است که دست نسل جوان را بگیرد و کلکسیونی از روزهای عجیب ایران از پشت لنز به اون نشان دهد. سنگرها میزبان او هستند و رزمنده‌ها نگاهشان را مثل همیشه با تمایل به دوربین او دوخته‌اند. عکس‌های صادقی تعبیری از جنگ را تبیین می کنند، نه جنگ و جنایت را. بیننده را دوش به دوش رزمنده ها به خط مقدم می‌برد نه با تانک بلکه با قدرت ایمان و عقیده. زخمی که آن روزها روی جسم رزمنده‌ها بود حالا روی فکر نسل جوان است و قدرت دوربین صادقی تنها محرم اسرار این دو نسل است

این ما هستیم...نسل جوان امروز که روزگاری، زیستی هم در گذشته داشتیم!

پریسا عبادی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار