به بهانه هفته بزرگداشت مقام معلم/ ۲۰

˝مطهرنیا˝ پا به پای شاگردش، مراحل درمان او را طی کرد

خبرگزاری پانا: به مناسبت هفته بزرگداشت مقام معلم، سراغ یکی از معلمان ایثارگر رفتیم. این معلم بانو، ثریا مطهرنیا است که شب و روز ندارد و تنها به فکر دانش‌آموزان منطقه محروم شهر بیجار است.

کد مطلب: ۳۳۷۹۶۳
لینک کوتاه کپی شد

به گزارش پانا، وجود فرشته‌های مهربان بیشتر شبیه به افسانه است تا واقعیت! خانم معلم و مدیر ۳۶ ساله‌ در شهر بیجار استان کردستان، نگاهی متفاوت‌ به سرنوشت دارد.

او عاشق دانش‌آموزانش است، شب و روز ندارد و تنها به فکر دانش‌آموزان این منطقه محروم است. زندگی‌اش با محبت و رفتارهای خداپسندانه گره خورده است.

«ثریا مطهرنیا» مدیر و معلم دبستان شهید گنجیان بیجار است. همه در این استان مرزی این معلم فداکار را می‌شناسند.

در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت و برنامه‌ریزی فارغ‌التحصیل کرده و مادر دوبچه ۱۲ و ۸ ساله است با این حال از هیچ تلاشی برای درمان دانش‌آموزانش فروگذار نیست و از جان و دل مایه می‌گذارد.

دائم از مناطق محروم کردستان به تهران سفر می‌کند و شبانه به کردستان برمی‌گردد و فردای آن روز نخستین نفری است که در دبستان حضور دارد.

مطهرنیا در معالجه دانش‌آموزانش تلاش زیادی دارد. او بیش از ۱۲ جلد کتاب تألیف کرده، کتاب‌هایی چون قوانین یادگیری، هوش هیجانی، نهاد خانواده و… وی اعتقاد دارد روزی خواهد رسید همین دانش‌آموزان کوچک، راهش را ادامه خواهند داد و آن روز دور نیست.

سارا مثل تمام همسالانش در خانه نشسته و غرق در دنیای کودکانه خود بود، بی‌خبر از سرنوشت شومی که انتظارش را می‌کشید، بی‌توجه به آنچه نیک و بد در اطرافش اتفاق می‌افتد رؤیاهای معصومانه خود را بر بوم خیال می‌کشید که ناگهان...

در عرض چند دقیقه تمام آن خیالات پاک سارا در محاصره آتش قرار می‌گیرد، آتشی که زبانه آن خانه و کاشانه او را در خود فرو می‌برد و فریاد و فغانش را خاموش می‌کند، سارای بی‌گناه قصه ما از ندانم‌کاری‌ها می‌سوزد و تنها چیزی که برایش به یادگار می‌ماند صورت و بدنی سوخته با شش انگشت از بین رفته است.

سارا پس از ترخیص از بیمارستان گوشه‌نشین می‌شود، دیگر تمایلی به حضور در میان دوستانش ندارد و از آنها دوری می‌کند، به سختی مجاب به نشستن بر روی نیمکت‌های کلاس می‌شود، زندگی سارا منحصر به یک خاطره هولناک و دنیایی از افسردگی شده بود.

خدایی در این نزدیکی‌ها است

اما از آنجایی که خالق متعال دستگیر تمام بندگان خود است، معلم سارا را حامی و منجی او قرار می‌دهد تا یک بار دیگر عظمت و بنده‌نوازی ذات اقدس الهی پیش چشم انسان‌ها متجلی شود.

ثریا مطهرنیا مدیر و معلم همان دبستانی است که سارا در آن درس می‌خواند، دبستان شهید گنجیان روستای همایون در شهرستان بیجار استان کردستان.

مطهرنیا پس از سال‌ها تدریس در روستاهای دورافتاده و محروم دو سال قبل پا به این دبستان را می‌گذارد و در همان روز نخست حضور در این مدرسه بی‌آنکه خود بداند سرنوشتش با سارا گره می‌خورد.

خانم معلم می‌گوید: زنگ تفریح اولین روز کاریم بود، در حال مشاهده تفریح بچه‌ها در داخل حیاط بودم که دخترکی تنها توجهم را جلب کرد، دقیق‌تر که شدم یکی از بچه‌ها را با صورتی سوخته مشاهده کردم که با چشمانی غم‌بار در کنج حیاط کز کرده و نظاره‌گر بازی همکلاسی‌هایش بود.

مطهرنیا که خود مادر دو بچه است، ادامه می‌دهد: پس از آنکه از ماجرای سارا که هم‌سن و سال دخترم است، باخبر شدم تصمیم گرفتم او را برای درمان به نزد متخصصان ببرم و در این راه با خود عهد کردم در این مسیر تا آخر کار با سارا بمانم.

اما شروع کار برای سارا و ثریا به این سادگی‌ها هم نبوده است، چراکه خانواده این دانش‌آموز مخالف اعزام فرزندشان به تهران برای مداوا بوده‌اند و تنها پس از اصرارهای فراوان خانم معلم راضی به این کار می‌شوند.

عشق مادرانه یک معلم

مطهرنیا هر بار که زمان درمان شاگردش فرا می‌رسد به جای خانواده او که توان تردد ندارند خود بسان مادری مهربان همراه سارا به تهران رفته و او را نزد پزشکان معالج می‌برد.

خانم معلم تا پایان معاینات پزشکان همواره با سارا در بیمارستان می‌ماند و شبانه به اتفاق با اتوبوس راه شهر و دیار خود را می‌گیرند تا صبح روز بعد سر کلاس درس حاضر باشند، ثریا به عنوان معلم و سارا به عنوان شاگرد.

او که شادی و احساس رضایت از این عمل در صدایش موج می‌زند خاطره‌ای را نقل می‌کند که موجب امیدواری بیشتر او شده و اراده‌اش را پولادی کرده است.

مطهرنیا پس از آنکه از ماجرای سارا که هم‌سن و سال دختر خودش است باخبر می شود تصمیم می گیرد او را برای درمان به نزد متخصصان ببرد و در این راه با خود عهد می کند در این مسیر تا آخر کار با سارا بماند.

در ابتدا خانواده این دانش‌آموز مخالف اعزام فرزندشان به تهران برای مداوا بوده‌اند و تنها پس از اصرارهای فراوان خانم معلم راضی به این کار می‌شوند و مطهرنیا هر بار که زمان درمان شاگردش فرا می‌رسد به جای خانواده او که توان تردد ندارند خود بسان مادری مهربان همراه سارا به تهران رفته و او را نزد پزشکان معالج می‌برد و تا پایان معاینات پزشکان همواره با سارا در بیمارستان می‌ماند و شبانه به اتفاق با اتوبوس راه شهر و دیار خود را می‌گیرند تا صبح روز بعد سر کلاس درس حاضر باشند.

ثریا به عنوان معلم و سارا به عنوان شاگرد اما پرداخت هزینه‌های سنگین عمل‌های جراحی سارا به هیچ عنوان از عهده خانواده او معلمش بر نمی‌آید و این معلم همچنان مشغول فداکاری و ایثار است و چشم به راه همکاری و همراهی همه مردم به ویژه مسؤلان است و برای مداوای سارا چشم انتظار همدلی و ایثار و همراهی دارد موضوعی که در کشور و استان ما بارها شاهد آن بوده ایم و امیدوار است این مهم برای شاگرد وی نیز تحقق پیدا کند.

و امروز سارا در پناه یار مهربانش به روزهای بعد می‌اندیشد و به آینده امیدوار. هر روز با شوق دیدن خانم معلم و همکلاسی‌ها راهی مدرسه شهید گنجیان می‌شود تا پشت نیمکت‌های رنگ و رو رفته، درس ایثار و ازخودگذشتگی را بیاموزد.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار