در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

گلوگاه (پانا) - امروز، روزی تاریخی برای مردم گلوگاه بود. مردم این دیار میزبان پرستوهایی بودند که آمده بودند راه پرواز عاشقی را به ما بیاموزند.

کد مطلب: ۱۲۴۵۱۵۹
لینک کوتاه کپی شد
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

چشمم به او می افتد، پسرک دستانش را دور تویوتای در حال حرکت قلاب کرده بود. از ابتدای مسیر تا انتها همراه ماشین بود. حتی لحظه ای از آن رها نشد.

ساعت دو و نیم بعدازظهر است.‌ سیل جمعیت از گوشه و کنار خود را به میعادگاه عاشقی می رسانند، کوچک و بزرگ، زن و مرد، پیر و جوان. با هر عقیده و تفکری که دارند اما خود را به آن جا رسانده بودند.

بلندگوهای روی ماشین ها نوحه هایی درباره شهدا پخش می کنند، تصاویر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در همه جا به چشم می خورد. اشک از چشمان خیلی ها جاری می شود، شاید بارانی باشد بر روزمرگی هایشان، بر قلب های بسیاری که نسیم عاشقی را چند وقتی است استشمام نکرده اند.

امروز حال همه خوب است. انگار خاصیت این میهمانان همین است. آنان هر وقت هوس میهمانی می کنند، یک شهر را به وجد می آورند.

در شهر چه خبر است؟ سینی های غذا و شیرینی بر سر مادران و دختران است. جشن خوش آمدگویی به پهلوانان و قهرمانانی است که آمده اند مدال های خود را از دستان مردم شهر دریافت کنند. اینجا اما جنس مدال ها از عشق است، از جنس صفا، از جنس یکرنگی...رفقای شهیدم، یکی گلاب بر سرت می پاشد، یکی برایت هلهله می کند، یکی اشک شوق نثارت می کند، یکی به رویت شکلات می پاشد و یکی دست نوازش بر سرت می کشد. چه استقبال باشکوهی. معادلات تاریخ را بر هم می زند. قهرمانانی که پس از سال ها آمده اند. اما طعم افتخار آفرینی های آنان تازه تازه است.

امروز خوشنام ترین گمنامان تاریخ آمدند تا غبار از زنگار ما بزدایند...آری؛ گمنامی آن نیست که نام و نشانی پس از مرگت نباشد گمنامی آن است که زنده باشی اما راه عاشقی طی نکنی و در بی کسی خود بی تفاوت روزگار بگذرانی و دل از خدا بکنی، گمنامی آن است که دعایت هیچ وقت به عرش نرسد و دست خدا بر سرت نباشد.

آری...امروز روز استقبال از آلاله هایی است که عمری است مادران، پدران، خواهران و بردارانشان برای بازگشت آنان لحظه شماری می کردند اما خوشنام و گمنام‌ آمدند. حالا همه شهر مادران و پدران آنان هستند.

میان جمع می روم و به گفت و گو با آنان می نشینم. «ابوالفضل» که جوانی دهه هشتادی است می گوید:«تا حالا چنین حسی رو‌ تجربه نکردم، این از اون غم های دوست داشتنی است. از اون غم ها که حسابی بر دل می نشیند. غمی که در دل خود شادی دارد. این شهدا برای آسایش ما رفتند‌ و ما حالا راحت زندگی می کنیم، آن ها بالاترین چیزی که داشتند را با خون خود معامله کردند.»

«قدرت» از کسانی است که بارها تشییع جنازه شهدا را درک کرده است. او می گوید حس و حال مردم نسبت به گذشته تغییر نکرده و راه شهدا هنوز ادامه دارد، هر کسی هم که در این مراسم شرکت نکرده دلش اینجاست.‌ او می گوید با وجود مشکلات جامعه و درد و آلام مردم، آنان بر سر آرمان های خود هستند.»

«مهدیه» یک نوجوان دبیرستانی است.‌‌ او از شور این مراسم به وجد آمده. دوربین خود را برداشته و از حس و حال مردم می پرسد. او می گوید شهدا چراغ راه زندگی ما هستند. همه آنان را دوست دارند و چون بالاتر از همه رنگ ها و خط ها هستند در دل همه جا دارند.»

ماشین های حمل شهدا به میان جمعیت می آید، جمعیت با شتابی مثال زدنی به سوی آنان می روند، همچون براده هایی که به آهنربا می چسبند. وفاق و وحدت بی مثالی از مردم می بینم، چیزی که تا امروز کمتر همانند آن را دیدم. پیرزنی را که در پیاده رو است و می خواهد از روی جویی عبور کند و به این سمت خیابان بیاید یاری می دهم، کوچک ترها حواسشان به بزرگ ترهاست تا در هیاهوی جمعیت به آنان آسیبی نرسد، بزرگ ترها کوچک ترها را در آغوش می گیرند و بر روی ماشین حمل شهدا می گذارند، آنان نیز بر روی تابوت شهدا بوسه می زنند و چفیه ها و تسبیح های پدرانشان را به وجود آنان متبرک می کنند. در پایان نیز همه حواسشان هست تا برای این بچه ها در پایین آمدن مشکلی پیش نیاد. این وفاق و همبستگی را کمتر دیده بودم. نشاط زیبایی میان آنان وجود دارد.

مداح ها یکی پس از دیگری برای مهمانان مداحی می کنند و به آنان خوش آمد می گویند. یکی از آنان برای شهدا «چاوشی خوانی» می کند. بانوان نیز با چادرهای خود اشک هایشان را پاک می کنند، حس عجیبی در میان همه وجود دارد.

کاروان شهدا به انتهای مسیر نزدیک می شود، حالا این دو میهمان آماده میهمانی در میان مردمان دیگر می شوند؛ بغض عجیبی در میان جمعیت حاکم می شود. همه با میهمانان عزیز خود خداحافظی می کنند. آنان می روند تا غوغایی در شهرهای دیگر برپا کنند.

امروز زمین شهر به مردم خود بسیار بالید، زیرا باران عاشقی که برکتش بی پایان است بر او بارید، باشد که این برکت سبب شود حال ما همیشه خوب باشد.

دو شهید تشییع شده در شهرستان گلوگاه در عملیات بدر در شرق دجله تفحص شدند و قرار است در منطقه عشرستاق هزارجریب و امیرآباد بهشهر تدفین شوند.

خبرنگار پانا: اویس خادم لو

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار