علیرضا سمیع‌آذر*

افسون یک لبخند؛ نگاهی به «مونا لیزا»

پرتره سحرانگیز «مونا لیزا» اثر جاودانه «لئوناردو داوینچی» با وجود شهرت عالمتاب، تصویری است آکنده از ابهام و راز که بیشترین بحث و گمانه را در تاریخ هنر برانگیخته است.

کد مطلب: ۱۱۶۷۱۶۲
لینک کوتاه کپی شد
افسون یک لبخند؛ نگاهی به «مونا لیزا»

پرتره سحرانگیز «مونا لیزا» اثر جاودانه «لئوناردو داوینچی» با وجود شهرت عالمتاب، تصویری است آکنده از ابهام و راز که بیشترین بحث و گمانه را در تاریخ هنر برانگیخته است. این اثر رنگ روغن روی تخته (۷۷در۵۳) پرتره همسر تاجر فلورانسی فرانچسکو ژکوندو است که در فرانسه با عنوان «لبخند ژکوند» شهرت یافت. داوینچی ۴سال روی این اثر کار کرد و در میان آثارش علاقه خاصی به آن داشت، تااین‌که آن‌را در اواخر زندگی‌اش به پادشاه فرانسه فروخت. اثر بیش از دو قرن در کاخ پادشاهی فرانسه نگهداری می‌شد و نهایتاً در میانه سده ۱۹ برای نمایش دائمی به موزه لوور منتقل گردید. از اوایل قرن بیستم با توجه فزاینده‌ای که به آثار داوینچی جلب شد، جایگاه او در قامت شاخص‌ترین هنرمند عصر رنسانس، فراتر از رافائل و میکل‌آنژ، تثبیت و مونالیزا به مهم‌ترین پرتره تاریخ و آیکونیک‌‌ترین تصویر از کهن‌الگوی زن بدل گشت.
فریبندگی چهره مونالیزا اغلب باعث کم‌توجهی به پس‌زمینه او می‌شود؛ منظره‌ای کوهستانی در دوردست که طرفین آن به‌طرز شگفت‌انگیزی نامتعادل به‌نظر می‌رسند. دو سوی منظره نه هم‌طراز باهم هستند و نه هم‌عمق؛ دو صحنه بدون پیوستگی که گویی دو مکان مختلف می‌باشند. سرگردانی خط آسمان نیز موجب تشدید این دوگانگی است. با این‌حال هماهنگی رنگ‌های تیره سبز و قهوه‌ای در تقابل با فام‌های روشن بدن و آسمان، استادانه‌ترین کیفیت یکپارچگی را پدید آورده. این تناقض، یکی از رازهای این شاهکار را برملا می‌سازد؛ مونالیزا نه یک زن واقعی است نه پرتره‌ای سنتی، بلکه رابطه‌ای است معنادار بین مدل و منظره یا زن و طبیعت در مفهوم اسطوره‌ای آن. بدین‌ترتیب پرتره زنی مشخص در نهایت به تجسمی از یک صنم جهانی بدل شده است.
افسون نقاشی داوینچی در تبسم مونالیزاست و نگاه مرموزی که پیوسته تغییر می‌کند؛ هنگامی که به چشم‌ها نگاه کنیم، خنده بیشتر و وقتی به لب‌ها نگاه کنیم، خنده کمتر می‌شود! این تغییر به‌خاطر سایه‌ها در گوشه بالای لب است که با تغییر زاویه نگاه، خنده را بزرگ و کوچک می‌کند. سایه‌های گوشه چشم نیز سیمای فیگور را اسرارآمیزتر می‌سازد تا جایی‌که برخی بررسی‌های پزشکی مونالیزا را بیمار، باردار یا حتی ناشنوا تشخیص داده‌اند. خطوط ظریف و سایه‌های گوشه دهان چرخش اندکی به پائین را نشان می‌دهند، لذا چنانچه به دهان خیره بنگریم، مونالیزا لبخند نمی‌زند. لیکن وقتی از دهان دور شده به چشم، گونه یا کل صورت نگاه کنیم، این سایه‌ها با خطوط ظریف لب‌ها درآمیخته و تبسمی پدیدار می‌شود. گویی هرچقدر کمتر خنده را جستجو کنیم، بیشتر آشکار می‌شود. داوینچی بدین‌سان لبخندی تعاملی خلق کرده که اگر سعی کنیم آن را ببینیم، مبهم و گنگ شده ولی اگر از آن دور شویم ظاهر می‌شود. دو عامل دیگر نیز به تشدید لبخند دامن می‌زنند؛ منظره پس‌زمینه و دستان پرتلألو پیش‌زمینه. نگاه بیننده به هرکدام از این دو معطوف شود، خنده شادتر به‌نظر می‌رسد، درحالی‌که تمرکز روی دهان دوباره خنده را محو می‌کند. جلوه زنده و مرموز خنده، با تکنیک تار کردن خطوط و محو کناره‌ها، ابداع درخشان داوینچی بود علیه پرتره‌های تخت و منجمد نقاشان رنسانس.
‌مشهورترین لبخند جهان واقعیتی گریزان دارد که درک آن متکی‌بر زاویه نگاه ماست. داوینچی از این منظر به پیچیدگی‌های شناخت طبیعت انسانی اشاره دارد؛ آنچه در ظاهر انسان‌ها می‌بینیم، ممکن است باعث خطا و سوء‌تفاهم نسبت به احساسات آنها شود. آنچه پرتره زنی خاص را اثری عام و جهانی کرد، خرد انباشته در این اثر در مورد جلوه بیرونی حیات درونی انسان‌ها بود و این که چنین آگاهی هیچ‌وقت قطعی و نهایی نیست و همیشه به نوع نگاه ما بستگی دارد. زن جوان، نشسته بر صندلی، جستجوی ما را نظاره می‌کند و با حسی مرموز تردیدها را مضاعف می‌سازد. او به‌خاطر همین حس، زنده به‌نظر می‌رسد، زنده‌تر از هر پرتره‌ای که تاریخ هنر به‌خود دیده است.

*پژوهشگر تاریخ هنر

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار