ارزیابی نقش آیت الله هاشمی رفسنجانی در تبیین استراتژی‌های جنگی در گفت‌وگو با غلامرضا ظریفیان

سرباز وطن، امین امام

تهران (پانا) - 19 دی ماه سالگرد درگذشت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی بود؛ مردی که در تمامی حوادث و تحولات نیم قرن اخیر ایران حضوری تأثیر‌گذار و محوری داشته است، طوری‌که هیچ حادثه کمی و تحول کیفی بدون ارزیابی نقش و تأثیر‌گذاری وی درآن کامل نخواهد بود

کد مطلب: ۱۱۵۵۶۷۷
لینک کوتاه کپی شد
سرباز وطن، امین امام

به‌گزارش ایران، سکوت بهت آور رسانه‌ها در چهارمین سالگرد درگذشت آیت‌الله، باوجود ناگشوده ماندن پرونده‌های بسیاری در ارتباط با عملکرد ایشان در حوزه‌های مختلف سیاسی - اجتماعی موجب شگفتی و انگیزه‌ای شد تا ولو با تأخیر به شمه‌ای از آن بسیار در حوزه جنگ تحمیلی پرداخته شود.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به‌دلیل جایگاه ویژه‌ای که در نظام داشت، از آغاز در بسیاری از امور ازجمله جنگ تحمیلی دارای نقشی پررنگ بود. اما از سال 1362 نقش حساس تر و کلیدی تری را برعهده گرفت. وی از ابتدا با هدف‌گذاری در تعیین سرنوشت جنگ با توجه به شرایط پیچیده داخلی و خارجی، همچنین دشمنی نظام بین‌الملل با اصل جمهوری اسلامی به طراحی مسیری جهت عبوردادن تحولات مرتبط با پدیده جنگ، جهت دستیابی به نتیجه‌ای مطلوب پرداخت و با درکی روشن از واقعیت‌های صحنه، وارد عمل شده و تدابیر و تمهیدات لازم برای ایفای نقشی تاریخی را برعهده گرفت. متجاوز شناخته شدن طرف عراقی، تنبیه کشور متجاوز و تعیین غرامت و پرداخت آن، همچنین تثبیت وضعیت مرزی براساس توافقنامه الجزایر و بازگشت صلح و امنیت پایدار به مناطق مرزی، مطالبات اصلی و جوهری جمهوری اسلامی بود، اما این مطالبات با ایران هراسی و ترس موهوم از تهدید بالقوه کشورهای منطقه ازسوی انقلاب اسلامی و سرایت روحیه انقلابی با گرایش دینی میان مردم منطقه، بشدت تحدید می‌شد و مسیر ناهمواری را پیش رو داشت.

آیت‌الله با الهام از الگوهای تاریخی از جمله امیرکبیر و با چشم دوختن به افق‌های دوردست درراهی بزرگ قدم گذاشت و سرانجام توانست کشتی جنگ را به ساحل قطعنامه 598 رهنمون شده و از فشارهای توان سوز نظام بین‌الملل و رژیم جنایت پیشه صدام و بعثیان عراق به میزان قابل توجهی بکاهد.
امواج توفنده و سرگردان این فشارها که بعد از جنگ تغییرات زیادی را در منطقه موجب شد، نشان از ظرفیت ویرانگری داشت که جملگی جمهوری اسلامی ایران را نشانه گرفته بودند. مهم‌ترین و ویران کننده‌ترین این امواج که درمحاسبات عادی به حساب نیامده و بدان اعتنایی نشده است، شکل‌گیری افکار عمومی جهانی در مشروعیت بخشی به جنایت‌های ضد بشری صدام و حامیانش علیه کشورمان بود؛ موضوعی که می‌توانست در مراحل بعدی موجودیت نظام نوپای جمهوری اسلامی را با مخاطرات جدی روبه‌رو کند. درسایه روند افکار عمومی‌سازی بنگاه‌های بزرگ خبری، بمباران‌های شیمیایی شهرها و روستاها و موشکباران مناطق مسکونی، جزئی از اقدامات جنگی رژیم بعثی عراق قرار گرفته و حامیان غربی و عربی صدام، دیکتاتور بغداد بدون هیچ لاپوشانی و بی‌هیچ واهمه‌ای با دراختیار قرار دادن سلاح‌هایی که به‌کارگیری آنها جرم و جنایت ضد بشری محسوب می‌شوند و حتی کمک در به کارگیری آنها در این جنایت‌ها سهیم شدند. آیت‌الله هاشمی رفسنجانی با ملاحظه این تهدیدها و مخاطرات بیشتر جنگ را با شرایط مطلوبی به پایان خود نزدیک کرد و از این جهت نامی نیک از خود در تاریخ کشورمان به یادگار گذارد. غلامرضا ظریفیان استاد دانشگاه واز راویان دوران دفاع مقدس در گفت‌وگو با «ایران»به تبیین بخش هایی از این نقش آفرینی اشاره نموده است.

یکی از الزامات جنگ تمرکز مدیریت و هماهنگی کامل میان ارکان جنگ و نسبت آنها با سایر مدیریت‌های سیاسی - اجتماعی بود. آقای هاشمی با توجه به موقعیتی که داشت، برای این جایگاه انتخاب شد. عملکرد ایشان در این موقعیت را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید کمی به مقدمات این بحث بپردازم. حضور در جنگ نا برابری که به ایران تحمیل شده بود، سه رکن داشت. یک رکن آن امام(ره) بود که به دلیل موقعیت ویژه‌ای که داشت، همچنین پیوندی که با مردم برقرار کرده بود از جایگاه معنوی- مدیریتی برخوردار بود. رکن دیگر جنگ، مردم بودند که انقلاب کرده بودند و احساس می‌کردند انقلاب‌شان در معرض خطر است. بنابراین آمدند به صحنه و نقش بسیار مؤثری ایفا کردند. خصوصاً در ابتدای جنگ، در زمینگیر کردن دشمن. این مردمی که می‌گویم از اقشار مختلف بودند که آمدند. رکن سوم به دو بخش قابل تقسیم است، یعنی یک بخش فرماندهان جنگ که در صحنه عملیاتی جنگ حاضر بودند و تلاش می‌کردند جنگ را به نحو شایسته‌ای مدیریت کنند و حماسه‌های زیادی هم آفریدند که تعدادی از آنان شهید شدند و تعدادی همچنان هستند و بخش دیگر بدنه ارتش بود و سپاه و در عین حال نیروهای جهادگر که در عرصه‌های مختلف چه مهندسی جنگ و چه در سایر میدان‌های مورد نیاز جنگ حضور داشتند.

آقای‌ هاشمی از چه سالی در مدیریت جنگ مؤثر بود؟
این وضعیت تا سال 62 ادامه داشت. در این سال‌ها از یک سو شخص امام و شورای عالی دفاع نقش مدیریتی جنگ را برعهده داشتند و از سوی دیگر و در میدان عمل نیز سپاه، ارتش، نیروهای جهادگر و نیروهای مردمی بودند که نقش ایفا می‌کردند. نقش پایدار دفاع مقدس را هم مردم برعهده داشتند. از سال 62 اتفاق جدی‌تری در جنگ صورت گرفت و آن اینکه جنگ علاوه بر فرماندهی میانی که در خود جبهه‌ها حضور داشت، نیازمند یک فرماندهی کلان هم بود تا بنا به اقتضائات میدانی تصمیم‌های فوری گرفته شود و به اجرا گذارد. همچنین با توجه به مسائل سیاست بین‌الملل و با درک عمیق از آن برای جنگ استراتژی‌های مقتضی روز تبیین نماید. در آن مقطع امام(ره) که از نقش معنوی و کاریزما برخوردار بود، اما چون در عمل نمی‌توانست حضور میدانی در جنگ داشته باشد. از این رو جنگ نیازمند مدیریت کلان دیگری بود تا بتواند به تبیین استراتژی بپردازد؛ نقشی که از ظرفیت فرماندهان میدانی بیرون بود و یک فرماندهی دیگری لازم بود تا همه ابعاد مورد نیاز را در کنار یکدیگر قرار دهد و بتواند از همه ظرفیت‌ها به شکل هماهنگ استفاده کند. البته در مورد چگونگی و نحوه ادامه هماهنگی‌ها هم مشکلاتی بود که نهایتاً آقای‌ هاشمی این مسئولیت را برعهده گرفت. درست است که آقای‌ هاشمی تا سال 62 مسئولیتی رسمی و مکتوب از طرف امام نداشت، اما نقش فرماندهی یا جانشینی امام را ایفا می‌کرد و به دلایل عدیده‌ای که شخصیت آقای‌ هاشمی درخود جای داده بود، برای این موقعیت بهترین گزینه بود. ایشان هم از سران تأثیرگذار برای انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بود و هم درک عمیقی از توانایی‌های کشور داشت و هم مورد اعتماد همه اجزایی بود که در جنگ حضور داشتند‌. در رأس همه اعتماد ویژه‌ای بود که حضرت امام به آقای‌ هاشمی داشت. آقای‌ هاشمی از نظام بین‌الملل فهم عمیقی داشت و در میان مسئولیت از این جهت از یک امتیاز نسبتاً خوبی برخوردار بود. ضمن اینکه توانایی‌های آقای‌ هاشمی را نظام بین‌الملل خارج از منطقه هم به رسمیت می‌شناخت.
این خلأ را آقای‌ هاشمی به طور جدی از سال 62 به بعد پر کرد. البته بتدریج موقعیت ایشان تقویت شد، تا جایی که با حکم رسمی امام، جانشینی فرماندهی کل قوای مسلح به ایشان سپرده شد. بنابراین یک موقعیت خاص که بتواند هم سیاست‌های کلان کشور و هم ارتباطات دیپلماسی خارج از کشور و هم ارتباط و هماهنگی میان نیروهای رزمی را به طور مستقیم و جدی‌تر برقرار کند، ایجاد شد تا هم با امام، هم با دولت به معنای هم نخست وزیر و هم ریاست جمهوری و هم با اقشار مردم ارتباط برقرار کند؛ این کاری بود که آقای‌ هاشمی انجام داد.

ویژگی آقای‌ هاشمی برای تصدی چنین موقعیت مهمی چه بود؟
به نظر می‌رسد به دلیل اشرافی که آقای‌ هاشمی بر ابعاد مختلف مسائل کشور داشت، مسائل جنگ نابرابر بخوبی پیش رفت. به گونه‌ای که می‌توان گفت اگر این اتفاق صورت نمی‌پذیرفت، جنگ ما حتماً با چالش و شکاف‌های خیلی جدی روبه‌رو می‌شد و این صبوری و وسعت نظر و در عین حال شجاعت و قاطعیتی بود که توانست در برخی از مقاطع تصمیم‌گیری کند و این تصمیم‌گیری، هم به نوعی مورد اعتماد امام و هم مجموعه تصمیم‌گیران نظام باشد، این نقش‌آفرینی موقعیت خیلی مهمی بود که آقای‌ هاشمی آن را تا پایان جنگ برعهده گرفت. البته نقش آقای‌ هاشمی در اذهان عمومی معطوف شده به مقطع پایان جنگ که ضمن آن آقای‌ هاشمی کار بزرگی را به نفع صلح و آبادانی کشور سامان داد. در اینکه آقای‌ هاشمی در پایان جنگ نقش مؤثری داشته، تردیدی نیست اما این بخش اندکی از آن چیزی است که آقای‌ هاشمی در جنگ برعهده داشته است.
آیا آقای‌ هاشمی نقش حلقه واسط بین جنگ و امام را هم برعهده داشت تا اخبار جنگ آن گونه که بود به امام منتقل شود و در مواقع ضروری تصمیمات اصولی گرفته شود؟
امام هم با فرماندهان درون جبهه ارتباط داشت و هم با مردم و هم با سرانی که نقش کلیدی در جنگ داشتند، ارتباط خوبی داشت. اما وزن هر کدام از اینها متفاوت بود. آقای‌ هاشمی تقریباً نقش فرماندهی غیررسمی‌اش را سال 62 شروع کرد، اما واقعیت این است که تا سال 67 که جنگ به پایان رسید، ما می‌بینیم که اعتماد امام به آقای‌ هاشمی در مدیریت جنگ بیشتر شده تا جایی که امام آن مدیریت نانوشته را به مدیریت نوشته شده تبدیل کرد و به آن کاملاً رسمیت داد که این نشاندهنده این است که امام با همه مشکلات و فراز و نشیب‌هایی که جنگ داشت، تنگناها و مشکلات اقتصادی که کشور با آن روبه‌رو بود، حتی مشکلات اواخر جنگ را که بحث حضور مردم بود‌، می‌دانست و همچنان مدیریت جنگ را در شکل کلان آن قبول داشت. تا آنجا که روز به روز اعتماد امام به این مدیریت افزایش پیدا کرد تا جایی که دیگر آن مسئولیت جانشینی را کاملاً علنی به آقای‌ هاشمی واگذار کرد. حتی زمانی که آقای‌ هاشمی به سمت قطعنامه 598 رفت، به دلیل اینکه امام مسئولیت جنگ را خودش پذیرفته بود و در عین حال به مدیریت آقای‌ هاشمی اعتماد داشت، نهایتاً آن فضایی را که در بحث پایان جنگ بود امام قبول کرد. به این دلیل که آن مدیریت را امام قبول داشت و اتفاقاً نقدی که امام در نامه به مجلس می‌نویسد اساساً نقد به مدیریت کلان جنگ نیست، بلکه نقد به درخواست‌هایی است که در این ارتباط بوده است.

آیا تدابیر آقای هاشمی ناظر به مسائل بین المللی هم بود؟
اساساً آن گونه که در دانش جنگ به آن اشاره شده است، جنگ زمانی شروع می‌شود که سیاست پایان می‌پذیرد. اساساً بنیاد زندگی برپایه سیاست است، سیاست به معنای درستش تدبیر نظام عالم است. جنگ یک امر ناخواسته است. جنگ یک امر استثنایی است در زندگی بشر و وقتی سیاست به پایان می‌رسد، جنگ شروع می‌شود. البته جنگ‌ها طبیعتاً پایان و عدم پایان‌شان متناسب با برخی مقتضیات است. اما واقعیت آن است که آقای‌ هاشمی آن نقش اساسی را که در جنگ برعهده داشت اگرچه ناخواسته بود چون ما جنگ را شروع نکرده بودیم اما واقعیت این بود که ادامه جنگ به مفهوم پایان زندگی بود. آقای‌ هاشمی به درستی از زمانی که در سال 62 وارد فرماندهی جنگ شد، به طور اصولی دنبال این بود که جنگ را چگونه می‌توان پایان داد و این خیلی مسأله مهمی بود. این امری بود که باید در همان نگاه استراتژیک جنگ برای آن تصمیم گرفته می‌شد.

استراتژی آقای هاشمی در ارتباط با پایان جنگ چه بود؟
بنابراین آقای‌ هاشمی جنگ را به سمت یک استراتژی روشنی برد. بدین معنا که ما نمی‌جنگیم برای جنگیدن، بلکه می‌جنگیدیم برای اینکه بتوانیم این جنگ را به شکل مناسبی پایان دهیم. براین اساس مهم‌ترین کاری که آقای‌ هاشمی کرد، این بود که جنگ را در مسیری قرار داد که نهایتاً با تمهیدات و با تلاش‌ها و راهبردهایی برد به سمت مسیری که حاصل برگردد به قبل از جنگ، یعنی برگردد به زندگی و وضعیت حقوقی و مرزی قبل از جنگ. به نظرم مهم‌ترین دستاورد آقای‌ هاشمی این بود که از همان زمانی که وارد فرماندهی جنگ شد، تمام تلاش اش را در جهت تحقق آن صورت داد و این امری نبود که به یکباره در سال 67 رخ دهد. اتفاقاً امام هم با همین نگاه موافقت داشت. در عین حالی که به طور طبیعی در هنگامه جنگ نقش شعارها و انگیزه دادن‌ها جزئی از ذات جنگ است. اما واقعیت این است که جنگ باید نهایتاً به یک شکلی رخت بربندد و پایان بپذیرد. آقای‌ هاشمی این نگاهش را از سال 62 وارد جنگ کرد و بعد هم فرماندهان جنگ عمدتاً اقدامات‌شان را متکی بر همین نگاه سامان دادند. حرف آقای‌ هاشمی این بود که شما یک جنگ موفقی را انجام دهید تا ما، یعنی مجموعه عواملی که در اختیار فرماندهان جنگ نبود، یعنی بخش اقتصاد، دیپلماسی و... آن را ادامه دهیم. آقای‌ هاشمی با این نگاه وارد جنگ شد و در عین حال تلاش کرد که مسیر را به سمت اینکه جنگ را چگونه می‌شود پایان داد ببرد.

به هر حال این جنگ یک جنگ نابرابر بود و همه هم می‌دانیم که بسیاری از سرمایه‌های مادی ما را بشدت تخریب کرد. درست است که به لحاظ معنوی و به لحاظ ارزش‌ها میراث خوبی را بر جای گذاشت، اما اگر تداوم پیدا می‌کرد در آن نابرابری که نظام بین‌الملل در برخوردش با ما داشت این ظرفیت‌ها هم در معرض آسیب قرار می‌گرفت و جامعه با بحران‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی شدیدی روبه‌رو می‌شد. آقای‌ هاشمی تلاش کرد که با یک تدبیر مناسب و درک عمیق از اینکه هر جنگی باید پایانی داشته باشد مسیر این پایان را طراحی کند که در نتیجه این تلاش‌ها نهایتاً به قطعنامه 598 رسید. آن هم در یک مقطع زمانی که شرایط ایجاب می‌کرد این اتفاق بیفتد. بنابراین من تأکید می‌کنم که آقای‌ هاشمی از این جهت نقش بسیار مهم راهبردی را ایفا کرد و جنگ را به سمتی هدایت کرد که نهایتاً درحوزه سیاست برایش تصمیم‌گیری شود. بدیهی است که این اقدامات یکسویه نبود. چون ما بودیم و نظام بین‌الملل، ما بودیم و عراق، ما بودیم و منطقه و این گونه نبود که شما هر چیزی را که می‌خواستید اراده کنید، انجام گیرد.

واقعیت این است که آن اتفاقی که در 598 افتاد، می‌شود گفت یک معجزه بود با این همه البته بخشی مربوط به آقای‌ هاشمی نیست و مرهون ایثارگری ایثارگران و ایستادگی جامعه و مردم و توانایی‌ها و ظرفیت‌های ذاتی انقلاب اسلامی و آن فرهنگ غنی شهادت و... است که به جبران نابرابری‌‌ها پرداخت. اما در همین شرایط پیچیده که مجموعه نظام بین‌الملل مجوز تجاوز را به صدام داد و بعد در ابعاد مختلف از او حمایت کرد و نهایتاً همین نظام بین‌الملل مجبور شد صدام را متجاوز بداند. این خیلی کار بزرگی است. همه اینها کار آقای‌ هاشمی نیست اما خود آن ساماندهی، مدیریت، جهت‌دهی و حرکت به این سمت که ما جنگ را برای جنگ دنبال نمی‌کنیم، بلکه برای صلح می‌جنگیم، جنگ را برای اتمام آن دنبال می‌کنیم، نه اینکه جنگ را بخواهیم ادامه دهیم برای جنگیدن، فهم این موضوع فهم خیلی مهم و تأثیرگذاری بود که به نظرم این فهم را خود امام هم به رسمیت شناخت. اما با همه این نابرابری‌ها، انقلاب، ایثارگری مردم، تلاش‌هایی که فرماندهان ارتش و سپاه، مردم و جهادگران انجام دادند همه اینها به کمک تحقق ایده پایان آبرومندانه جنگ آمد که مدیریت آن را مردم و فرماندهان برعهده نداشتند، بلکه فرماندهی جنگ برعهده داشت که در این فرماندهی جنگ نقش آقای‌ هاشمی بسیار تعیین کننده‌ است.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار