گزارش از وضعیت محیط‌بانانی که پرونده جانبازی آنها در پیچ و خم بوروکراسی اداری گیر کرده است

مردان سربی

تهران (پانا) - «مردان سربی» روایت ۲۰۰ محیط‌بانی است که در راه دفاع از محیط زیست کشور همچنان با زخم‌های عمیق و گلوله‌های سربی در بدن در مناطق چهارگانه به حفاظت از یوزپلنگ ایرانی، خرس‌های قهوه‌ای، کبک سر به زیر، یوزهای در معرض انقراض و کل و بز‌های خودنما مشغولند.

کد مطلب: ۱۱۲۹۷۶۳
لینک کوتاه کپی شد
مردان سربی

به‌گزارش ایران، هرچند گلوله‌های سربی اجازه نمی‌دهد که آنها بی احساس ‌درد و ناراحتی، کوه و صخره‌ها را پشت سر بگذارند و به کمین صیادانی در دره‌های عمیق مناطق حفاظت شده بنشینند. آنها زخمیانی از جمعیتی ۳۴۰۰ نفری هستند که انتخاب کرده‌اند شانه به شانه مرگ از گنجینه‌های گیاهی و جانوری کشور حفاظت کنند، همچنین ۱۴۲ نفر از محیطبانان جان خود را در راه حفاظت از آهو‌ها و جبیرها و کل و بز از دست داده و در سینه سرد گورستان آرمیده‌اند. از این تعداد تنها شهادت ۴۲ نفر آنها احراز شده است. پرونده بسیاری از جانبازان محیط‌بان هم در گیرودار بوروکراسی اداری گرفتار آمده‌ و هنوز جانبازی‌شان احراز نشده است. جانبازانی که گلوله‌های سربی بدن آنها را فتح کرده و عفونت ناشی از گلوله‌های ساچمه‌ای زیر پوست آنها جولان می‌دهد.

هنوز عاشقم با یک زخم عمیق
۵۷ گلوله سربی در بدن «ابوالفضل جلالی‌راد» محیط‌بان پارک ملی گلستان جا‌خوش کرده‌اند. چهار بار زیر تیغ جراحی رفت اما پزشکان تنها توانستند ۱۱ گلوله سربی را از تنش بیرون بیاورند. گلوله‌ها زیر پوستش می‌خزند. سرب‌ها کبد و کلیه‌اش را به اشغال خود درآورده‌اند. برخی از تکه‌های سرب در کنار نخاع‌اش قرار دارند. نزدیک به دو هفته طول می‌کشد تا موبایل او خط بدهد و گفت‌و‌گو با او انجام شود. چون وقتی به مأموریت می‌رود گوشی‌اش از دسترس خارج می‌شود. جلالی با همه دردی که می‌کشد، نمی‌خواهد فرصت رفتن به پارک ملی گلستان را از دست بدهد. غم صدایش را آرام کرده است. می‌گوید: «من گاهی خودم را روی ویلچر تصور می‌کنم.» او محیط‌بان‌زاده است. از بچگی با پدر محیط‌بانش پارک ملی گلستان را وجب به وجب رفته است. حتی سربازی اش را هم به‌عنوان محیط‌بان در پارک ملی گلستان گذراند. پدر که بازنشسته شد، پسر به جای او نشست تا از گوزن‌های پارک ملی گلستان حفاظت کند. وقتی قصه را به شب حادثه می‌برد صدایش آهسته‌تر هم می‌شود و سکوت‌هایش بیشتر. سکوت‌هایش قصه دردی است ناگفتنی. شب قبل از این گفت‌و‌گو را در پارک ملی به مأموریت رفته و حالا از توی رختخواب گفت‌و‌گو را ادامه می‌دهد. می‌گوید: «باید برای مأموریت بعدی ریکاوری کنم من عاشق محیط‌بانی‌ام.» جانش به جان طبیعت گلستان بند است. می‌گوید: «۱۱۰ متر بیشتر نمی‌توانم پشت سر هم راه بروم. باید بنشینم یا دراز بکشم تا دردم آرام بگیرد و دوباره مأموریت را ادامه بدهم.» پنج‌ سال از آن حادثه تلخ که صیادی او را در میان جنگل‌های انبوه اورس و دره‌های عمیق منطقه «سوله‌گرد» پارک ملی به گلوله بست، می‌گذرد.

به اینجای قصه که می‌رسد نفسش بند می‌آید. سکوت‌هایش طولانی‌تر می‌شود و زمان خالی‌تر از هر کلمه بی‌اعتباری. آن شب همکارانش او را به نزدیک بیمارستان متعلق به نیروی هوایی می‌برند اما بیمارستان پزشک ندارد. پرستاران جرأت نمی‌کنند او را بیهوش کنند. با آمبولانس دردش را به «آشخانه» می‌برند و چون آنجا هم طبیبی پیدا نمی‌شود تا زخمش را مرهم بگذارد از مرز گلستان خارج می‌شوند و او را به بیمارستانی در بجنورد خراسان شمالی می‌رسانند. آه بلندی می‌کشد و می‌گوید الان هم که قصه را تعریف می‌کنم حالم بعد می‌شود! پس تعریف نکن، مرد. جلالی راد می‌گوید: «آخر من برادری را که در تمام مسیر همراهم بود هم از دست دادم.کم می‌آورد تا قصه را بازگو کند. آخر تمام این راه را برادری با او بود که حالا نیست. چهار ساعت درد را در مسیر با برادرش تقسیم می‌کند تا به اتاق عملی در بجنورد برسد. برادری که بعدها داعشی‌ها در حادثه تروریستی مجلس به شهادت رساندند. زخم روی زخم. پدرش می‌گوید: «دو پسر داشتم یکی آن‌طور از دستم رفت یکی هم اینگونه با درد زندگی می‌کند.» حرف‌هایی بسیار بیشتر از آنچه در این گزارش می‌آید برای گفتن دارد، اما به قول خودش همه درد دل است و نمی‌خواهد چاپ شود. ساچمه‌ها اختیار کمر و پاهایش را از او گرفته است. هر وقت درد به جانش هجوم می‌آورد هر کجا باشد، باید دراز بکشد. برش‌های جراحی عصب‌هایش را هم درگیر کرده است. او می‌گوید: «با توجه به سربی که در بدنم وجود دارد وقتی دچار عفونت می‌شوم براحتی درمان نمی‌شوم. بدنم به آنتی‌بیوتیک‌های معمولی عادت کرده و اثری ندارد.» جانبازی جلالی راد احراز شده و او منتظر است تا بعد از ۵ سال طبق قانون استخدامی وضعیت شغلی‌اش از پیمانی به رسمی تغییر یابد. می‌گوید: «۸۰ درصد کار انجام گرفته است.»

یادگاری سربی زیر پوست محیط‌بانی
«هادی جلالی» رئیس اداره محیط زیست حمیدیه هم از حادثه رویارویی با شکارچیان غیرمجاز ۸۵ ساچمه سربی به یادگار در بدن دارد. پزشکان از بدن او ۱۱گلوله سربی را بیرون کشیدند. آنها به جلالی گفته‌اند اگر ساچمه‌های گردن، سینه و پاهایش را جراحی کنند، خطر سرطان را به جانش انداخته‌اند. بنابراین باید یاد بگیرد که با این زخم‌‌ها زندگی کند. سرب‌ها هم در گرما او را می‌آزارند هم در سرما. گرمای بی‌پیر خوزستان هم که سرب حالی‌اش نمی‌شود، نفسش را بند می‌آورد. هادی نمی‌تواند ورزش بکند. خوابیدن روی سمت چپ بدنش را هم فراموش کرده است.

«سیدمرتضی تفاخ» محیط‌بان پارک ملی دز را هم با اسلحه «کلاش» زدند. صبح زود بعد از اذان از گشت‌زنی پارک برمی‌گشت تا با سه نفر دیگر از محیط‌بان‌ها صبحانه بخورد. نمی‌دانستند حادثه پشت نیزارها به کمین‌شان نشسته اما دو قایق صیادان غیر مجاز از لای نیزار‌ها بیرون می‌آیند و آنها را به رگبار می‌بندند. فشنگ‌های جنگی در آن حادثه انگشت کوچک و حلقه تفاخ را از کار انداخت. سه سال از آن ماجرا می‌گذرد و هنوز پرونده جانبازی او و سه همکار دیگرش به سرانجام نرسیده است. ‌محیط‌بان‌ها حالا در قانون ضابط قضایی محسوب می‌شوند و باید رفتار سازمانی چون دیگر نیروهای نظامی با آنها شود. تفاخ می‌گوید: «وقتی یک مأمور نیروی انتظامی جانباز می‌شود پرونده‌اش مثلاً بعد از یک سال به سرانجام می‌رسد اما ما بعد از سه سال هنوز به نتیجه‌ای نرسیده‌ایم.»
مهدی قاسمی دیگر محیط‌بان جانباز، حادثه پارک ملی دز است. دز زیستگاه گوزن‌های زرد ایرانی است. قاسمی به «ایران» می‌گوید: «دست راستم فلج شده و خوردگی شدید بازوی راستم هم معیوب جوش خورده‌ است. الان ۲۰ سانت پلاتین در دست راستم دارم. از استخوان پایم برای درمان دستم استفاده کردند ولی باعث محدودیت شدید حرکتی در دست راستم شده است. «پرونده جانبازی او هم در میانه راه است و پس از سه سال دوندگی هنوز تکلیف اش روشن نیست.

«رضا قپانچی‌پور» رئیس پارک ملی دز هم در آن حادثه زخم دید می‌گوید: «۴۰ درصد از کارافتادگی برای من در کمیسیون تأمین تعیین شد. عصب‌های دستم ۵۰ تا ۷۰ درصد آسیب دید. محدودیت حرکتی ندارم اما ضعف عضله دارم. مهره گردنم آسیب دیده است. در پیاده‌روی و فعالیت‌های روزمره‌ام تأثیر منفی دارد.» او رئیس پارک ملی است و باید به مأموریت و گشت‌زنی برود. پرونده جانبازی او هم به سرانجام نرسیده است. آنها خیلی سختی کشیدند تا در دادگاه ثابت کردند که به آنها به قصد کشت شلیک شده است. در نهایت دادگاه تشخیص اقدام به قتل را داد و برای چهار صیاد غیر مجاز ماهی قرار مجرمیت صادر کرد.

«کرم رحمانی» محیط‌بان تالش را هم شکارچی‌های غیر مجاز در یک زمستان برفی در منطقه حفاظت شده لیسار و جوکندان زدند. او در حالی که سعی داشت اسلحه را از شکارچی بگیرد انگشتش را از دست داد. چهار بار اتاق عمل رفت ولی آن انگشت دیگر برایش انگشت نشد. او می‌گوید: «طبق قانون من بیمه خدمات درمانی هستم اما بیمه اعلام کرده چون حین انجام وظیفه این اتفاق افتاده یک ریال پول به من تعلق نمی‌گیرد. سازمان هم از طریق اضافه کار و فاکتورهای مختلف به من کمک کرد. نزدیک 18-17 میلیون خرج کردم اما بیمه فقط ۷میلیون آن را تقبل کرد.» این هزینه با توجه به حقوق پایین محیط‌بان‌ها، هزینه بسیار بالایی است. پرونده جانبازی او هم بعد از یکسال راه به جایی نبرده است.

محیط‌بانی به‌دنبال پای مصنوعی هوشمند
قصه «سیدامین هادی‌پور» محیطبان پاسگاه کارون‌شهر و گتوند شاید تلخ‌تر از قصه دیگر محیط‌بان‌ها باشد. شکارچیان به‌دنبال انتقام از محیط‌بان دیگری بودند.او را در محیط‌بانی نیافتند و گلوله‌های خشم خود را بر سر هادی‌پور خالی کردند. او پایش را از دست داد و این روزها به‌دنبال پای مصنوعی هوشمند است. هزینه این پا نزدیک به دو میلیارد تومان است. هزینه‌ای که سازمان می‌گوید پرداخت آن از عهده‌اش خارج است. هادی‌پور برای جمع‌آوری این مبلغ دست به دامان شبکه‌های اجتماعی شد. این مسأله به ایجاد حواشی‌ای منجر شد و در نهایت پردیسان اعلام کرد برای هادی‌پور همان پای مصنوعی را تهیه می‌کند که دیگر جانبازان استفاده می‌کنند. هادی‌پور می‌گوید: «من با پایی که جانبازان استفاده می‌کنند نمی‌توانم مأموریت بروم. این پا مدام باعث لنگیدن می‌شود. پای هوشمند می‌خواهم که بتوانم در مناطق تردد کنم.» او می‌گوید: «سازمان شرکت واردکننده تجهیزات پای مصنوعی هوشمند را به من معرفی کرد اما بیمه حاضر به تقبل هزینه نشد. در نهایت به پیشنهاد سازمان حفاظت محیط زیست فراخوان دادیم. اما حواشی اجازه ادامه کار را نداد.» او می‌گوید: «من پایم را برای حفاظت از این آب وخاک داده ام. از اول تیرماه خانه‌نشین شده‌ام و دارم فرصتم را برای استفاده از پای مصنوعی هوشمند از دست می‌دهم.»

نیم نگاه
‌محیطبان‌ها حالا در قانون ضابط قضایی محسوب می‌شوند و باید رفتار سازمانی چون دیگر نیروهای نظامی با آنها شود اما به گفته یکی از محیطبانان «وقتی یک مأمور نیروی انتظامی جانباز می‌شود پرونده اش مثلاً بعد از یکسال به سرانجام می‌رسد اما ما بعد از سه سال هنوز به نتیجه‌ای نرسیده‌ایم.»

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار