مرعشی: برای ۱۴۰۰ صحنه سیاسی نیاز به تغییر دارد

تهران (پانا) - عضو حزب کارگزاران سازندگی ایران معتقد است برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ به صورت رقابتی، چند بعدی و چند کاندیدایی برای عبور ایران از شرایط امروز بسیار ضروری است و برای چنین کاری و ایجاد نشاط سیاسی در مردم، صحنه سیاسی نیاز به تغییر دارد.

کد مطلب: ۱۱۱۲۲۲۹
لینک کوتاه کپی شد
مرعشی: برای ۱۴۰۰ صحنه سیاسی نیاز به تغییر دارد

سیدحسین مرعشی در گفت‌وگویی با ایرنا، مجلس یازدهم را «بیش از اندازه یک‌دست» می‌داند و تاکید دارد: این مجلس کاملا تک جناحی است و حتی اصولگرایان کشور را هم پوشش نمی‌دهد. او صریح است و بی‌رودربایستی و البته خوش‌مشرب. به واسطه حضور بلندمدت در دولت و مجلس و البته کار اقتصادی غیردولتی، واقعیت‌ها را خوب می‌فهمد. بعد از آن که مشکلات پیچیده امروز کشور را حسابی تبیین می‌کند، در پاسخ به اینکه در این شرایط چه باید کرد، با همان لحن شوخی و جدی‌اش می‌گوید: «چنین چیزی در تخصص ما لیبرال‌ها نیست؛ در تخصص انقلابی‌هاست!» سخنگوی حزب کارگزاران که سابقه استانداری، دو دوره نمایندگی مردم در مجلس و ریاست دفتر رئیس‌جمهوری را در کارنامه دارد، به بیان تحلیلش از شرایط سیاسی کشور بعد از روی کار آمدن مجلس دهم، چشم‌انداز اقتصادی کشور و آینده تحریم‌ها پرداخته است.

متن گفت‌وگو با این چهره سیاسی اصلاح طلب به شرح زیر است

مجلس فعلی حتی اصولگرایان را هم پوشش نمی‌دهد

جناب آقای مهندس مرعشی، ملت ایران، شما را به عنوان یک چهره سیاسی باتجربه و فرهیخته می‌شناسند که در سال‌های متمادی، هم در عرصه قانون‌گذاری در مجلس بوده‌اید، هم در مسئولیت‌های اجرایی و هم از چهره‌های شناخته شده در عرصه سیاست و احزاب. با توجه به این که مجلس، کار خود را به تازگی شروع کرده است و شما نیز چند دوره نماینده مجلس بوده‌اید، ابتدا از وضعیت مجلس شروع کنیم، ارزیابی شما از مجلس چیست؟ و روند قانون گذاری در کشور را چگونه می‌بینید؟

در حال حاضر، نقش تقنینی مجلس چندان مورد اختلاف نیست. هم کشور به اندازه کافی قانون دارد و هم این اجماع حاصل شده است که نمی‌توان با قانون، تغییرات مهمی در کشور رقم زد. نگاه به مجلس اکنون صرفا از منظر گرایش‌های سیاسی، مورد توجه است. اگر بخواهیم از این جهت به مجلس فعلی نگاهی داشته باشیم، این مجلس بیش از اندازه یک‌دست شده است و نمی‌توان گفت صاحبان سلیقه‌ها و نحله‌های فکری و سیاسی مختلف کشور را نمایندگی می‌کند. این مجلس کاملا تک جناحی است و حتی اصولگرایان کشور را هم پوشش نمی‌دهد. حضور اصولگرایان میانه هم در این مجلس، کم رنگ است و حضور پررنگی نیست. این هم گامی است که عده‌ای آن را می‌پسندند و فکر می‌کنند به یک‌دست شدن حکومت و نظام کمک می‌کند. عده‌ای هم مانند ما، نمی‌پسندند.

ما فکر می‌کنیم واقعیت سیاسی را نمی‌توان پنهان کرد. امروز جناح‌های سیاسی چندگانه در کشور وجود دارد. اگر بخواهیم نگاه واقع بینانه‌ای داشته باشیم، اصلاح‌طلبان، حداقل نیمی از سیاست ایران هستند که در این مجلس حتی قادر نیستند یک فراکسیون ده نفره داشته باشند. اصولگرایان میانه که زمانی آقای ناطق و الآن هم آقای علی لاریجانی، آنها را نمایندگی می‌کند، جایگاه مهمی در مجلس ندارند. تیپ اصولگرایان پایداری یا انقلابی، اکثریت قاطعی در مجلس دارند. اگر به گروه حامیان آقای روحانی به عنوان اعتدالیون و یکی از نحله‌های فکری نگاه کنیم، آنها هم جایگاه مهمی در مجلس ندارند. بنابراین، ترکیب مجلس، ترکیب یک‌دستی است که در تجربه گذشته هم این از اتفاق‌ها رخ داده است.

نتیجه تجربه‌های گذشته چه بود؟

نتیجه مجلس دوم که مجلس یک‌دست خط امامی بود، این بود که از درونش دو جبهه راست و چپ قدیم یا اصلاح‌طلب و اصولگرای فعلی خارج شدند. در مجلس ششم هم که اکثریت قاطعی از اصلاح‌طلبان در آن بودند، اصلاح‌طلبان عملا در انتهای آن مجلس، حداقل به دو گروه کلی تقسیم شدند. یک گروه را آقای کروبی نمایندگی می‌کرد و نمایندگی گروه دیگر را آقای نبوی و آقای رضا خاتمی بر عهده داشتند. قاعدتا اگر روند عادی باشد و مسئله خاصی پیش نیاید، این مجلس هم جریان انقلابی یا اصولگرای انقلابی را در شرایط نبود رقیب، تقسیم بر دو می‌کند. این اتفاق از نظر من، مثبت نیست. در مجلس اول، همه حضور داشتند که بعد از آن، حوادث خونین سال ۶۰ اتفاق افتاد. انتهای مجلس اول، به تثبیت خط امام در مجلس منجر شد. اگر مبدا این اتفاق را از مجلس دوم در نظر بگیریم، هر چه به جلو می‌آییم، مدام تقسیم بر دو می‌شویم.

مادامی که در عرصه سیاسی ایران، جریان تقسیم بر دو شدن حاکم است، نمی‌توان از آن نشاط سیاسی و رشد سیاسی انتظار داشت و سیاست‌ورزی نمی‌تواند عمق پیدا کند. بر خلاف برخی دوستان که از آن حذف شدن‌ها استقبال می‌کنند، ما فکر می‌کنیم باید از جایی شروع به جمع شدن کنیم. اگر نتوانیم دوباره شروع به جمع کنیم، اگر پروسه را تغییر ندهیم و یکدیگر را تایید نکنیم، با هم همکاری نکنیم و به اختلاف نظرها احترام نگذاریم و مشارکت در سیاست را توسعه ندهیم، نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که کارهای مهمی برای ایران انجام شود یا خدمتی به جمهوری اسلامی ارائه کنند.

خدمت به جمهوری اسلامی در عرصه سیاست، این است که جای رفتن به سمت تک صدایی و تمرکز قدرت در یک جناح یا گروه، به سمت چند صدایی و تکثر پیش رویم.

چهار دلیل یکدست شدن مجلس یازدهم

اشکال در کجا بوده که مجلسی به این صورت شکل گرفته است، طوری که حتی جریان‌های اصولگرا هم به طور جامع در آن حضور ندارند؟

این اشکال از منظر من، سه منشا داشته است: منشا اول آن، سیاست گذاران انتخابات هستند. هر مجلسی قبل از شروع انتخابات، در ذهن و صحنه سیاست گذاری، تصویر می‌شود. تصویری که سیاست گذاران از مجلس داشتند، یک مجلس یکپارچه و بی دردسر بود. اشتباه دوم را از نظر من، شخصیت‌های سیاسی می‌کنند. آنها برای این که از رد صلاحیت یا شکست احتمالی در انتخابات ضربه نخورند، برای کشورشان فداکاری نمی‌کنند و به صحنه نمی‌آیند. خیلی از کسانی که در جبهه اصولگرایی یا اصلاح‌طلبی می‌توانستند کاندیدا شوند، این کار را نکردند. اگر بخواهم دو نفر از جبهه خودمان و از جبهه اصولگرایی را به طور مشخص نام ببرم، آقایان علی لاریجانی و محمدرضا عارف هستند. این دو در مجلس حضور داشتند. به اهمیت مجلس هم واقف بودند اما ثبت نام نکردند. من به این کار، عافیت‌طلبی غیرمسئولانه سیاستمداران می‌گویم.

سومین نکته مربوط به گروه‌های سیاسی بود. آنها تحت تاثیر عامل چهارمی که به آن خواهم پرداخت، یعنی خستگی مردم از فضای سیاسی، به جای هدایت افکار عمومی، تسلیم گرایش مردم شدند. در حالی که سیاستگذار، تسلیم گرایش عمومی مردم نمی‌شود. سیاستگذار کسی است که بتواند روی فضای عمومی، خواسته‌ها و جهت گیری مردم اثر بگذارد. اما آنها هم عمدتا از انتخابات کناره گیری کردند. چه احزاب اصولگرا و چه احزاب اصلاح‌طلب. چهارمین عامل هم خود مردم هستند.

مردم ایران سال ۹۲، کاری کارستان کردند

مردم رنجیده بودند. ریشه رنجش مردم هم به کارکرد نهادهای منتخب خودشان برمی‌گردد. مردم ایران در سال ۹۲، کارستانی کردند تا آقای روحانی رئیس جمهور شود. در سال ۹۴ هم مجلس قبلی را شکل دادند. روزی که ۳۰ نماینده از تهران برنده شدند، روزی تاریخی بود. کف رای ما از سقف رای جناح مقابل، بیش از ۵۰ هزار تا بیشتر بود. برد خیلی قاطعی رقم خورد. در سال ۹۶، هم رای آقای دکتر روحانی افزایش پیدا کرد، هم شورای شهر تهران، مشهد و شهرهای بزرگ را بردیم. اینها روزهای تاریخی بودند. مردم و ما تا سال ۹۶ خیلی خوب حرکت کردیم. چرا باید از سال ۹۶ تا ۹۸، ظرف دو سال، کارکرد منتخبان مردم در مجلس، شورای شهر و دولت طوری می‌بود که مردم بگویند انتخابات چه اثری دارد!؟ چرا نباید خوب حرکت می‌کردند؟ اگر هم خوب حرکت کردند، چرا نتوانستند آن را به مردم منتقل کنند؟

واقعا کارکرد آنها مشکل داشت یا موانعی بر سر راه بود؟

ابتدا در مورد مجلس می‌گویم که رقابت آقای لاریجانی با آقای عارف بر سر ریاست مجلس، باعث شد عمده منافع مجلس به پایداری داده شود. اگر آقای عارف با دکتر لاریجانی با هم در طول عمر آن مجلس، متحد می‌ماندند، مجلس دارای دو فراکسیون می‌شد، نه سه فراکسیون. البته دولت هم در اینجا یک اشتباه تاریخی کرد. حزب اعتدال و توسعه از سه فراکسیونی شدن مجلس استقبال کرد که این خطای بزرگی بود.

بعد از انتخابات مجلس دهم، در یک سفر استانی به کرمان خدمت آقای روحانی بودم. با هواپیما به سمت تهران می‌آمدیم. آقای دکتر روحانی از من پرسید مجلس دهم را چطور می‌بینید؟ گفتم مجلس دهم یک برنده دارد و آن هم شما هستید. گفتند چطور؟ گفتم دو فراکسیون تشکیل می‌شود که اکثریت هر دو، همراه با دولت می‌شوند. برگ برنده در مجلس دست شماست. اما دوستان و نزدیکان آقای دکتر روحانی، این برگ را سوزاندند. کار را به جایی رساندند که آقای دکتر روحانی، بازنده مجلس دهم شد. طوری که ۱۹۰ رای منفی به پاسخ رئیس جمهور به یک سوال داده شد. نتیجه‌اش هم این شد که مجلس یازدهمی شکل گرفت که دیگر نه آقای لاریجانی در آن هست و نه آقای عارف. منظور شخص اینها نیست، جناح آنهاست. نه اصلاح‌طلبان در آن هستند و نه اصولگرایان میانه‌رو.

اما برخی شخصیت‌ها معتقدند شرایط اقتصادی، کار را جایی کشاند که مردم این واکنش را در انتخابات نشان دادند.

شرایط اقتصادی هم حتما موثر بوده است و ریشه آن به ظهور ترامپ برمی‌گردد. ما با ظهور ترامپ، گرفتار مشکلی اساسی شدیم که نه توانستیم آن را مدیریت کنیم و نه توانستیم آن را برای مردم، درست تبیین کنیم. حداقل می‌توانستیم به این مردمی که پای کار آمده بودند و رای داده بودند، مطالب را درست توضیح دهیم و واقعیت‌ها را به آنها بگوییم تا سرمایه اجتماعی‌مان حفظ شود.

وقتی طرف مقابل زیر میز برجام زد، باید برگ دیگری رومی‌کردیم

اشکال در سیاست‌ها بود یا در موانع؟ آیا برای اجرای آن سیاست‌ها، مانع ایجاد نکردند؟

ترکیب اینهاست. نمی‌توان در مورد آن، نظر قاطع داد. اگر امکان عمل به وعده‌های دولت به ملت وجود نداشت، حداقل باید سرمایه اجتماعی خود را در رابطه با ملت حفظ می‌کردیم. گاهی کنار کشیدن هم بخشی از سیاست‌ورزی است. بالاخره دولتی آمده که سیاستش گفت‌وگو و مصالحه با دنیا بوده است. برنامه‌اش را هم پیش برده و به برجام رسانده است. طرف مقابلش، زیر میز زده است. اگر طرف مقابل، زیر میز زد، ما هم باید مشابه او رفتار می‌کردیم. اگر او بخواهد تند شود، ما هم تند می‌شویم.

این چیز خیلی عجیبی در ایران است که سیاستمداران ما، هم سیاستمداران صلح هستند، هم می‌خواهند سیاستمداران جنگ سرد باشند. اینها با هم سازگاری ندارد و به نفع کشور هم نیست. بالاخره دو حالت بیشتر نداریم. یا باید بگوییم خروج آمریکایی‌ها از برجام، نتیجه سیاست‌ها و موانع داخلی برجام بوده و جناح مخالف برجام در داخل کشور دشمن را تحریک و کاری کردند که برجام متوقف شد و این فشار سنگین اقتصادی به مردم وارد شد، یا طرف خارجی که به او اعتماد کردیم و بالاتر از اعتماد، مصوبه شورای امنیت را برای برجام گرفتیم، او زیر میز زده است. هر کدام از این دو که باشد، مگر می‌شود دولتی که برجام را پی ریخته است، خودش برجام را از بین ببرد؟

مخالفان برجام هم به خوبی می‌دانند برجام چه منافعی برای ایران داشته است

مستحضرید که قبلا تجربه مشابهی داشتیم. دولت اصلاحات آمد و فضای مثبتی در سیاست خارجی ایران از جمله در مذاکره با آمریکا ایجاد شد. بعد از آن، شکل‌گیری دولت احمدی‌نژاد را داشتیم که اتفاقات خاص خود را داشت. به نظرتان نوع واکنشی که شما توصیه می‌کنید، باعث نمی‌شد دولتی مشابه دولت احمدی‌نژاد بیاید؟ آیا چنین دولتی مقبول شما بود؟

نه، بحث مقبولیت نیست. نگاه شما می‌تواند نگاه ملی باشد، نگاهی هم می‌تواند جناحی باشد. من می‌گویم حتی با نگاه ملی، اگر فرض کنیم موانع داخلی و مخالفان داخلی برجام، آنقدر نیرومند هستند که می‌توانند برجام را متوقف کنند، دلیلی ندارد دولتی که برجام را پی‌ریزی، طراحی و محقق کرده است، تسلیم شود و با دست خودش برجام را از بین ببرد. حداقل این است که می‌گوید تا اینجا توانستم انجام دهم.

به نظرم، حتی مخالفان برجام هم در موضعی نبودند که آن را از بین ببرند. درست است که مخالف‌خوانی می‌کنند، اما خودشان هم به خوبی می‌دانند برجام چه منافعی برای ایران داشته است. این که اگر خودشان در قدرت باشند، آن مسئله را حل می‌کنند، امر دیگری است. ما می‌خواهیم کشور جلو برود یا خودمان جلو برویم؟ ما می‌خواهیم کشور جلو رود. اگر ملی نگاه کنیم، منافع جناحی آن را هم خواهیم برد.

در آن صورت چه اتفاقی می‌افتاد؟

سرمایه اجتماعی ما نمی‌سوخت.

برای عبور از بحران‌ها، برگزاری پرشکوه و رقابتی انتخابات ۱۴۰۰ ضروری است

ظاهرا آقای روحانی هم به موردی که اشاره کردید، رسیده بودند و اگر خاطرتان باشد، ایشان در کنفرانس خبری اعلام کردند خواستم استعفا بدهم، اما مورد موافقت قرار نگرفت. با این وصف، ایشان باید چه کاری انجام می‌داد؟

نمی‌دانم و از موضوع استعفای ایشان اطلاعی ندارم. نمی‌خواهم خیلی وارد گذشته‌ها شوم و در آن بمانم. بیشتر به دنبال بحث‌های آینده هستم. این را هم به طور کلی عرض می‌کنم که چهار عاملی که گفتم، در یکنواختی مجلس موثر بوده است.

اگر نگاه به آینده در سیاست ایران، در نزد سیاست گذاران انتخابات، نزد نهادهای تعیین کننده و راهبردی نظام، همان سیاست نگاه به انتخابات مجلس یازدهم باشد، حتما مسیر پر هزینه‌ای برای کشور خواهد داشت.

در شرایط امروز ایران به نظر می‌آید برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ به صورت رقابتی، چند بعدی و چند کاندیدایی برای عبور ایران از شرایط امروز خیلی ضروری است. چه نگاه ما به سیاست داخلی باشد تا نشاط سیاسی به جامعه برگردد و مردم را دوباره در دفاع از جمهوری اسلامی و دفاع از کشورشان به صحنه بیاوریم، چه بخواهیم در مسائل بین‌المللی دولت و مذاکره کنندگان را پشتیبانی و تقویت کنیم، قاعدتا باید مذاکراتی برای حل مسائل بین‌المللی ایران شروع شود. برای این کار، نیاز به تغییر صحنه داریم. نیاز به صحنه جدید داریم. تا کنون این موضوع، چند بار در ایران تجربه شده است.

تجربه گذشته، دو فراز دارد. یک فرازش برای سال ۷۶ است. وقتی آقای خاتمی با ۲۰ میلیون رای انتخاب شد، فضای سیاسی بین‌المللی را کاملا تغییر داد. خاطرتان هست که در ماه‌های پایانی دولت دوم آقای هاشمی به دلیل دادگاه میکونوس، ۱۵ تن از سفرای اروپایی، ایران را ترک کرده بودند. بعد از آغاز ریاست جمهوری آقای خاتمی، ما برای بازگشت آنها شرط گذاشتیم که مثلا سفیر آلمان که پیش از همه رفته بود، باید صبر کند و بعد از بقیه سفرا برگردد و اروپایی‌ها هم تمام شرایط ما را پذیرفتند. فراز دیگر هم مربوط به سال ۹۲ و بعد از ریاست جمهوری آقای روحانی است که باز هم فضای بین‌المللی به نفع ایران تغییر کرد. الآن هم فکر می‌کنیم مصلحت کشور، پی ریزی انتخابات چند جانبه و پرشوری است که بتواند با به صحنه آوردن مردم، منافع سیاسی ایران را حداکثری کند. اما این که چنین ضرورتی محقق می‌شود یا نمی‌شود، به سیاست گذاران، شخصیت‌ها و احزاب بستگی دارد. سیاست گذاران باید فضا را تلطیف و باز کنند و پیام‌های روشن بدهند. شخصیت‌ها باید گذشت کنند و به صحنه وارد شوند. نباید محافظه‌کاری شخصی داشته باشند. احزاب هم باید ضرورت مشارکت وسیع را درک کنند و به صحنه بیایند.

بهتر است در انتخابات ۱۴۰۰، به جای فرد، یک سبد هدف قرار بگیرد

آیا تکثر نامزدها، مشکلی از جمله برای اصلاح طلبان ایجاد نمی‌کند؟

منظور من تکثر نامزدها نیست بلکه حضور نمایندگان همه گرایش های اصلی سیاسی کشور است. از طرفی، اینکه در جبهه ما چه اتفاقی رخ خواهد داد، معتقدم ما باید روی یک نفر اجماع کنیم اما باید یک نفر از هر جبهه حضور داشته باشد.

انتخابات ریاست جمهوری تا سال ۷۶ یعنی از بعد از انتخاب مرحوم شهید رجایی تا انتخاب دوم آقای هاشمی، اجماعی بوده و راجع به رئیس جمهور اجماع صورت می‌گرفته است. البته آقای توکلی در دور دوم آقای هاشمی، خلاف آن اجماع عمل کرد، ولی در مجموع، ریاست جمهوری به صورت اجماعی صورت می‌گرفت. نظام و جناح‌های سیاسی نظام، توافق داشتند که مثلا آیت‌الله خامنه‌ای، دو دوره رئیس جمهور ایران شوند. دو دوره هم نسبت به ریاست جمهوری آقای هاشمی توافق شده بود. همه می‌خواستند و می‌گفتند آقای هاشمی، بهترین است. اما از سال ۷۶ دوباره وارد انتخابات رقابتی شدیم. از آن زمان تا امروز، همه این انتخابات، نقطه مشترکی با هم دارند. دو دوره آقای خاتمی، دو دوره آقای احمدی‌نژاد و دو دوره آقای روحانی و در این ۲۴ سال، این وضعیت امری غالب بوده است.

گاهی گفته می‌شده نظام جمهوری اسلامی و یا برخی نهادها، کسی را به طور مشخص، هدف گرفته‌اند ولی در همه موارد نیز آن هدف محقق نشده است. به همین دلیل، من به عنوان برادر کوچک شما عرض می‌کنم بهتر است در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰، به جای آن که فردی هدف قرار بگیرد، باید یک سبد انتخاب شود. یکی از اصولگرایان، یکی از اصلاح‌طلبان، یکی از اعتدالیون و حتی یکی از پایداری‌ها می‌توانند در آن سبد حضور داشته باشند، چه اشکالی دارد؟ اینها همین الآن هم نحله سیاسی هستند. بقیه این سبد و رقابت گروه‌های سیاسی را به انتخاب مردم واگذار کنیم. این برای نظام، خیلی بهینه‌تر است تا این که گفته شود نظام یا برخی نهادها بر فرد خاصی نظر دارند. بالاخره در این چهار نحله سیاسی، حتما شخصیت‌هایی یافت می‌شوند که می‌توانند در چارچوب نظام کار کنند. مردم هم قدرت انتخاب وسیع‌تری خواهند داشت. تحلیل من این است. این طرح و پیشنهادی است که در ذهن من است و معتقدم اگر محقق شود نشاط سیاسی به جامعه بر می گردد و مسائل بین‌المللی ما هم با سرعت بیشتر و هزینه کمتر حل می شود.

برخی معتقدند برای تحقق این رویداد، اصلاح‌طلبان نیاز به ترمیم رابطه خود با نظام دارند تا این اتفاق بتواند رخ دهد. آیا فکر می‌کنید جبهه اصلاح‌طلبان به سمت بازسازی و ترمیم این رابطه اقدام می کنند؟

عمده اصلاح‌طلبان از این موضوع استقبال می‌کنند. چنین چیزی لازم است و جبهه اصلاح‌طلبان، با علاقه از ترمیم رابطه استقبال می‌کند.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار