دوم بهمن؛ حماسه‌ پارتیزان‌ها

ارومیه (پانا) - عبدالحق حسنی یکی از حاضرین در حماسه دوم بهمن ماه 1357 ارومیه ، فرزند شیخ حاج غلامرضا حسنی امام جمعه فقید ارومیه و پرچم دار حماسه 2 بهمن است. در خصوص این اتفاق تاریخی پانا گفتگویی با او انجام داده‌است.

کد مطلب: ۱۰۰۷۳۹۳
لینک کوتاه کپی شد
دوم بهمن؛ حماسه‌ پارتیزان‌ها

19دی 56 در قم، 29 بهمن 56 در تبریز، 10 فروردین 57 در کرمان و 17 شهریور 57 در تهران هر کدام یادآور حماسه سازی های مردمان یکی از شهرهای کشور است که برای به ثمر نشاندن انقلاب اسلامی انجام شده است. اما در این میان دوم بهمن 57 نیز به نام ارومیه‌ای‌ها ثبت شده که نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران است که مردم مسلحانه بر علیه رژیم طاغوت قیام می کنند.

شخصی به نام «هومان» از یک خانواده روستایی و مذهبی ارومیه‌ای، پس از گذراندن دانشکده افسری و اشتغال در گارد جاویدان برای فرماندهی لشگر 64 ارومیه در زادگاهش انتخاب و راهی ارومیه می‌شود. آنگونه که نقل شده است او فرد لاقید و لامذهبی نبوده و بسیاری از رفتارهای فرماندهان عالی رتبه شاه در ایشان دیده نشده است.

ارومیه‌ای بودن و روحیه خاص او سبب شد برخورد نظامی‌ها با انقلابیون در شهر، رضایت بالایی‌ها را فراهم نکند. بنابراین پس از تذکرات عدیده تصمیم گرفته می‌شود او عزل و سپس به تهران منتقل شود و فردی با روحیه برخورد آهنین با مردم انقلابی به فرماندهی انتخاب شود. شاهد مثال این عدم رضایت، به کار گماردن «ورهرام» با اختیارات تام در 36 روز مانده به پیروزی انقلاب است.

شخص خسروداد (فرمانده هوانیروز) به پادگان قوشچی آمده و هومان نیز به آنجا احضار می‌شود تا پس از بازجویی از چرایی نبود برخوردهای خشن با انقلابیون، جلب و به تهران اعزام شود.

طراحی بعدی خسروداد، اعزام تیمسار بدره ای و تهییج افسران شورشی لشگر برای حرکت از داخل لشکر به سوی شهر و حمله به انقلابیون (مسجد اعظم) بوده است.

19 دی 56 در قم، 29 بهمن 56 در تبریز، 10 فروردین 57 در کرمان و 17 شهریور 57 در تهران هر کدام یادآور حماسه سازی های مردمان هر یک از شهرهای کشور است که برای به ثمر نشاندن انقلاب اسلامی انجام شده است. اما در این میان دوم بهمن 57 نیز به نام ارومیه‌ای‌ها ثبت شده، نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران که مردم مسلحانه بر علیه رژیم طاغوت قیام می کنند.

همسر تیمسار که متوجه خروج تانک‌ها از لشکر می شود خود را به در خروجی رسانده و بدون اطلاع از طراحی‌ها، افسر مربوطه را به مقدسات قسم می‌دهد که تا تیمسار نیامده دست به چنین کاری نزنند. البته او موفق می شود از خروج تعدادی از ستون زرهی به بیرون جلوگیری کند.

ستون زرهی و نیروهای نظامی همراه در خیابان امام (ره) با مردم درگیر می‌شوند تا جایی که انقلابیون با به زیر کشیدن درختان تنومند خیابان و تخریب نرده های حاشیه آن مانع حرکت سریع آنان به سمت مسجد می‌شوند.

برخی از ادوات و نظامیان خود را به روبروی مسجد اعظم رسانده و چند شلیک توپ انجام می‌دهند که به گنبد آن اصابت می کند.

حجت الاسلام حسنی‌ که چنین روزهایی را پیش بینی می‌کرده با سلاح هایی که کار با آنها را به جوانان آموزش داده بود، در اطراف مسجد دست به مقاومت زده و موفق می‌شود تلفاتی را به آنان وارد و نظامی ها را مجبور به عقب نشینی نماید. اوضاع شهر به هم می‌ریزد. کسی باور نمی‌کرد که مردم مسلحانه در مقابل رژیم بایستند.

اقتدار هر چه توپ و تانک و ... بود می‌ریزد. استاندار که خود یک نظامی است و تمام اختیارات در دست اوست با درک حساسیت موضوع خواهان بازگشت هومان به شهر می‌شود. هر چند دو روز پس از آن حادثه عزل و خزایی جانشین او می‌شود.

اخبار خیابان امام (پهلوی سابق) و مسجد اعظم و مقاومت مردم به گوش خسروداد می‌رسد و او از ترس سقوط شهر و اشغال پادگان، تیمسار را رها کرده و به لشکر باز می‌گرداند. خبر اولین جنگ مسلحانه مردم انقلابی با رژیم شاه به سرعت شهر به شهر شده و به گوش رهبران انقلاب در تهران می‌رسد.

هر چند در وقایع نگاری‌ این رخداد استثنایی در آن روزها، کار علمی چندانی صورت نگرفته ولی اصلی‌ترین دستاورد قیام دوم بهمن ارومیه، علنی شدن حرکت مسلحانه مردم علیه رژیم و سقوط آن در منطقه بود به گونه‌ای که بعدها در اعترافات هومان این موضوع به دقت بیان شده است. به عبارتی رژیم شاه در ارومیه دوم بهمن سقوط کرد.

گفتنی است؛ تیمسار هومان به علت همان رفتار معتدل خود در دوره انقلاب، جزء چند نفری بود که در شمار فرماندهان ارتش در استان‌ها به اعدام محکوم نشده و پس از مدتی بازداشت، رها و با درجه سرهنگی حتی بازنشسته شد به صورتی که در مجلس اول به دیدار آقای حسنی رفته و با همدیگر خاطرات زمان انقلاب را یکی در کسوت رهبر انقلابیون و پیروز میدان و دیگری در جایگاه فرمانده نظامی ها و شکست خورده میدان مرور کرده اند. براساس سند موجود وی شخصاً در اسفند 57 به ستاد نیروی زمینی تهران مراجعه و خود را به آنان معرفی کرده است.

چند روز بعد از دوم بهمن 57 که نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی است، مردم تهران و چند شهر بزرگ کشور به پادگان‌ها ریخته و علیه رژیم مسلحانه دست به قیام زدند. و سر آخر در روز بیست و دوم بهمن رژیم پوشالی شاه سقوط و از صحنه تاریخ حذف شد.

دوم بهمن ۵۷ واقعه‌ای بود که به جهت عدم ثبت مکتوب آن، خاک گرفت و از یادها رفت تا آن که حدود یک دهه پیش، بار دیگر توسط جوانان این شهر از دل تاریخ بیرون کشیده شد.

نبود اسناد مکتوب باعث می‌شود برای آنچه که در دوم بهمن ۵۷ گذشت، سراغ حاضران آن روز رفت. از جمله آن حاضران می‌توان به عبدالحق حسنی فرزند حاج شیخ غلامرضا حسنی اشاره کرد. او در آن روز تحت فرمان پدر در متن درگیری‌های آن روز بود و صحبت‌هایش از آن روز می‌تواند جالب باشد. در ادامه صحبت‌های ما را با وی می‌خوانید:

* از زمانی که دوم بهمن به صورت گسترده‌ای رسانه‌ای شد، مدعیان زیادی هم پیدا شدند و خودشان را دخیل در واقعه دوم بهمن ارومیه کردند و هر کدام به نحوی گفتند که زمان شلیک تانک به سمت مسجد اعظم، بر روی پشت بام این مسحد بودند. واقعا چند نفر پشت بام بودند؟ اصلا ظرفیت این همه مدعی را داشت؟!

- درود بر همه شهدا و همه کسانی که برای انقلاب زحمت کشیدند. بله خیلی‌ها مدعی هستند که پشت بام مسجد بودند ولی واقعیت این است که فقط یک شخص آنجا بود و بس و در مقابل ارتش تا دندان مسلح شاهنشاهی فقط یک مرد بود با یک کلاشینکف و کس دیگری در بام مسجد نبود.

* شما روز دوم بهمن و آن مقاومت حماسی در صحنه بودید؟

- بله، من هم به عنوان یک سرباز در کنار حاج‌آقا حضور داشتم. مدت‌ها قبل از روز دوم بهمن ۵۷، حاج‌آقا حسنی اقدام به مسلح کردن نفرات و جوانان انقلابی کرده و مجاهدین اسلامی را تشکیل داده بودند که متشکل از انسان‌های شجاع و نترس بود به طوری که در همه صحنه‌ها حاضر بودند.

* ماجرا را شرح می‌دهید؟ چگونه شد که اوضاع متشنج شده و به سمت یک رویارویی مسلحانه رفت؟

- روز دوم بهمن قرار بر تظاهرات مردمی بود و در آن سو هم ارتش رژیم تصمیم به سرکوب انقلابیون گرفت. از در لشگر ۶۴ در میدان ایالت، خودروهای زرهی به همراه دو تانک ارتش خارج شده و با هدف سرکوب به سمت خیابان پهلوی آن زمان و امام کنونی حرکت کرد.

مردم زمانی که این ادوات زرهی و جنگی را دیدند اقدام به کندن یک به یک درختان خیابان امام (ره) کرده و آنها را وسط خیابان انداختند تا مانع حرکت خودروهای زرهی و تانک ارتش شوند.

این خبر را به حاج‌آقا رساندند. ایشان هم به همراه نیروهای مسلح خود در مقرشان مدرسه علوم دینی محمدیه بودند. آقا به نیروهایشان فرمان آماده‌باش و حرکت دادند. نیروها هم سلاح‌های خود را زیر بارانی‌های بلندشان پنهان کرده و سوار بر خودروها شده به سمت محل تظاهرات به راه افتادند. یادم هست آن روز برف هم روی زمین نشسته بود. رسیدیم به مقابل مسجد اعظم که یک میدانگاه بود و آقا شروع به چیدن نفرات کردند. دستور دادند دو نفر پشت بام چاپخانه روغنچی، دو نفر پشت بام بانک تجارت، دو نفر پشت بام خرابه‌ی یک بانک متروکه در آنسوی خیابان و دو نفر نیز پشت بام هتل رضا که آن زمان شاه رضا می‌گفتند و مابقی هم پشت بام بازار موضع بگیرند. من را هم فرستادند کنار دو نفر حاضر در پشت بام چاپخانه روغنچی و خودشان به تنهایی بالای مسجد اعظم کمین گرفتند.

نیروهای ارتش گرچه به صورت حرفه‌ای می‌آمدند اما چون درختانی که مردم وسط خیابان انداخته بودند مانع حرکت خودروهای آنان شده بود و این نیروها بالاجبار پیاده و تنها با دو تانک‌شان که توانسته بودند از روی درخت‌های کنده شده رد شوند، داشتند به سمت محل تجمع می‌آمدند.

جالب هست که مردم بدون ماشین و چند نفری آن درخت‌ها را کنده و به وسط خیابان انداخته بودند. من الان هم در حیرت‌ام که خدا آن روز چه قدرتی به اینها داده بود که دست خالی درخت‌های تنومند را می‌کندند. الان هم ببینید درختان خیابان امام (ره) یکی در میان است.

ما که خیال‌مان از حاج‌آقا راحت شد، یک نارنجک دست‌ساز که به آن سه‌راه می‌گفتیم را روشن کرده و سمت تانک پرتاب کردیم و افتاد روی زنجیر تانک. تانک داشت عقب عقب می‌رفت و فیتیله سه‌راه هنوز تمام نشده بود که زنجیر چرخید و سه‌راه رفت افتاد زیر شنی و انفجار شدیدی رخ داد و شنی تانک پاره شد. تانک ایستاد و کسانی که داخل آن بودند سریع پیاده شده و آن را تخلیه کردند. داشتند فرار می‌کردند که آقا با بلندگو فریاد زدند: نزنیدشان! کسی که فرار می‌کند را نمی‌زنند!

وقتی به میدانگاه رسیدند، یکی از تانک‌ها همان خیابان امام (ره) ایستاد و آن یکی به سمت خیابان عسکرآبادی (بعثت فعلی) توقف کرد. چند دقیقه که از رسیدن نیروهای ارتش گذشت، آقا با بلندگوی دستی‌ای که داشتند ابتدا یک آیه خواندند و سپس خطاب به ارتشی‌ها گفتند روی مردم آتش نگشایید، این مردم از خود شما هستند. در همان حین رگبار تانک به سمت آقا و پشت بام مسجد اعظم شروع شد.

آقا پشت دیوار موضع گرفت و با بلندگو فرمان دادند: مسلحین آماده، با آتش من آتش!

ما شنیدیم. آقا بلند شده و با کلاشینکف دو تا گلوله زدند و سپس ما آتش را شروع کردیم. در این آتش دو طرفه، دو نفر از مردم حاضر به شهادت رسیدند. ما به سمت ارتشی‌ها نشانه گرفته بودیم و نفراتی که لوله تفنگ‌شان به طرف مردم بود را در تیررس قرار دادیم. وقتی ما شروع به تیراندازی کردیم، فرمانده ارتشی‌ها دستور عقب نشینی داد. وقتی عقب‌نشینی می‌کردند، تانک حاضر در خیابان امام (ره) عقب‌تر‌ رفت و از تیررس خارج شد و تانکی که به سمت خیابان عسکرآبادی (بعثت فعلی) بود، اقدام به نشانه‌گیری آقا در پشت بام مسجد کرده و زد. وقتی صدای شلیک تانک آمد، انگار یک زلزله ۱۰ ریشتری بود. با این صدای مهیب، تیراندازی‌ تفنگ‌های دو طرف متوقف و تا چند دقیقه سکون و سکوت حاکم شد. لوله تانک همچنان به سمت پشت بام مسجد بود. ما از وضع آقا نگران شدیم. دیدیم آقا بلند شد. نگو توپ تانک از کنار سر ایشان رد شده و به قدری نزدیک بود که گرمای توپ، صورت ایشان را سرخ کرده بود.

توپ به گنبد مسجد خورده و از آن رده شده بود. بعدها توپ شلیک شده را از ۱۵- ۲۰ کیلومتری شهر و در زمین‌های روستای ترکمان پیدا کرده بودند.

ما که خیال‌مان از حاج‌آقا راحت شد، یک نارنجک دست‌ساز که به آن سه‌راه می‌گفتیم را روشن کرده و سمت تانک پرتاب کردیم و افتاد روی زنجیر تانک. تانک داشت عقب عقب می‌رفت و فیتیله سه‌راه هنوز تمام نشده بود که زنجیر چرخید و سه‌راه رفت افتاد زیر شنی و انفجار شدیدی رخ داد و شنی تانک پاره شد. تانک ایستاد و کسانی که داخل آن بودند سریع پیاده شده و آن را تخلیه کردند. داشتند فرار می‌کردند که آقا با بلندگو فریاد زدند: نزنیدشان! کسی که فرار می‌کند را نمی‌زنند!

تعدادشان هم کم نبود. شاید از یک گردان بیشتر نفر آورده بودند.

* پس از اینکه نیروهای ارتش عقب‌نشینی کردند چه شد؟

- آنها ترسیده بودند. حاج‌آقا به ما دستور دادند که آنها را نزنیم. تانک دوم عقب به عقب بود و آمد تانک زمین‌گیر شده را بوکسل کرد و برد.

از شب آن رور فرماندهان حکومت به آقا پیغام و پسغام می‌فرستادند و می‌گفتند ما را مراعات کنید؛ برای ما دستور رسیده و ما هم مجبوریم.

حتی روز ششم بهمن قرار بر این شد با حضور فرماندهان ارتش و شهربانی و ژاندارمری جلسه‌ای با حاج‌آقا حسنی در منزل حاج‌آقا قره‌باغی برگزار شود با این محوریت که لشگر را تسلیم حاج‌آقا حسنی کنند اما بعدا معلوم شد که هدف‌شان دستگیری حاج‌آقا حسنی بود.

* شما اشاره کردید این تانک از لشگر ۶۴ به سمت محل تظاهرات آمد. تا جایی که در خاطرات حاج‌آقا حسنی خوانده‌ام، ایشان گفته‌اند که تانک‌های ارتش از پادگان قوشچی به شهر آمدند.

- خب بالطبع تانک‌ها و ادوات زرهی و جنگی که در پادگان داخل شهر نگهداری نمی‌شود. این تانک‌ها از شب قبل از دوم بهمن از قوشچی آمده و در لشگر ۶۴ بودند تا اگر تظاهراتی شد، برای سرکوب به کار گرفته شوند.

* نقل هست که در روز دوم بهمن، در خود مسجد اعظم هم تجمعی بود و حتی آقای کرباسچی که آن زمان لباس روحانیت بر تن داشتند، در حال سخنرانی بودند. تصدیق می‌فرمایید؟

- نقل قول برای اشخاص است. واقعا نمی‌دانم و اصلا خاطرم نیست که آیا در مسجد نفری بود یا خیر. اما اینکه چرا نیروهای ارتش به سمت آنجا آمدند به دلیل این بود که مسجد اعظم محل تجمع نیروهای انقلابی بود و معمولا هرگونه تظاهرات مردمی نیز در حوالی آن انجام می‌شد.

خیلی‌ها عنوان می‌کنند روز دوم بهمن در آن درگیری بودند یا در مسجد بودند، اما واقعیت اینطور نیست. خوشبختانه بعضی از حاضران آن روز اکنون در قید حیات هستند و می‌توانند بگویند. نمونه‌اش حاج‌آقا کریم حنیف که شاید هم دوست نداشته باشد اسم ایشان را در اینجا ببریم.

- برای تهیه سلاح، آقا خیلی زحمت کشیدند. از مردم پول جمع‌آوری کردند و سپس از طریق شخصی بنام خورشید‌بَی سلاح‌ها را تامین می‌کردند. ذهنیت این بود که خورشیدبی هم سلاح‌ها را از ترکیه یا عراق تهیه کرده و می‌آورد. حدود ۲۰ قبضه کلاشینکف، گرینف، توماتر و برنو و ۲۵ تپانچه چک اسلواکی سلاح‌های ما بود.

* اشاره کردید به مسلح شدن نیروهای حاج آقا حسنی. ایشان سلاح‌ها را از کجا تامین کرده بودند؟

- برای تهیه سلاح، آقا خیلی زحمت کشیدند. از مردم پول جمع‌آوری کردند و سپس از طریق شخصی بنام خورشید‌بَی سلاح‌ها را تامین می‌کردند. ذهنیت این بود که خورشیدبی هم سلاح‌ها را از ترکیه یا عراق تهیه کرده و می‌آورد. حدود ۲۰ قبضه کلاشینکف، گرینف، توماتر و برنو و ۲۵ تپانچه چک اسلواکی سلاح‌های ما بود.

* مجاهدین پیرو حاج‌آقا حسنی پس از انقلاب چه سهمی از مدیریت‌ها و انقلاب بردند؟ چیزی نصیب‌شان شد؟

- می‌توانم بگویم هیچ چیز. حتی یک ریال پول. یکی از آنها هم نیامده بگوید که من فلان کار را کردم. جایی حرفی نزدند. اسم‌شان هم کمتر شنیده شده است.

* دوم بهمن یک نقطه عطفی در پیروزی انقلاب شد. آن زمان ارتش شاه به قدری قوی بود که ژاندرم منطقه محسوب می‌شد و شاه با آن فخرفروشی می‌کرد. قطعا چنین ارتشی مغرور خواهد بود. شما به این ارتش ضربه زدید و هیمنه‌ی آن را شکستید. آنها درصدد انتقام بر نیامدند؟

بله هیمنه آن شدیدا شکست و در ایران صدا کرد. این اولین رویارویی مسلحانه انقلابیون با حکومت بود و چون ارتش شکست خورده بود، به انقلابیون سایر شهرها این ندا را داد که می‌توانند سلاح بردارند و مقابل رژیم طاغوت بایستند.

بعد از دوم بهمن از آنها فقط عقب نشینی دیدیم. همانطور که اشاره کردم، روز ششم بهمن قرار بر این شد جلسه‌ای مابین طرفین در منزل حضرت آیت‌الله قره‌باغی برگزار شود. آقای قره‌باغی را مقید کرده بودند و گفته بودند ما صرفا بدنبال مذاکره با آقای حسنی هستیم. منزل آقای قره‌باغی در محله شیشه‌گرخانه بود. قرار بود ساعت ۹ شب جلسه برگزار شده و خواسته‌های حاج‌آقا مطرح شود و حکومتی‌ها پاسخ دهند.

ما پیش از حاج‌آقا برای رصد اوضاع رفتیم محله. دیدیم دو نفر آمدند. رئیس شهربانی و فرمانده لشگر باتفاق آمدند و رفتند منزل آقای قره‌باغی اما شخص سوم نیامد. حاج‌آقا حسنی با آقای قره‌باغی تماس گرفتند و پرسیدند آیا آمده‌اند که ایشان هم گفت بله آمده‌اند و شما هم تشریف بیاورید.

به من گفته بودند اگر کمین گرفته بودند سریع به حاج‌آقا اطلاع بدهم. سن من کم بود و احتمال شک آنها نیز اندک بود. گشتی زدم و دیدم که بله چند نفر کمین گذاشته‌اند. سریع رفتم و به آقا اطلاع دادم.

ایشان هم آمد و وسط کوچه یک تیر هوایی شلیک کردند. آنهایی که کمین گذاشته بودند، همگی ریختند تو کوچه.

حاج‌آقا رفتند و از باجه تلفن با آقای قره‌باغی تماس گرفتند و گفتند نیروهای مهمان‌هایتان برای ما کمین گذاشته‌اند. به آنها بگویید که سریع نیروهایشان را برگردانند وگرنه آنها را خواهیم زد. سریع بی‌سیم زدند و این نیروها همگی رفتند. و البته دیدار هم انجام نشد.

* این یک حرکت تاریخی بود که از ارومیه شروع شد. اما ما می‌بینیم که آنچنان در کشور به این واقعه پرداخته نمی‌شود و به نوعی مهجور مانده است. علت را در چه می‌بینید؟ چرا این موضوع در آن زمان زیاد رسانه‌ای نشد؟

متاسفانه رسانه‌های آن زمان مثل اکنون گسترده نبودند. از طرف دیگر، رسانه‌ها اکثرا در دست حاکمیت بود و کاری نمی‌شد کرد. تنها رویه‌‌ای که انقلابیون داشتند، نشر اعلامیه بود. وقایع ما سینه به سینه و زبان به زبان چرخید و به گوش مردم دیگر شهرها رسید.

* چرا حاج‌آقا قره‌باغی را حکم قرار داده بودند؟

- ایشان از علمای طراز اول شهر محسوب می‌شدند و به اضافه آن یک نسبت فامیلی دوری با رئیس شهربانی داشتند. حکومتی‌ها به ایشان مراجعه کرده و خواسته بودند که واسطه این جلسه شوند.

آن جلسه برگزار نشد اما بعدها از طریق آقای قره‌باغی از حاج‌آقا خواستند که مطالبات خودشان را بگویند که ایشان هم در ابتدا ۱۰۰۰ قبضه اسلحه خواستند و گفتند دادند این سلاح‌ها باعث خواهد شد اگر انقلابی رخ داد، از این فرماندها به عنوان مجاهد یاد شود که البته مورد موافقت آنان قرار نگرفت. عقلانی هم نبود که بپذیرند!

* این ضربه به ارتش. قطعا آن را دچار ضعف‌ کرد. بعد از آن روز چه اتفاقی افتاد؟

حاج آقا به تمامی محله‌ها دستور دادند که سلاح تهیه کرده و برای محله‌ خود نگهبانی بدهند، حتی سلاح‌های شکاری. در واقع انقلابیون در همه محله‌ها بودند.

* گزارش این واقعه دوم بهمن به امام (ره) ارائه شد و ایشان در جریان ماوقع قرار گرفتند؟

- بله، گزارش‌هایی به ایشان رسید اما اینکه بگوییم گزارش مکتوبی به ایشان برسد، نه اینطور نشد.

* در واقعه دوم بهمن ما می‌بینیم که ارتش که یک نیرو برای مقابله با دشمن خارجی است، وارد عمل می‌شود و بجای شهربانی یا حتی ساواک که وظیفه برخورد با تظاهرات داخلی را داشتند، به مقابله با مردم می‌آید. چرا این اتفاق افتاد؟

- بعدها براساس پرونده‌هایی که بدست آمد، در گزارشاتی که علیه حاج‌آقا حسنی رد شده بود، آمده بود که آقای حسنی یک نیروی پارتیزانی جمع‌آوری کرده که مسلح بوده و خیلی هم خطرناک هستند. لذا برای مقابله با آنها نیروهای شهربانی قابلیت دفاع ندارند و باید از ارتش استفاده کرد.

* دوم بهمن و قیام مسلحانه‌ای که در ارومیه اتفاق افتاد متاسفانه زیاد مورد توجه قرار نگرفته و حتی نشد که به تقویم کشور وارد شود. چه پیشنهادی در این خصوص دارید؟

- خوشبختانه اخیرا شورای اسلامی شهر ارومیه روز دوم بهمن را روز فرهنگی ارومیه و قیام مسلحانه مردم این شهر انتخاب کرده و مصوبه‌ای داشته‌اند که قابل تقدیر است.

چنین حرکت‌هایی به مردم فداکاری‌هایی که در گذشته شده است را یادآوری می‌کند و چنین حرکت‌هایی را زنده نگه می‌دارد و اجازه نمی‌دهد غیرت و مجاهدت‌های مردان دیروز از یاد برود.

لذا جا دارد هم از شورای اسلامی شهر و هم شهردار محترم کمال تشکر را داشته باشم که اجازه ندادند این روز تاریخی فراموش شده و از بین برود.

توجه داشته باشیم که شورا مصوبه‌ای داشته و شهرداری شاید به تنهایی جور دیگر نهادها را هم کشیده‌اند.

ضمن آنکه شهرداری ارومیه هم در حال ساخت مقبره‌ای بر مزار حاج‌آقا حسنی هستند که به نوبه خود اقدام قابل تحسینی است که از این بابت نیز از زحمات شورا و شهردار محترم تشکر می‌کنم.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار