پرونده ویژه / گفتاوردهایی از جنگ تحمیلی ۱

در نخستین روزهای جنگ در خرمشهر چه گذشت؟

امسال در حالی سی و یکمین سالگرد جنگ تحمیلی را گرامی می داریم که در بسیاری از زمینه ها به موقعیتهایی دور از تصور دست یافته ایم . زمانی که جنگ برما تحمیل شد ما در شرایط استقرار بسر می بردیم و پراکنده گی هایی که وجود داشت سبب شده بود تا ما با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کنیم و آمادگیهای لازم جهت دفاع همه جانبه را نداشته باشیم. نابسامانی نیروهای نظامی به تبع انقلاب اسلامی و نوزایی نیروهای تازه از سویی دیگر ، درگیری ها و پراکندگی سیاسی جریانهای سیاسی کشور.، سبب شد صدام حسین دیکتاتور پیشین عراق معاهده الجزایر را به یکباره جلوی دوربینها پاره کند و رسما در بامداد ۳۱ شهریور با عبور از مرزهای هوایی و زمینی به کشورمان اعلان جنگ کند . صدام حسین درلحظات آغازین جنگ ‌بازه زمانی ۱۴ روزه ایی برای رسیدن به تهران و ضمیمه کردن خوزستان به عراق تعیین کرده بود که در سخن جالب بود اما پای عمل که رسید به ۸سال انجامید و در سال دوم پس از آزادسازی خرمشهر دست به دامان دیگر همسایگان شد تا ازمخمصه خودساخته اش خلاصی یابد و همه غرامتهایش را هم بپردازند! اما اینگونه نشد. اینک در این گفتاوردها در پرونده ای ویژه به جنگ و بویژه نخسین روزهایش پرداخته و امیدوارم که بتوانم رسالت تاریخی ام را در بیان حقایق بخوبی بیان کنم .

کد مطلب: ۹۵۶۹۵۰
لینک کوتاه کپی شد
در نخستین روزهای جنگ در خرمشهر چه گذشت؟

گفتاورد نخست از: علیرضا مسرور
رزمنده در نخستین روزهای آغاز در خرمشهر :

جنگ که شروع شد کمتر کسی باور می کرد این جنگ 8سال طول بکشد.پس از عبور ارتش عراق از شلمچه،خیلی زود درگیری ها به داخل شهر کشیده شد، کانون بیشترین درگیریها در گمرک خرمشهر ، دیزل آباد و... ولی، کمی که ازجنگ گذشت درگیری ها به داخل شهرکشیده شد و مجبور شدیم خیابان به خیابان با دشمن تا بن و دندان مسلح بجنگیم ....
شب که می شد وارد خانه هایی که تشخیص می دادیم ازامنیت کافی برخوردار است، می شدیم،پیش از ورود رزمندگان، تمام اسباب و اثاثیه خانه را در اتاقی انبار می کردیم.
سپس مدافعان شهر وارد خانه می شدند، مجبور بودیم در سکوت مطلق شب و به نوبت نگهبانی بدهیم تا بقیه استراحت کنند.
صبح که می شد مطابق معمول یک برگ یاداشت برای صاحب خانه می نوشتیم و در پایان یک گلوله به یادگاری روی آن قرار می دادیم. در یاداشتها هر روز، از صاحب خانه ها پوزش می خواستیم که بدون اجازه وارد خانه آنها شده ایم.
تصور همه ما، آن زمان این بود که جنگ خیلی زود مانند درگیریهای گوشه و کنار کشور (باضد انقلاب) تمام خواهد شد.
جلوی چشممان هر روز عزیزانی (که برخی از آنها را نمی شناختیم) را از دست می دادیم و شهر روز به روز ویران و ویرانتر می شد.
آنچه اوضاع را آزار دهنده تر کرده بود پیرمردها و پیرزنهایی بودند که خانه های خود را به واسطه ناتوانی ترک نکرده بودند و یا حاضر به ترک آن نبودند.
هر از چندگاه صدای ضجه ایی ما را به خود می خواند، وارد خانه که می شدیم یکی از آنها را می
دیدیم که در خون خود می غلطد.

.... منتظر بودیم تا نیروهای کمکی به جمع مدافعان اندک شهر، بپیوندند. هر چه از روزهای اولیه جنگ می گذشت نا امیدتر می شدیم چون انگار قرار نبود کسی کمکی کند. هر روز را با شایعه آمدن نیروهای کمکی به شب می بردیم ولی صبح که می شد، فقط خودمان بودیم و خدا.
دردناکتر اینکه، مهماتمان جیره بندی بود و اجازه نداشتیم بیش از جیریمان شلیک کنیم. چند روز شلیک نمی کردیم تا در نهایت یک روز بتوانیم درست و حسابی و آبرومندانه با دشمن درگیر شویم.
ما بودیم یک ارتش مجهز به امکانات لجستیکی فراوان....
خیلی زود امکانات اندک ژاندارمری نابود شد. .... آر پی جی 7 و چند قبضه توپ 106، سنگین ترین وسائل دفاعی شهر بودند.
و البته صدای مارش رادیو که با دکلمه های هیجان انگیز، از مقاوت مدافعان شهر و پیشروی های گاه و بیگاه آنها می گفت، موقعیت نیروها دائم در حال قبض وبسط بود ولی در نهایت، روز به روز بخشهای دیگری از شهر بدست عراق می افتاد و چاره ایی جز عقب نشینی نداشتیم.
گاهی اوقات بچه ها از شدت ناراحتی، رادیوی جیبی شان را به زمین می کوبیدند تا تکلیفشان با خودشان روشن شود که کمکی از راه نخواهد رسید و امکانات زرهی و سنگین به کمک نیروهای موجود در شهر نخواهد آمد ....
پس از سقوط خرمشهر و محاصره آبادان وقتی برای استراحت، گردان ما را با هاورگرافت(۱) از منطقه چوعبده آبادان به بندرامام(ره) منتقل کردند.
تازه فهمیدیم که چرا نیروی کمکی مسلح به تجهیزات سنگین برای دفاع از شهر نمی آمد .... اساسا ارتش منسجمی وجود نداشت و سپاه نیز تازه در حال سازماندهی متناسب با نیاز جنگ در حال رشد بود و تا آن زمان فاقد امکانات مناسب برای یک جنگ تمام عیار.
در بندر امام (ره)هیچ سازماندهی مناسبی وجود نداشت کسی نبود حتی اسلحه و تجهیزات ما را تحویل بگیرد تا به توانیم پس از دو ماه جنگ نابرابر و دردناک به مرخصی برویم.
من و بچه ها(رزمنده گان) با همه تجهیزات نظامی مان مانند اسلحه، تعدادی نارنجک دستی و نارنجک تفنگی و مقدار گلوله راهی شهرهای خود شدیم....
من برای بچه های مسجد محل مان مقدار قابل توجهی گلوله هدیه به اهواز بردم.
در صحنه داخلی کشور هم.... درگیریهای گروه های سیاسی و زدوخوردهای شدید بین آنها به منظور کسب قدرت یا تثبیت قدرت، شدید شده بود.... سازمان مجاهدین خلق(منافقین) به همراه برخی از گروهکهای مارکسیستی در خیانتی آشکار، اعلام جنگ مسلحانه با نظام نو پای اسلامی کرده بودند ...
برای ما که جلوی چشمانمان شهر و دیارمان را اشغال کرده بودند روند حوادث غیر قابل تصور وهضم بود.....

آن روزها گذشتند اما چه سخت ، و البته برای مردم و شهر خرمشهر چه سختتر و خسارتبار ...
«جالب است بدانیم سالهای بعد از جنگ و در بسیاری از اوقات رزمندگان آن دوران (در همایشها و جلسات) ناچارند پای سخنرانیهای کسل کننده کسانی بنشینند که حتی یک روز جنگ و جهاد را از نزدیک تجربه نکرده اند و آن را مانند فیلم سینمایی توصیف کنند.»
دفاع مقدس در نهایت برای نظام اسلامی و ملت ایران نقطه عطفی از خودباوری و برگ زرینی در ایثار و مقاوت در دفاع از کشور گردید و البته برای فرصت طلبان سنگری برای بالا رفتن از نردبان منافع به نام دفاع از ارزشهای جنگ .....

هرچه از جنگ گذشت سازماندهی ارتش و سپاه و البته نیروهای بسیج بهتر و کاملتر گردید ....

بعدها فرماندهی ناحیه 5 بسیج اهواز را به عهده رفتم و با کمک تمامی قوای کشور و نیروهای مردمی، در عملیات غرور آفرین بیت المقدس خرمشهر را آزاد کردیم تا کمی از سنگینی بار اندوه از دست دادن آن، خلاصی یابیم ....

اینروزها هر ازگاهی که به خرمشهر و آبادان سری می زنم، بوی غربت و تنهایی خرمشهر را هنوز احساس می کنم ...
نگاه ابزاری و ویترینی به خرمشهر برای گرفتن عکس، فیلم و تبلیغات هیچگاه دردی را از مردم خرمشهر حل نکرد.
خرمشهر نه آن روزها خوب پشتیبانی شد و نه این روزها، گویی سرنوشت این دیار، غربت است و جنگ همیشگی با بی مهریها ی پیدا وپنهان که اجازه یک زندگی عادی را به مردم شهرهای جنگ زده نمی دهد.

این روزها وقتی از محلهای درگیریها دیدن می کنم ....
... به محلی که قبلا درب سپنتا گمرک قرار داشت که می رسم صدای بیسم چی در گوشم تداعی می شود که با التماس تقاضای تهیه آتش می کرد ولی، خبری از پشتیبانی توپخانه نبود تا فقط در آن نقطه، تعداد زیادی از رزمندگان در چند دقیقه کوتاه مجروح و یا به شهادت برسند.....

علی، علی ، یاسر ....
نقل و نبات، نقل و نبات

علی ، علی ، یاسر ،
ترا بخدا نقل و نبات ....

سرانجام خرمشهر طی عملیات غرور آفرین بیت المقدس آزاد شد : عملیات بیت‌المقدس یا الی بیت‌المقدس بزرگترین عملیات نیروهای مسلح ایران در جنگ ایران و عراق محسوب می‌شود. نیروهای ایرانی با توان ۱۳۰٬۰۰۰ سرباز در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در محور اهواز، خرمشهر و دشت آزادگان، به فرماندهی مشترک سپاه و ارتش، با هدف آزادسازی خرمشهر این عملیات را آغاز کردند. عملیات بیت‌المقدس ۳ هفته بطول انجامید.

انجام عملیات بیت‌المقدس در ۴ مرحله برنامه‌ریزی شده بود، که هر مرحله در مقایسه با عملیات ثامن الائمه و عملیات طریق القدس خود یک عملیات بزرگ به حساب می‌آید. آزادسازی خرمشهر که در پی اجرای مرحله چهارم انجام گرفت، از مهمترین نتایج این عملیات بود.


۱-هواناو یا هاورکرافت (انگلیسی: hovercraft) نوعی شناور دریایی است که بر روی بالشتکی از هوا تکیه دارد. هواناو توانایی گذشتن از پهنه‌های گوناگون بر روی زمین و همچنین گذر از روی آب را دارد.

ادامه دارد...

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار